روایت هایی از مواجه آیت الله موسس با قانون اتحاد لباس

در مورد واکنش حاج شیخ به قانون اتحاد لباس روایتهای متفاوتی وجود دارد. در سند مربوط به کنسولگری ایران در نجف به تاریخ 17 آبان 1307 یعنی حدود دو ماه قبل از تصویب قانون اتحاد شکل به رضایت حاج شیخ اشاره شده است. در این گزارش با اشاره به ورود رضاشاه به قم درباره ملاقات شاه و آیتالله حائری نوشته است: «[رضاشاه به حاج شیخ] راجع به تبدیل لباس و کلاه فرموده میخواهم بعد از این احترام عمامه را معلوم نموده و بر سر روحانیین حقیقی گذاشته شود و آنهایی که مخرب روحانیت و دین هستند و عمامه را برای ملعبه و مقاصد شخصی به سر گذاشتهاند برداشته شود و حضرت آیتاللهی نیز از فرمایشات ملوکانه خوشوقت و اظهار تشکر نمودند.» کنسول ایران اضافه کرده است: این خبر فوقالعاده جالب توجه تمام آقایان حجج اسلام نجف اشرف و باعث تحقیر مفسدین واقع گردیده است» (فیاضی، 1378: 128).
درباره صحت انتساب این موضعگیری از سوی دولت که با اهداف خاصی انجا میشد، میتوان تردید جدی داشت؛ چنانکه آیتالله بدلا نیز به آن اشاره کرده است:
دستگاه حاکمه قصد داشت وانمود کند که آقای شیخ عبدالکریم حائری موافق با اوضاع هستند، حتی یکبار رضاخان با ایشان ملاقات کرده و همین ملاقات را دلیل بر موافقت حاج شیخ میدانست... نقل میکنند که در این دیدار که ظاهراً بهطور خصوصی انجام شده بود، رضاخان رساله مرحوم حاج شیخ را در میآورد و میگوید: «من مقلد شما هستم و هر امری بفرمایید، اطاعت میکنم.» مرحوم حائری نیز قریب به این مضمون گفته بود که در عمل به رساله و موافقت امور شرعی، ما با شما همراه هستیم؛ البته باتوجهبه خصوصی بودن آن جلسه، شاید نقل جملات فوق، ازطریق کسی که در پشت در، استراق سمع مینموده و یا طرق دیگر، امکانپذیر شده است. سکوت مرحوم حائری نیز در قبال ماجرای دستگیری حاج شیخ محمدتقی یزدی، حمل بر موافقت ایشان با دستگاه شد. شاید به دلیل همین برداشتهای غلط بود که مرحوم حاج شیخ، اصرار داشتند که اعتراضاتشان در همهجای ایران منتشر شود تا واقعیت در میان گرد و غبار شایعه و اخبار دروغ، مستتر نشود. در همین راستا، فضلایی همچون میرزا خلیل کمرهای، آن فشارهای همهجانبه را در زندان و غیر آن متحمل شدند» (بدلا، 1378: 101).
با وجود این، آیتالله منتظری مدعی است که جرأت رضاخان نسبت به تغییر لباس طلاب نتیجه سکوت حاج شیخ نسبت به این تغییرات است:
یک خاطره دیگری در نظرم هست مربوط به حاجآقا رضا رفیع که گویا در مجله دنیا عکسی از او انداخته بودند با عمامه و عکس دیگری با کلاه، در آنجا حاجآقا رضا رفیع یک مقالهای نوشته بود زیر این عنوان که «چرا من کلاهی شدم؟» خلاصه آن مقاله این بود که من با رضاشاه در گرگان بودم و معمم بودم. رضاشاه به من گفت ما به تهران که برگشتیم بعد از بیست و چهار ساعت بهطرف خوزستان میرویم و شما باید در این سفر همراه ما کلاهی باشی، این امر برای من خیلی گران و سخت بود که تغییر لباس بدهم، گفتم: آقای حاج مخبرالسلطنه نخستوزیر میدانند که من معمم باشم برای دولت و مقام سلطنت بهتر است. رضاخان گفت: نخیر همین است که من میگویم، شما بایستی کلاهی همراه ما باشی. لذا ما به تهران که برگشتیم با اکبر میرزای صارمالدوله رفتیم خیابان لالهزار یک دست کت و شلوار و پاپیون خریدیم به پانصد تومان، بعد وقتی که لباسها را پوشیدم و رفتم به دربار همین شاه فعلی محمدرضا گفت: عجب خوب این لباس به شما میآید... وقتی که رضاخان حرکت کرد بهطرف خوزستان ما نیز در رکابش بودیم. به قم که رسیدیم رضاخان گفت: شنیدم که حاج شیخ عبدالکریم مریض است آقای دکتر اعلمالملک بروند ازطرف من از ایشان عیادت و احوالپرسی کنند شما هم با او برو. آنوقت من یک قدری مشکلم بود که با کلاه خدمت حاج شیخ بروم، بالاخره رفتیم، وقتی ایشان را عیادت کردیم و برگشتیم رضاخان از دکتر پرسید: آشیخ عبدالکریم راجع به تغییر لباس آقای قائممقام عکسالعملی نشان نداد؟ دکتر گفت نه، اتفاقاً در حدود نیم ساعت که پیش حاج شیخ عبدالکریم بودیم از زمین و آسمان صحبت به میان آمد ولی راجع به تغییر شکل لباس حاجآقا رضا چیزی نگفت. رضاخان گفت: پس معلوم میشود تغییر لباس روحانیت چندان عکسالعملی ندارد، و از خوزستان که برگشتیم دستور داد که لباس آخوندها را بردارند و تغییر شکل بدهند. قائممقام این خاطره را در آن مجله نوشته بود، و من این نوشته را به مرحوم امام و آقای شریعتمداری نشان دادم و گفتم ببینید چگونه رضاخان از سکوت مرحوم حاج شیخ سوءاستفاده کرده است (منتظری، 2009: 28).
البته برخی این داستان را طور دیگری نقل کردهاند:
رضا رفیع، معروف به قائممقامالملک رشتی، روحانی بوده، لباس روحانی به تن داشته، اما لباس را از تن درآورده و همراه رضاشاه شده است. با رضاشاه عکس دارد، با عمامه و بیعمامه. خیلی به رضاشاه نزدیک بوده است. از عکسهایی که با رضاشاه دارد معلوم میشود که خیلی به او نزدیک بوده است. در عکسها، بسیار نزدیک به رضاخان ایستاده، هم با عمامه و هم بیعمامه. در بسیاری از سفرها، همراه او بوده است. خود وی در خاطراتش مینویسد: «یک وقتی بنا بود رضاشاه را در سفری همراهی کنم، به من گفت: باید در این سفر این لباسها را دربیاوری، عبا و عمامه را کنار بگذاری و کت و شلوار بپوشی. من هم رفتم لباسها را درآوردم، کت و شلوار پوشیدم و... رضاشاه وقتی که مرا به این قیافه جدید دید، گفت: حالا میل دارم بروی پیش حاج شیخ عبدالکریم تا ایشان شما را با این قیافه جدید ببیند. من هم رفتم قم پیش حاج شیخ، احوالپرسی کردم؛ اما در حاج شیخ هیچ تغییر حالتی ندیدم. انگار در من هیچ تغییری رخ نداده بود. گویا اصلاً شکل جدید مرا ندید. رفتم به پهلوی گفتم و پهلوی تعجب کرد، از این همه زرنگی (حائری، 1383، 150).
بههرحال به نظر میرسد حاج شیخ مثل همیشه با حفظ ظاهر بیطرفانه دست به اقداماتی برای کم شدن فشار بر روی طلاب زده است. برای نمونه ایشان نیز مانند دو مرجع بزرگ عراق برای در امان ماندن طلاب از آزار و اذیت حکومت به آنها اجازه اجتهاد میداد. آیتالله شیخ ابراهیم رمضانی فردویی در این باره میگوید: «یک بار کسی آمد تا از ایشان جواز اجتهاد بگیرد. آن آقا از مـرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم نامهای آورده بود که جواز اجتهاد بود و میخواست آقا آن را امضا کنند. ایشان نامه را به من داد تا به آقا بدهم؛ البته من به آن فرد مشکوک بودم و برایم محرز نبود که مجتهد باشد. نامه را خدمت آقا بردم وگفتم: «آقا اینجا نوشته که ایشان دارای قوه اجتهاد و استنباط احکام شرعیه است! آیا شما ایشان را مجتهد میدانید؟» فرمودند: «نه!» گفتم: «ولی اینجا اینطور نوشته است!» گرفتند و نگاه کردند» (رمضانی فردویی، 1394). بر اساس اسناد، حاج شیخ در جدال با دولت در نهایت دولت را مجبور به پذیرفتن این اجازات کرد. این جدال مربوط به دوره پس از کشف حجاب یعنی دی ماه 1314 است که دولت با لغو مصوبه قبلی و تصویب «نظامنامه» جدید مشوق شرکت طلاب در کلاسهای «دانشکده معقول و منقول» وابسته به دانشگاه تهران بود (کوهستانی، 1370: 113-112). در سندی بهجای مانده از این دوره آمده است: «حضرت مستطاب آیتالله حاجی شیخ عبدالکریم دامت برکاته که عموم طلاب در خدمت حضرت معزیالیه مشغول تحصیل علوم دینیه هستند، شخصاً عدهای را اجازه کتبی و اجتهاد و رسیدگی به امور شرعیه داده و جواز برای ایشان میخواستند. چون فدوی اجازه نداشت نمیتوانست ورقه جواز بدهد مگر یکنفر را که مرقوم داشته و به مهر خودشان مهر و امضا فرمود و بسیار تأکید فرمودند...؛ آیا اجازه میفرمایند کسانی را که معظمله به خط و مهر خود اجازه اجتهاد و رسیدگی به امور شرعیه داده و میل دارند ورقه جواز به آنها داده شود، جواز صادر شود؟» (فیاضی، 1378: 136).
محمود جم، رئیسالوزرا، در پاسخ به این تلگراف اجازات اجتهاد صادرشده ازطرف حاج شیخ عبدالکریم را معتبر ندانسته و مینویسد: «تصدیقهایی که جناب مستطاب آقای شیخ به امضای خودشان داده باشند معتبر است ولی ترتیب دادن جواز باید برطبق قانون باشد؛ یعنی به طلابی که امتحان داده و تصدیق معارف در دست داشته باشند داده شود.» سرانجام اما پس از ملاقات حضوری وزیر با آیتالله حائری «امر به صدور جواز که از طرف آقای آیتالله تصدیق صادر شده فرمودند» (فیاضی، 1378: 137). همانطور که اشاره شد حکومت پهلوی قصد داشت عملاً نظام آموزش سنتی را به وسیله این قانون در نظام جدید و دانشگاهی مبتنی بر مدرک ادغام کند.
سیدحسین بدلا از نگرانی شدید حاج شیخ نسبت به اجرای این قانون و لغو همه دیدارهایش سخن گفته است:
در شب عید فطر به محضرشان رسیدم، فصل زمستان بود و در منزل اندرونی و بیرونی ایشان بسته بود... ایشان زیر کرسی نشسته بود و از اوضاع حاکم بر کشور به شدت ناراحت بودند؛ چون رضاخان اعلام کرده بود که تنها سه الی چهار نفر حق استفاده از لباس روحانیت دارند: حاج شیخ عبدالکریم در قم، حاج آقا حسین در مشهد، آسیدابوالحسن در نجف و یک فرد دیگر [آیتالله نایینی]. گفتند تنها چند نفر اجازه ورود به منزل را دارند چون ایشان در آن شرایط ناگوار در را به روی خود بسته بودند و جز با اهل علم ملاقات نمی کردند (بدلا، 1378: 82).
بنابراین به نظر میرسد عدم دخالت حاج شیخ نباید به رضایت او تفسیر شود؛ بلکه این کار به دلیل مصلحت بالاتر یعنی حفظ حوزه بود: «در جریان اتحاد لباس حاج شیخ برای در امان ماندن حوزه نوپا به مردم سفارش کرد برای این مسئله با دولتیان درگیر نشوند. ایشان در جمع مردم قم که به اعتراض به این اقدام پهلوی برخاسته بودند، مردم را از وارد شدن در این قضیه برحذر داشت و گفت: «من نمیدانم دولت چه کار با لباس مردم دارد. مردم باید آزاد باشند که هر لباسی میخواهند، بپوشند. دولت چرا لجبازی میکند. حالا ما چه اصراری داریم. چرا لجبازی کنیم. اگر لباس ما قدری کوتاهتر باشد چه میشود؟ ما خودمان را درگیر اینگونه مسائل نکنیم» (محقق داماد، 1383: ش 125). از سوی دیگر حاج شیخ میدانست که اساساً مذاکره با دیکتاتوری چون رضاخان بیفایده است؛ چنانکه در جریان نامهنگاریهای میان او و رضاخان این سخن حاج شیخ به دیگران نیز اثبات شد:
مرحوم میرزا محمدتقی اشراقی واعظ معروف قم، در منزل ما نقل میکرد که در آن موقع مردم قم به حضور آیتالله مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری، رئیس حوزه علمیه قم میآمدند و میگفتند: آقای حاج شیخ! به رضاشاه تلگراف کنید که مردم قم را از لباس متحدالشّکل معاف کند. حاج شیخ نیز میگفت: فایدهای ندارد، گوش نمیکند، عملی نیست. بر اثر اصرار مردم و انکار حاج شیخ، کار به آنجا رسید که بعضیها در قم مرحوم حاج شیخ را متهم کردند که ایشان نیز با اتحاد شکل موافق است... طلاب، مردم و بعضی از مدرسین ناراحت بودند که چرا حاج شیخ به رضاخان تلگراف نمیزند... یک روز قبل از ظهر به منزل حاج شیخ رفتم و دیدم که تکیه به دیوار داده و روی آجر زمین نشسته و پایش را دراز کرده و عمامهاش هم افتاده است. از یکی پرسیدم چه شده است؟ گفت عدهای به اینجا آمدند و حاج شیخ را مورد حمله و اهانت قرار دادند و جملات خیلی بدی گفتند که چرا ایشان به رضاشاه تلگراف نمیزند و اعتراض نمیکند... رفتم پهلوی حاج شیخ نشستم و دلداریش دادم تا قدری سر حال آمد. گفتم بفرمایید برویم منزل ما که امروز ناهار را آنجا بمانید و کمی استراحت کنید. ایشان نیز برای اینکه از آن محیط خلاص شود و باز افرادی نیایند و مزاحم شوند، قبول کرد. در سرداب منزل ما قدری استراحت کرد. بعد از ناهار هم در همان جا خوابید تا سایه آفتاب برگشت. کنار دیوار فرش پهن کردم و پشتی نهادم و به حاج شیخ گفتم از آن هوای گرفته سرداب بیرون بیاید و داخل هوای آزاد حیاط شود. من بودم و مرحوم حاج شیخ. وقتی دیدم از آن حالت قبل از ظهر بیرون آمده، گفتم: «حاج شیخ! شما آقا هستید، عالم هستید، آیتالله و مرجع تقلید مسلمین هستید، وضع و شرایط کشور طوری پیش آمده که یا باید تلگراف کنید و یا حیثیت شما را آلوده به تهمت خواهند کرد.» حاج شیخ گفت: «به نظر من تلگراف کردن برای این کار مثل این است که کسی خودش را به چاه بیندازد. من میدانم که ضرر دارد» گفتم: «با اینکه میدانید، باید این کار را بکنید.» مرحوم حاج شیخ، بنابر عادت فکر میکرد و پنجهاش را داخل محاسنش میکشید. پس از چند لحظه گفت: «خیلی خوب، کاغذ و قلم بیاورید.» من هم آوردم. حاج شیخ کلمه به کلمه میگفت و من مینوشتم. بعد هم امضاء کرد.» مرحوم اشراقی میگفت اول خودم رونوشت کردم و نسخهاش را نگاه داشتم، بعد هم یک نفر از بستگان که فهیم بود، رونوشت کرد. به او گفتم این کاغذ را بگیر و به تلگرافخانه ببر و مخابره کن. در بین راه از مدرس، طلبه، تاجر، کاسب، هرکه را دیدی بگو حاج شیخ تلگراف زده، میخواهم بروم مخابره کنم. او بعد تعریف کرد که بعضیها در همان بین راه مخابرات رونوشت کردند؛ ازجمله آقا میرزا خلیل کمرهای بود که متن را خواند و رونوشت کرد. تا غروب در همه شهر منعکس شد که حاج شیخ برای لغو دستور لباس متحدالشّکل، به شاه تلگراف مخابره کرده است. در اوایل شب بعضی میآمدند ببینند جواب نیامده است. فردا صبح زود گروه بیشتری آمدند و در اطراف کوچه حاج شیخ ایستادند تا جواب را دریافت کنند و ببینند آمده است یا نه... ساعت 5 بعدازظهر بود که مأمور تلگرافخانه پیدا شد و به خانه حاج شیخ آمد. همه منتظر بودند بدانند شاه چه جوابی داده است. او تلگراف را به دست حاج شیخ داد. ایشان آن را باز کرد و خواند و به فردی داد که بغل دست ایشان نشسته بود. او هم خواند و به فردی داد که کنار او نشسته بود و او هم به دیگری، تا کمکم همه فهمیدند جواب چیست. خود شاه مستقیماً پاسخ مرجع تقلید را نداده و احترام نکرده بود، گویا وزیر دربار تلگراف را امضاء کرده بود. مضمون تلگراف چنین بود: «حضرت آیتالله شیخ عبدالکریم حائری، تلگراف شما به شرف عرض همایونی رسید، سخت ناراحت شدند و فرمودند خود حاج شیخ این کار را نکرده، افرادی ایشان را تحریک کردهاند؛ لذا دستور دادهاند تمام محرکین این کار را بگیرند و زندانی کنند. مرحوم اشراقی میگفت وقتی به مردم خبر رسید که در تلگراف به گرفتن محرکین اشاره شده، آن گروه از شیطانهایی که حاج شیخ را متهم میکردند، رفتند و کت و شلوار پوشیدند. حتی بعضی از کسبه آتشین مزاج به کرات از برابر شهربانی با کت و شلوار رفت و آمد کردند تا نشان دهند که جزو محرکین نبودهاند! اما مأموران برای زهرچشم گرفتن از مردم، عدهای را گرفتند و زندانی کردند و با سرعت امر اتحاد شکل را در قم اجرا نمودند. معلوم شد اینکه مرحوم حاج شیخ میگفت من کنار چاه ایستادهام و شما به من میگویید خودت را توی چاه بینداز، درست بود. حاج شیخ میگفت: دیدید اگر تلگراف نمیکردم هم یک عده گرفتار نمیشدند و هم اینقدر در کار تسریع نمیشد. این وضع قم بود، در تهران و شهرستانها نیز هیچکس قدرت حرف زدن نداشت (فلسفی، 1382: 88-86).
فصلنامه مطالعات تاریخی شماره 72
اتحاد لباس کشف حجاب حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی صدسالگی حوزه صد سالگی حوزه حوزه قم رضاخان
همرسانی






مطالب مرتبط
- امام خمینی: کسی که ولایت فقیه را قبول ندارد و به من فحش می دهد، مهدورالدم نیست
- امام خمینی: جامعیتی که آیت الله بروجردی داشت در بقیه نبود
- گزارشی از نقش میرزا محمد فیض قمی در تأسیس حوزه علمیه قم
- مقایسه درس آیت الله حجت با درس آیت الله بروجردی
- شیخ عبدالکریم حائری: میدانم که به دلیل وارد نشدن به سیاست، بدنام خواهم شد
- تعدد مراجع، برگ برنده جهان تشیع
- گزارش کاشف الغطا از منابع مالی حوزه در زمان شیخ عبدالکریم حائری
- متن نامه تحلیلی مصباح یزدی به امام در سال 1342
جدیدترین مطالب
15 دیماه در گذر تاریخ

نظر شما