گفتوگویی با آیتالله سید حسین بُدلا
یکی از مقدسین مراقب بود که حتی چشمش به حجرهی امام نیفتد

با تشکر از حضرتعالی که قبول زحمت فرمودید و مصاحبه با مجله ما را پذیرفتید، لطفاً شمهای از زندگی علمی خود را بیان کنید.
بنده در قم متولد شدم. چند سالی هم به اتفاق مرحوم پدرم در تهران سکونت داشتم. سال 1341 قمری که اوان بلوغ من بود، برای تحصیل علوم دینی به قم آمدم. از آن زمان تاکنون، که حدود هفتاد سال میگذرد، در شهر مقدس قم سکونت دارم. در این شهر از محضر اساتید بزرگوار آن زمان: آقا شیخ ابوالقاسم قمی، مرحوم آیتالله مرعشی، حضرت آیتالله گلپایگانی و.. استفاده کردم . شروع درس خارج را در خدمت آیتالله حائری حاضر شدم. بعد از ایشان از محضر آیتالله آقا سید محمدتقی خوانساری و حضرت آیتالله حجت فیض بردم .با ورود حضرت آیتالله بروجردی به قم در دروس آن مرحوم شرکت کردم. علاوه بر شرکت در درس آیتالله بروجردی، در کارهای علمی مربوط به ایشان مثل تنظیم طبقات رجال، حوزه استفتاء و تصحیح توضیح المسائل همکاری میکردم .بالاخره، بنده تا آخر عمر آن بزگوار، در کنارشان بودم. پس از رحلت آن بزرگوار، مسوولیت غسل آن مرحوم به عهده بنده بود.
از خاطرات دوران طلبگی، بویژه از اساتید بزرگوارتان مطالبی بیان کنید.
بنده در مدرسه رضویه حجره گرفتم. البته مدرسه رضویه فعلی که در خیابان آذر واقع شده بخشی از آن است و مقدار زیادی از آن در اثر ایجاد خیابان از بین رفته است .متولی این مدرسه، مرحوم آقا شیخ مهدی، که از شخصیتهای علمی و برجسته آن زمان قم به حساب میآمد بود. مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری، هنگامی که به قم تشریف آوردند، ابتدا به منزل ایشان وارد شدند. پدر خانم آقا شیخ مهدی، آقا سید ابوالحسن طالقانی، پدر آقا سید محمود طالقانی بود. آقای سید محمود طالقانی هم در آن وقت در مدرسه رضویه حجره داشت. آشنایی ما با یکدیگر از همین مدرسه شروع شد. در آن مدرسه، من با پسر آقا شیخ مهدی (علی اکبر حکمیزاده) در یک حجره بودیم و همین آشنایی ما با هم موجب شد که به کمک آقای همایون، که الان هم زنده است مجله همایون را منتشر کنیم. مرکز نشر این مجله مدرسه رضویه بود که یک اطاق را با میز و چند تا صندلی به این کار اختصاص داده بودیم . صاحب امتیاز مجله آقای حکمیزاده بود.
مجله همایون در چه زمانی منتشر شد و هدف از انتشار آن چه بوده و سرانجام به کجا انجامید؟
مجله در سال 1313 شمسی منتشر شد. در آن زمان، این اولین مجله دینی بود که از قم منتشر شد. هدف آن مقابله با تبلیغات سوئی بود که حکومت رضاخان علیه اسلام به راه انداخته بود. البته مزاحمتها و مخالفتهایی هم با مجله بود، ولی چون پشتوانه آن پسر آقا شیخ مهدی (آقای حکمیزاده) بود، کمتر توانست موثر باشد. آقای حکمیزاده با آن همه تقدس، تحت تاثیر افکار کسروی منحرف شد و کتاب «اسرار هزار ساله» را نوشت که امام بر رد آن کتاب «کشف الاسرار» را نوشتند. به همین جهت این مجله ماهیانه، بیش از 12 شماره (یک سال) منتشر نشد. آقای همایون هم توان اقتصادی برای انتشار مجله نداشت و حتی برای انتشار آخرین شماره آن حدود 200 تومان از من قرض گرفتند و بعد هم دادند.
وضعیت حوزه و طلاب در آن زمان چگونه بود؟
طلاب از جهات مختلفی در مضیقه بودند. از نظر مادی زندگی به حدی سخت بود که حتی تهیه نان هم برای بعضی دشوار بود و با این حال شاکر بودند، چون دیده بودند که در سال 1336 قمری، قحطی و خشکسالی همه جا را گرفته بود؛ به گونه ای که عده زیادی از مردم، در همین شهر قم، در کنار کوچه و خیابان از بین رفتند و آنان را به صورت دسته جمعی، بدون غسل و کفن، در گودالهای بزرگی در علی بن جعفر دفن میکردند. از نظر شرایط حاکم بر جامعه، رضاخان تبلیغات شدیدی علیه اسلام و روحانیت کرده بود که عدهای به روحانیت بد و بیراه می گفتند؛ از جمله به رانندهها گفته بودند: آخوند اگر سوار ماشین بکنند، ماشین پنچر میشود! خود من از تهران خواستم بیایم قم، با این که ماشین جا داشت، گفت سوار نمیکنم، زیرا پنچر میشود! روضهخوانی به شدت ممنوع بود. خود ما طلاب درایام عاشورا، در سالن بزرگ منزلی که در گوشه مدرسه فیضیه قرار داشت، بعداز نماز صبح، مختصر ذکر مصیبتی انجام میدادیم و فوراً متفرق میشدیم. طلاب را میگرفتند و میبردند نظمیه و لباسهای آنان را درمیآوردند. برای این که دچار این مشکلات نشویم، صبحها، بینالطلوعین از شهر خارج میشدیم و شبها تاریک که میشد برمیگشتیم.
مبارزه آقای حائری با رضاخان چگونه بود؟ اگر مطلبی در این زمینه دارید، بیان کنید.
سیاست مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری حفظ حوزه علمیه قم بود، از این روی سعی میکرد مخالفت علنی نداشته باشد. روی همین مبنا در مخالفت با کشف حجاب رضاخان تلگرافی برای رضاخان میفرستد و در متن تلگراف یادآوری میکند که :«وظیفه شماست که از دین حمایت کنید و اجبار به کشف حجاب را بردارید. به نفع شما و مملکت است که با دین مخالفت نکنید.» صورت این تلگراف را آقای میرزا خلیل کمرهای همراه داشته است. آقای کمرهای میخواست به کمره برود. در بین راه کمره که از اراک باید بگذرد، در اراک منزل یکی از آقایان، آقای میرزا خلیل کمرهای را دستگیر میکنند و صورت تلگراف را از او میگیرند و خود او را به تهران میبرند و زندانیش میکنند، سپس به عنوان تبعید همان جا او را نگه میدارند. سیاست حاج شیخ عبدالکریم، در برابر رضاخان این بود که از مبارزین حمایت کند، ولی مخالفت ظاهری نکند تا این که بتواند حوزه قم را حفظ کند. به نظر من سیاست علاقلانهای بود که آن وقت ایشان اتخاذ کردند که حالا ثمره آن را میبینیم؛ اگر مرحوم حائری هم به صورت علنی با رضاخان مخالفت میکرد، معلوم نبود، الان از حوزه قم خبری باشد .
چه شد که مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری ازاراک به قم تشریف آوردند؟
قبل از ورود حاج شیخ به قم، آقای شیخ مهدی شاخص بودند. در یک مسافرتی که آقای حاج شیخ عبدالکریم به قم آمده بودند، و در همسایگی منزل آقای شیخ مهدی، که نزدیک مدرسه رضویه بود به مهمانی آقا شیخ مهدی ساکن شده بودند. علمای قم، که عدهای از آنان از شاگردان مرحوم حائری بودند که برای تحصیل به حوزه اراک رفته بودند، مانند: آقای حاج میزرا محمود قمی و حاج میزا اابوالفضل زاهدی، آقا سید محمد صدرالعلماء و.. از ایشان دعوت میکنند که حوزه اراک را به قم منتقل کنند. ایشان استخاره میکنند، این آیه شریفه میآید: «و آتونی باهلکم اجمعین». برمیگردند اراک و خانواده را هم با خود میآورند. تا مدتی در منزلی جنب آقای شیخ مهدی زندگی میکنند تا تشکیلات قم پا میگیرد.
با توجه به آشنایی حضرتعالی با حضرت آیتالله خوانساری، اگر خاطرهای از آن بزرگوار دارید، بیان کنید.
من از نظر معنوی خیلی به ایشان مدیونم. اولین باری که ایشان را دیدم، با این که آن بزرگوار را نمیشناختم، به ایشان علاقمند شدم. بعدها، هر چه به ایشان نزدیکتر میشدم، این علاقه شدیدتر میشد. من از ایشان خاطره زیاد دارم. یکی مربوط به نماز استسقاء است. پس از جنگ جهانی دوم، خشکسالی شدیدی آمد. خواص از ایشان تقاضا کردند نماز طلب باران بخوانند و ایشان هم پذیرفتند و فرمودند: سه ورز، روزه یگیرند و روز سوم که جمعه است، برای طلب باران، از شهر خارج میشویم. این جا هم برخی زبان به اعتراض گشودند و برخی از افراد ضعیفالایمان قضیه را به تمسخر و استهزاء گرفتند. عدهای میگفتند خواندن نماز استسقاء مستحب است، ولی اگر باران نیاید، آبروی دین و شریعت میرود! ایشان ، مصمم شدند و روز جمعه برای نماز استسقاء، به طرف خاکفرج حرکت کردند و مردم، به ویژه علماء، فضلاء و طلاب به دنبال ایشان روانه شدند. عده زیادی از مردم حضور داشتند، حتی افرادی که سستعقیده بودند و مسخره میکردند نیز آمده بودند. نماز برگزار شد. آن روز باران نیامد. ایشان به اطرافیان و شاگردان خود فرمودند: فردا را نیز روزه بگیرید، مجدداً نماز را برگزار میکنیم . روز شنبه با عدهای کمتر، که بیشتر آنان شاگردان ایشان بودند، برای نماز آمدیم. نماز برگزار شد. و امروز پس از برگزار شدن نماز، آنچنان بارانی آمد که سابقه نداشت و باعث شگفتی دوست و دشمن شد .
خاطرهای از امام در آن دوران اگر دارید بیان کنید.
در آن زمان معروف بود که حاجآقا روحالله جلسه مذاکرات اخلاقی دارند که جوانان را میسازند. به این لحاظ، من علاقه پیدا کردم در این جلسات حاضر شوم. به خاطر علاقه زیاد به معنویت امام تصمیم گرفتم از مدرسه رضویه به دارالشفاء، که آن زمان هم حجره امام در آن جا بود و هم ایشان در مدرس آن درس می گفتند بیایم .از مرحوم سیداحمد لواسانی، که تولیت مدرسه فیضیه و دارالشفاء را به عهده داشت تقاضای حجره کردم. ایشان موافقت نمودند. حجره بین الحرمین (حجره امام و مدرس ) را به من دادند. آن زمان، هم دارالشفاء و هم فیضیه، فقط یک طبقه بودند. دارالشفاء، هشت حجره این طرف داشت و هشت حجره آن طرف، وسط مدرسه هم مدرس بود. حجرهام را پهلوی حجره امام انتخاب کردم. البته حضرت امام ازدواج کرده بودند، ولی اطاقشان محل مطالعه و نشستهای روزانه ایشان، و پاتوق فضلاء بود.
به یاد دارم: یکی از این مقدسین، که بسیار ملا و مقدس بود، وقتی به دارالشفاء میآمد از جلوی حجره جلوتر نمیرفت زیرا حجره حضرت امام بعد از حجره من بود. آن فرد، مواظب بود که حتی چشمش به حجره امام نیفتد!
با توجه به این که حضرتعالی قبل از ورود آیتالله بروجردی در قم بودهاید لطفاً خاطرات خود را از کیفیت ورود ایشان به قم و ماندن در این شهر بیان کنید.
ایشان در بروجرد مریض میشوند، به گونهای که بیهوش باید برای معالجه به تهران آورده شوند. هنگام عبور از قم به هوش میآیند و چشمشان به گنبد حضرت معصومه (ع) میافتد. با خدای خود عهد میکنند پس از بهبودی، برای زیارت به مشهد مقدس مشرف شوند. ایشان را در بیمارستان قیروزآبادی شهرری بستری کردند. علما از قم به عیادت ایشان میرفتند. در همان بیمارستان از ایشان دعوت به عمل میآید که پس از معالجه، در قم رحل اقامت افکنند. در این میان، حضرت آیتالله العظمی امام خمینی و حاجآقا روحالله خرمآبادی بیش از همه اصرار میورزند. ایشان میفرمایند: من عهد کردهام به زیارت حضرت رضا (ع) بروم. دوران نقاهت را در قم میآیم، ولی پس از بهبودی کامل، مجدداً به بروجرد برمیگردم .اولین ملاقات من با آن بزرگوار، هنگام استقبال از ایشان در بین راه قم و تهران بود که برای گذراندن دوران نقاهت به قم میآمدند. پس از ورود به قم، در منزل آقازاده حاج سید علی بلورفروش ساکن شدند. در همان مکان هم درس می گفتند و هم اقامه جماعت میکردند. عدهای از خواص در درس ایشان شرکت میکردند. دو نفر بیش از همه با ایشان ملازمت داشتند: یکی امام راحل و دیگری حاجآقا روحالله خرمآبادی .
درس ایشان به خاطر سبک خاصی که در استنباط داشتند و تا آن وقت سابقه نداشت، جاذبه پیدا کرده بود و روزبهروز جمعیت آن بیشتر میشد؛ به گونهای که ناگزیر شدند درس و نماز را در صحن حضرت معصومه قرار بدهند. شیوه درس ایشان، کمکم در مشهد و نجف که دو مرکز علمی بزرگ بودند، شهرت پیدا کرد. عدهای از اهل علم که از نجف برای دیدار ایشان به ایران میآمدند، به همین خاطر در قم ماندگار میشدند. همان زمان در نجف مشهور شده بود که درس مجتهدساز، درس آیتالله بروجردی است. این نماز و این درس باشکوه و پراستقبال، وعده موقتیبودن اقامت ایشان را در قم به فراموشی سپرد. به یاد دارم عدهای از سادات و بزرگان بروجرد، آمده بودند که آقای بروجردی را ببرند. آیتالله خوانساری به آنان فرمودند: شما به وجدانتان رجوع کنید آیا سزاوار است ایشان این نماز و این درس را بگذارند و به بروجرد، که شهر کوچکی است و عده کمی از ایشان بهره میبرند، بیایند؟
وضع شهریه طلاب در زمان ورود حضرت آیتالله بروجردی چگونه بود و ایشان چه تحولی در این زمینه ایجاد کرد؟
بعد از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم، آقایان خوانساری، حجت و صدر متصدی حوزه قم بودند. ابتدا این بزرگان شهریه را روی هم گذاشتند و یک شهریه میدادند، ولی بعد به عللی شهریهها جدا شد. یک چند ماهی هم آقای خوانساری شهریه دادند، ولی بعد گفتند: من در امور مالی دخالت نمیکنم. از آن به بعد، ایشان نه شهریه دادند و نه وجوهات گرفتند. آقای صدر هم نتوانست شهریه طلاب را ادامه بدهد؛ تنها آقای حجت بود که شهریه مختصری میداد. مرحوم آقای بروجردی، تا مدتی شهریه نمی دادند. البته به طور خصوصی گاهی به بعضی باواسطه داده میشد و میگفتند: این را حاجآقا روحالله خمینی، از طرف آقای بروجردی دادهاند. وقتی شروع کردند به شهریه دادن، به اندازه هر سه شهریه آن حضرات شهریه میدادند. از نظر کیفی هم، ایشان امتحان گذاشتند و شهریه را براساس امتحان و دفتر و دستک میدادند.
با توجه به این که در زمان حضرت آیتالله بروجردی، مسئله فدائیان اسلام، آیتالله کاشانی و مصدق مطرح بودند، موضع ایشان در برابر اینان چگونه بود؟
بنده در آن زمان در موقعیتی بودم که با یک مثلثی از این سه گروه ارتباط داشتم که یک ضلع آن فدائیان اسلام بود، ضلع دیگر آیتالله کاشانی و ضلع سوم جبهه ملی؛ با هر کدام به طریقی مرتبط بودم .اما با فدائیان اسلام، از آن جهت که واحدیها عموزادههای من بودند با آنان ارتباط داشتم. وقتی هم از باختران به قم آمدند، تا مدتی در منزل ما سکونت داشتند. بعد هم که برای آنان منزلی گرفتیم و از منزل ما رفتند با هم رفتوآمد داشتیم. با مرحوم نواب هم در منزل آقایان واحدی آشنا شدم زیرا ایشان قم که میآمد منزل همین آقایان اقامت میگزید.
اما آشنایی من با آیتالله کاشانی، ضلع دیگر مثلث، به این گونه بود که ایشان هنگامی که از نجف به تهران تشریف آوردند، به منزل پسر عمویشان، که آن زمان وکیل کاشان بود، وارد شدند. منزل پسرعموی ایشان، در محله پامنار، که مرکز سیاست تهران بود، قرار داشت. منزل پدر من هم آنجا بود. در این محله، پدر من متولی مسجدی بود به نام مسجد آقا بهرام. امام جماعت مسجد فوت کرده بود. پسرش که محبوبیتی در بین مردم نداشت، به جای پدر نماز میخواند و کسی در نماز جماعت این آقا شرکت نمیکرد. مرحوم والد سعی میکردند مرحوم آیتالله کاشانی را امام این مسجد قرار بدهند که با تلاش بسیار و رفع موانع موفق شدند. از آن به بعد، آقای کاشانی در آن مسجد اقامه نماز میکردند و برنامه داشتند. آن مسجد، الان به مسجد آقای کاشانی معروف است. آشنایی من با آقای کاشانی، از طریق مرحوم والد همین مسجد بود که بعدها ادامه داشت .
و اما رابطه من با ضلع سوم این مثلث، یعنی گروه مصدق و جبهه ملی، از طریق آقا سید محمود طالقانی انجام میگرفت که آن وقت جزء این گروه بود. جلسات خود این آقایان در منزل عباسقلی بازرگان، پدر مهدی بازرگان بود. من اطلاعاتم را نسبت به گروه مصدق، از طریق آقای طالقانی به دست میآوردم .
موضع آیتالله بروجردی نسبت به هر سه گروه این بود که :«مواظب باشید این مثلث حفظ بشود و هیچ کدام از ضلعهای آن هم جدا نگردد. اگر یک ضلع از این مثلث جدا بشود، نه تنها به خود آنان ضرر میزند که به روحانیت و اسلام نیز ضرر خواهد زد. اما رابطه آیتالله بروجردی با آیتالله کاشانی؛ آیتالله بروجردی از آقای کاشانی هم حمایت مادی میکردند و هم معنوی .ایشان برای آقای کاشانی مقرری تعیین کرده بودند که با واسطه به ایشان میرساندند. یادم هست وقتی که آیتالله کاشانی به قم آمدند منزل آقای خوانساری اقامت کردند. یک روز آقای بروجردی، بین طلوعین، برای دیدن ایشان به آنجا آمدند و ایشان نیز به بازدید آقای بروجردی رفتند.
اما حمایت ایشان از فدائیان اسلام را چون خودم در رابطه بوده ام، بیشتر توضیح میدهم: مرحوم سید حسین امامی در مرحله اول که دستگیر شد و زندانی، از نظر دادگاه جرمش سنگین بود. آیتالله بروجردی به شدت از ایشان حمایت کردند؛ با وسائل مختلف از جمله کمک بازاریهای تهران، بعضی از اداریهای بانفوذ و حتی دادن پول به افرادی که در آزادی ایشان میتوانستند موثر باشند. آقای امامی را به سفارش آزاد کردند. ولی چون پرونده غیرمختومه بود در مرحله دوم که دستگیر شدند باز آیتالله بروجردی کوشش بسیار کردند تا آزاد شوند. اما ناگهان پرونده را به میان آوردند و ایشان را اعدام کردند. در جریان مرحوم نواب، چون میبایست حکم دادگاه را شاه امضا کند و سپس اجرا شود، کسانی که با شاه رابطه داشتند و آن وقت، برای همین موضوع، به بیت آیتالله بروجردی احضار میشدند قول دادند که از شاه خواهند خواست که حکم اعدام را امضا نکند وامضا نمیکند. ما در جریان محاکمات بودیم. در زمان آخرین محاکمه، در بیت آقای بروجردی بودیم که در آن جا، در جریان لحظه به لحظه جلسه قرار میگرفتیم. تا پاسی از شب، جلسه محاکمه ادامه داشت .خبر دادند: به خاطر خستگی اکثریت اعضا، ادامه جلسات در روز بعد است. من آمدم منزل، صبح، بین طلوعین، با خبر شدیم که: آقایان را اعدام کردهاند و آن جلسه محاکمه، پس از تنفس ادامه پیدا کرده و حکم نهایی قتل را داده است و همان شب موافقت شاه را هم به دست آوردهاند! آیتالله بروجردی، پس از شنیدن خبر شهادت این آقایان، بسیار متاثر شدند. به طوری که ملاقاتی را که روزانه با ایشان به خاطر کارمان داشتیم، آن روز تعطیل کردند و فرمودند: «از ناراحتی حال هیچ کاری را ندارم.»
اما از نظر مادی، برخی از طلبههای فدائیان اسلام، مانند سایر طلاب شهریه میگرفتند، ولی برخی دیگر را آیتالله بروجردی به صورت خصوصی شهریه میدادند؛ مانند خانواده واحدیها که از جانب آقای بروجردی شهریهای مقرر شده بود و خود من هم واسطه پرداخت آن بودم. این پول تا زمان حیات ایشان ادامه داشت. پس از شهادت واحدیها نیز این پول داده میشد، اما پس از آمدن سید محمدتقی واحدی به قم، این شهریه به نام ایشان داده میشد. برخی کمکهای ایشان، عنوان شهریه نداشت و بیشتر از حد شهریه بود که گاهی اوقات، خود من واسطه بودم که آن را به مرحوم نواب تحویل بدهم. میآمدم تهران و چون مرحوم نواب مخفی بودند، با زحمت ایشان را میجستم و پول را تحویل میدادم.
زدوخوردهایی را که گاه بین فدائیان اسلام و اطرافیان آیتالله بروجردی پیش میآمد چگونه تحلیل میکنید؟
البته در بین طرفداران فدائیان اسلام، افراد مشکوکی بودند که در قضیه تبعید آقای کاشانی، عدهای از همین طرفداران، در منزل آیتالله بروجردی متحصن شدند. در این تحصن برای خیلیها روشن شد که برخی از این به اصطلاح طرفداران، مشکوک هستند. در بین مخالفان فدائیان اسلام نیز، افراد مشکوکی بودند که بعضی از این افراد به بیت آیتالله بروجردی منتسب بودند. درگیریها به نظر من با تحریک همین عناصر مشکوک بود که به طبع، افراد ناآگاه را نیز، به میدان میآورد. افراد مخالف نواب، سعی میکردند: کار خودشان را خوب جلوه دهند و برای این منظور، خود را وابسته به بیت آقای بروجردی و طرفدار آقا معرفی میکردند. وجود برخی از منتسبین به بیت آیتالله بروجردی در این برخوردها، امر را برای برخی مشتبه میکرد.
آیا مخالفان نواب، از روحانیون بودند؟
بله؛ یکی از آنان فردی بود به نام شیخ علی لر که در جنبه زورآزمایی با طرفداران نواب، از او تعبیر میکردند به : شجاع !این فرد، بعداز رحلت آیتالله بروجردی به دستگاه شریعتمداری پیوست و شریعتمداری هم از او خیلی حمایت میکرد. من جداً نگران بودم از رفت و آمد این فرد به بیت آیتالله بروجردی. شیخ علی لر، متاسفانه با برخی از منتسبین به بیت آیتالله بروجردی، رابطه داشت.
شیوه مبارزه آقای بروجردی با شاه چگونه بود؟ آیا اساساً مبارزهای داشتند؟
نظر آقای بروجردی این نبود که شاه نباشد، بلکه ایشان میگفتند: شاه باشد، ولی اسلامی باشد. ایشان مبارزه علنی با شاه نداشتند، ولی این چنین نبود که در برابر اعمال خلاف شاه و دستگاه حاکمه، بیتفاوت باشند. به یاد دارم روزی نامهای خدمت ایشان دادند؛ آقا نامه را مطالعه کردند و به شدت عصبانی شدند. نامه را از آذربایجان برای آقا فرستاده بودند. در آن نامه نوشته شده بود که :لشکر آذربایجان میخواهد امسال، برای مراسم چهارشنبه سوری روی دو تا کوه آتشکده درست کند و بعد از برافروختن آتش، نظامیان بیایند و به آتش احترام کنند. آیتالله بروجردی، نامهای محرمانه با دستخط خودشان، برای شخص شاه مینویسند و عدهای را روانه تهران میکنند که دستهجمعی این نامه را بدهند. محتوای نامه، که بعداً یکی از همان افراد برایم نقل کرد، چنین بوده است :«ما به شما مینویسیم: خلد الله ملکه، اما خلد الله ملک پادشاه اسلامی، پادشاه اسلامپناه. اگر بنا باشد پادشاه ما به آتشپرستی بگراید، همان مبارزهای که در صدر اول اسلام با آتشپرستان بود، اکنون نیز شروع خواهد شد.» شاه، پس از خواندن نامه، فوراً گفته بود: آن مراسم را متوقف کنند.
علت کنارهگیری امام از بیت آقای بروجردی چه بود؟ آیا منشاء سیاسی داشت؟
به نظر من منشاء سیاسی نداشت. آنچه من میدانم و از خود ایشان نیز شنیدهام این است که ایشان در جلسهای فرمودند: «ما میخواستیم حوزه از آن صورت تعدد مراجع و تعدد سلیقه، روی یک جنبه واحد قرار بگیرد که گرفت. حالا حضور من در بیت آقای بروجردی چه سودی دارد؟ به جای این بهتر است به درس و کار خودم برسم.» علت این که امام، کمتر به بیت آقای بروجردی رفت و آمد میکرد همین بود که عرض شد. برخی شاید تفسیرهای دیگری بکنند. بهترین گواه بر آنچه بنده عرض کردم ، این که: در جلسات حساس و استفتائات مهم، از ایشان دعوت میشد و آن بزرگوار هم تشریف میآوردند.
در زمینه فعالیتهای تبلیغی خارج از کشور که به همت و دستور آیتالله بروجردی پیریزی شده بود، توضیح دهید.
دراین زمینه باید عرض کنم مرحوم آیتالله بروجردی، نسبت به اسلام یک دید جهانی داشت. بر اساس همین دیدگاه بود که به تبلیغات خارج از کشور، اهمیت میداد که تا آن زمان سابقه نداشت. در زمان ایشان، نمایندگان تبلیغی به کشورهای اسلامی و نیز غیر اسلامی، مانند کشورهای اروپایی و آمریکا فرستاده شد. ایشان، برای اروپا و آمریکا دو نفر را انتخاب کردند: یکی آقای شیخ مهدی حائری برای آمریکا و دیگری آقای محققی برای اروپا. یادم هست: آقای محققی در یک سفری که به ایران آمده بود، در خدمت آیتالله بروجردی اظهار نگرانی کردند که: ما در آن جا مشکلی داریم و آن این که آقایان نوعاً همراه با خانمهایشان به مسجد میآیند و متاسفانه خانمها وضع حجابشان مناسب نیست. اگر سختگیری کنیم کار پیش نمیرود. چه باید بکنیم؟ مرحوم آیتالله بروجردی فرمودند: «نه، سختگیری نکنید به حداقل حجاب اسلامی اکتفا کنید. اینان بعداً که بیشتر آمدند و آشنا شدند درست میشوند. ابتدا سخت نگیرید.» آقای محققی ازاین وسعتنظر آقای بروجردی بسیار خوشش آمد. البته آن روز، در آن جلسه، کسانی که با این نوع تفکرات مخالف بودند حضور نداشتند؛ لذا مرحوم آیتالله بروجردی فرمودند: «همین تعبیر هم محفوظ باشد، زیرا ممکن است برخی بگویند آقای بروجردی باب بیحجابی را باز کرده است.»
معلوم میشود بودهاند کسانی که آیتالله بروجردی از ابراز برخی از نظریاتشان در پیش آنان وحشت داشتهاند.
بله چنین است. یکی وقتی قضیهای شده بود و صحبتهایی، آیتالله بروجردی به همین افراد گفتند: «من از شماها میترسم.» قضیه دیگری را نقل کنم که مرتبط با همین موضوع است :این جایی که الآن خیابان چهارمردان واقع است، کوچه پس کوچههای عجیب و غریبی بود. از طرف دولت خواستند خیابان بکشند. عدهای از مالکین آمدند خدمت آیتالله بروجردی که: آقا، مامورین دولت می خواهند خانههای ما را خراب کنند برای ایجاد خیابان. ایشان فرمودند: امروز، وضعیت جوری است که اقتضاء طرح این مساله را دارد، دنیا به ما میگوید: امروز شهرها نیاز به خیابان و راه دارند؛ یا خودتان با دست خود این کار را بکنید یا این که ما برای شما انجام میدهیم. آیا خوب است استعمارگران بیایند برای ما چنین کارهایی را بکنند؟ درست است که مامورین دولت میآیند این کار را میکنند، ولی چون به مصلحت ماست ما باید آن را تنفیذ کنیم. همان وقتها، عدهای از این مقدسین، از این خیابانهای جدیدالاحداث عبور نمیکردند و از کوچهها رفت و آمد میکردند. آقای بروجردی، شخصاً آمدند و از همین خیابان و اماکن مخروبه عبور کردند، تا عملاً نشان بدهند که این کار جایز است .
از حضرتعالی به خاطر قبول زحمت متشکریم .
مجلهی حوزه، شمارهی 43 و 44
سید حسین بدلا سید حسین طباطبایی بروجردی امام خمینی عبدالکریم حائری یزدی سید محمدتقی خوانساری
همرسانی






مطالب مرتبط
- فقیه موسس
- مروری بر کتاب خاطرات آیتالله محمدعلی گرامی قمی
- روایت آیتالله العظمی اراکی از تاسیس حوزه علمیه قم
- امام خمینی: کسی که ولایت فقیه را قبول ندارد و به من فحش می دهد، مهدورالدم نیست
- متن نامه تحلیلی مصباح یزدی به امام در سال 1342
- بررسی کتاب خاطرات شیخ علی تهرانی
- امام خمینی: آقای بروجردی بیست سال دیر به قم آمد!
- بررسی مناسبات آیتالله بروجردی و حاج آقا روحالله
جدیدترین مطالب
15 دیماه در گذر تاریخ

نظر شما