گفتوگویی با آیتالله محمد فاضل لنکرانی

با تشکر از حضرتعالی که قبول زحمت فرمودید و مصاحبه با ما را پذیرفتید، لطفاً نقش آیتالله بروجردی را در شکوفایی حوزه بیان کنید.
در پاسخ به این سوال، در ابتدا باید نگاهی اجمالی به وضع حوزه در سالهای قبل از ورود ایشان داشته باشیم .بنده در این زمینه مطالبی را که خود شاهد بودهام و یا شنیدهام، برایتان عرض میکنم .چنانکه از پدرم و هم از دیگران شنیدم، وضعیت حوزه در زمان رضاشاه، وضعیت دشواری بوده است. روحانیون در فشار عجیبی بودند. حتی نسبت به پوشیدن لباس در حوزه قم، تنها چند نفر محدود اجازه پوشیدن لباس روحانی داشتند و باقی باید طبق قانون متحد الشکل از لباس روحانیت خارج شوند. از این روی، فضلایی که در مدرسه فیضیه بودند، صبحها بین الطلوعین، از شهر خارج میشدند و به باغها پناه میبردند. شب که هوا تاریک میشد، مجدد به حجرههایشان برمیگشتند. اگر احیاناً در حجره میماند، باید جوری وانمود کند که در این حجره کسی نیست. این شرایط روز به روز سختتر هم میشد. پدرم میفرمود: ما با عدهای از دوستان، از جمله حضرت امام جلسهای تشکیل دادیم و در آن جلسه، بحث این بود که اگر کار به جایی برسد که ما را خلع لباس کنند وظیفه چیست؟ در نتیجه تصمیم گرفتیم که اگر از لباس هم خارج شدیم، وظیفه تحصیل و ارشاد مردم را به هر صورت که شده ادامه دهیم .تضییقات به حدی بود که مرحوم آیتالله حائری موسس حوزه قم وقتی در سال 1335 هجری قمری رحلت کردند، برای این شخصیت بزرگ اجازه برپایی مجلس ترحیم ندادند. شنیدم: در همین قم مجلسی بنا بود تشکیل دهند؛ ماموران رژیم آمدند، سماور و دم و دستگاه را بردند و تنها مسمایی از مجلس ترحیم به عمل آمد.
بعد از مرحوم آیتالله حائری، مرحوم آیتالله حجت، آیتالله صدر، آیتالله خوانساری که آن زمان از آنان به آیات ثلاث تعبیر میکردند، مسوولیت حوزه را بر عهده گرفتند و حوزه در زمان این بزرگان هم شرایط بهتری از زمان مرحوم حائری نداشت. با این که به خاطر زحمات بسیار و ارزنده این بزرگان، حوزه از انحلال نجات یافت، ولی رشد و ترقی پیدا نکرد، زیرا نکته مهم این بود که مرجعیت در نجف مستقر بود و در قم فردی که حتی همعرض باشد، وجود نداشت. لذا بزرگان حوزه قم به این فکر افتادند تا آیتالله بروجردی را، که آن زمان در بروجرد سکونت داشتند، به قم دعوت کنند. ایشان گرچه تا زمان مرحوم آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی مرجعیت نداشت، لکن از نظر مراتب علمی اگر نگوییم بالاتر از آیتالله آقا سید ابوالحسن بود، حتماً کمتر نبود. ولی به خاطر این که ایشان در بروجرد که یک شهر غیر علمی و غیرحوزوی بود اقامت کرده بودند، شهرت زیادی نداشتند. اما در عین حال، خواص از بزرگان از مراتب علمی ایشان آگاه بودند. ]به[ علاوه، در زمان مرحوم آیتالله آقای حائری، ایشان مدت کوتاهی در قم اقامت داشتهاند و درس و بحث هم شروع کرده بودند. این مدت کوتاه گرچه دوام پیدا نکرده بود اما خواص به مراتب علمی ایشان پی برده بودند. در هر صورت، آشنایی به سوابق علمی و تقوایی ایشان، عدهای از فضلای قم را واداشت که به ایشان بنویسند و از آن بزرگوار بخواهند که در قم اقامت کنند .
در این خلال، جریان مریضی ایشان پیش میآید و برای معالجه به تهران تشریف میآورند. در مدتی که در بیمارستان فیروزآبادی تحت معالجه بودند، بزرگان و فضلای قم به عیادت ایشان میروند. در این دیدارها، باز مساله اقامت ایشان در قم مطرح میشود تا این که ایشان تصمیم میگیرند پس از بهبودی به قم بیایند. بالاخره، آن بزرگوار با استقبال باشکوهی از طرف علما و مردم وارد قم شدند. امام ]خمینی[ از کسانی بودند که تلاش بسیار نمودند تا آیتالله بروجردی به قم بیایند .مرحوم پدر نقل کردند: پس از این که آیتالله بروجردی وارد قم شدند، حاج آقا روحالله خمینی به من فرمود: بالاخره ما آقا را به قم آوردیم، اکنون نگه داشتن ایشان با شماست .حضرت امام به خاطر احساس وظیفهای که نسبت به حوزه مینمود، از هیچ کار و تلاشی به عنوان کمک به آیتالله بروجردی کوتاهی نمیکردند. حتی کارهایی که به ظاهر در شان ایشان نبود انجام میدادند؛ مثلاً تلاش میکردند برای ایشان پشهبند تهیه و آن را نصب کنند و امثال اینها.
ایشان پس از استقرار در قم، دو تا درس شروع کردند: فقه و اصول .غیر از آیات ثلاث، تقریباً همه بزرگان قم، به درس ایشان حاضر میشدند، از جمله حضرت امام. آن بزرگوار، سالها در درس آیتالله بروجردی شرکت میکردند و یادداشت هم مینمودند که گاهی اوقات در درس خارج، مطالبی را از آیتالله بروجردی نقل میکردند که ما در جای دیگر نمیدیدیم و معلوم میشد از نوشتههای خود ایشان است . از نظر کیفی هم درس ایشان، به ویژه فقه، به خاطر ابتکاراتی که داشتند، خیلی جاذبه داشت، فوقالعاده بود. در هر صورت، حوزه قم به جنب و جوش افتاد و از طرف دیگر، حدود یک سال و نیم از ورود ایشان به قم میگذشت که مرحوم آیتالله آقا سید ابوالحسن اصفهانی رحلت کردند. من آن زمان، یکی دو سال بود که طلبه شده بودم. طلبهها پس از انتشار خبر فوت آیتالله آقا سید ابوالحسن اصفهانی، به صورت هیات عزا به سمت منزل آیتالله بروجردی راه افتادند، تا هم به ایشان تسلیت بگویند و هم جانشینی ایشان را به طور طبیعی اعلان کنند. یادم هست وقتی وارد منزل آیتالله بروجردی شدیم دیدم امام از اندرونی بیرون آمدند و مانند کسی که بهترین عزیزش را از دست داده باشد، گریه میکردند. هیچگاه آن منظره از ذهن من بیرون نمیرود .بزرگان قم نوعاً برای مرجعیت حضرت آیتالله بروجردی تلاش میکردند؛ از جمله حضرت امام و پدر من. البته عدهای هم به مرحوم آیتالله آقای حاج آقا حسین قمی نظر داشتند. در هر صورت، دیری نپایید که با رحلت آیتالله قمی، زمینه اختلاف جزیی هم از بین رفت و مرجعیت مطلقه در آیتالله بروجردی تعین پیدا کرد. چیزی که تا قبل از ایشان و حتی بعد از ایشان کمسابقه بوده است .این در حالی بود که خود ایشان یک وقتی سر درس فرمودند: «من برای رسیدن به مرجعیت، یک قدم برنداشتم؛ اما یک وقت احساس کردم مرجعیت سراغ من آمده و من مسوول هستم بپذیرم.»
بد نیست این جا قضیهای را از مرحوم والد نقل کنم: (مرحوم والد، به مسجد جمکران خیلی معتقد بودند) فرمودند: من قبل از آمدن آیتالله بروجردی به قم خواب دیدم که در مسجد جمکران هستم. آن موقع مسجد جمکران یک حیاطی داشت و در وسط آن حیاط، یک آب انباری بود که سقف آن یک متر مرتفع تراز حیاط مسجد بود. روی همین سقف آب انبار، منبری گذاشتهاند و شیخ طوسی روی آن نشسته و تمام روی آن سقف و کف حیاط مملو از طلبه است. پدرم فرمود: تعبیرم از این خواب این بود که: شخصیتی به قم خواهد آمد و طلاب گرد او جمع خواهند شد و حوزه رونق خواهد گرفت. طولی نکشید که آیتالله بروجردی به قم آمدند. این که چرا شیخ را خواب دیده و آن هم در مسجد جمکران، تعبیر آن بعدها مشخص شد؛ زیرا مرحوم آیتالله بروجردی، به شیخ طوسی و آثار او بسیار اهمیت میداد. وقتی عبارات شیخ را از کتاب خلاف یا مبسوط میخواند، مثل این که روایتی از امام معصوم (ع) دارد میخواند؛ با احترام و دقت در جزئیات کلمات آن، همانند کلمات معصومین (ع) مسجد جمکران هم شاید کاشف از این باشد که اصل آمدن ایشان به قم و رسیدن به مقام مرجعیت مطلقه، با عنایت امام زمان (عج) بوده است .
در هر صورت، با استقرار مرجعیت مطلقه در ایشان، حوزه قم متحول شد؛ به گونهای که نجف را تحت الشعاع قرار داد زیرا قم مرکز مرجعیت بود، روز به روز فضلای بیشتری جذب این حوزه میشدند. ایشان، به امور ظاهری حوزه نیز توجه داشتند، از جمله: مساله امتحانات را پایهگذاری کردند که تا آن زمان سابقه نداشت. هیاتی مسوول امتحانات بود که عدهای از آنان، مسوول امتحانات خارج و عدهای دیگر هم امتحانات سطح را به عهده داشتند و بعد بر اساس این امتحانات، شهریه داده میشد.
مرحوم والد در تشکیلات آیتالله بروجردی چه سمتی داشتند؟
مرحوم والد ما ضمن این که جزء اصحاب استفتای مرحوم آیتالله بروجردی بودند، خیلی هم مورد اعتماد ایشان بودند. به خاطر همین اعتمادشان به مرحوم والد، اگر ایشان در رابطه با مسائل حوزوی و.. نظری میدادند یا آیتالله بروجردی از ایشان نظرخواهی میکرد، ترتیب اثر میدادند. لذا پدر من برای طلاب واسطه خوبی بود در جهت رفع حوائجشان که به آیتالله بروجردی مربوط میشد. ممکن نبود کسی از طلاب مشکلی داشته باشد و به وسیله مرحوم پدرم حل نشود. با این که مرحوم پدرم در بیت آیتالله بروجردی سمت رسمی نداشت، ولی به خاطر همین شدت اعتماد، نوعاً مورد مشاوره ایشان قرار میگرفت. داستانی در این رابطه یادم آمد که مرحوم پدرم برای من نقل کردند: یک وقتی در اطراف یزد، یک فرد بهایی به دست فرد مسلمانی کشته شده بود و دادگاه حکم به اعدام قاتل داده بود. بهاییان، زیاد فعالیت می کردند که این حکم در یزد اجرا شود و آن هم در روز نیمه شعبان. طبعاً اجرای حکم به ویژه در روز نیمه شعبان برای مسلمانان ننگ بسیار بزرگی بود. روز چهاردهم شعبان، خبر به آقای بروجردی میرسد. پدرم فرمود: وارد خانه آقا شدم، دیدم آیتالله بروجردی داخل حیاط قدم میزنند و به شدت ناراحت هستند. علت را پرسیدم، فرمود: مگر نمیدانی آبروی اسلام در خطر است؟ همین امروز، به ما خبر دادهاند که روز نیمه شعبان، مسلمانی را به جرم قتل فرد بهائی میخواهند در شهر یزد اعدام کنند. فرصت برای انجام کاری هم نیست. به ایشان گفتم: راه دارد. فرمود: چطور؟ گفتم: همین الان حاج احمد را بفرستید تهران، پیش شاه و از شاه بخواهید جلوی این اعدام را در روز نیمه شعبان بگیرد. اگر روز نیمه شعبان واقع نشود، بعد میتوان اقدام نمود و اصل قضیه را پیگیری کرد. مرحوم آیتالله بروجردی آرامش پیدا کرد. فرمود: پیشنهاد خوبی است. فوراً حاج احمد را فرستاد تهران. حاج احمد، خواسته ایشان را به شاه رساند. شاه هم دستور داد که اعدام روز نمیه شعبان اجرا نشود. بعد هم مرحوم آیتالله بروجردی وارد میدان شد و با فعالیت و تلاش بسیار، قاتل را تبرئه کرد.
لطفاً در زمینه ویژگیهای علمی، به ویژه روش استنباط ایشان توضیح بدهید.
آیتالله بروجردی، از نظر علمی فرد جامعی بود. قبل از این که به این بعد از شخصیت ایشان بپردازم، به دو نکته مهم که از ویژگیهای آیتالله بروجردی به شمار میآید، اشاره میکنم؛ پرکاری و حافظه بسیار قوی. از جهت پرکاری، ایشان با این که مسوولیتهای مهمی بر دوش داشت اما مطالعهاش فوق العاده بود. میفرمودند: هرگاه از کارهای دیگر خسته میشوم، مطالعه میکنم. با مطالعه رفع خستگی میکنم !از نظر نوع مطالعه متنوع بود. مطالعه ایشان منحصر به فقه و اصول و کتب روایی نبود بلکه در تاریخ، رجال و.. مطالعه میکرد. حتی گلستان سعدی را از اول تا به آخر حاشیه زده بود. ایشان یک وقت فرمودند: به خاطر همین علاقهای که به مطالعه انواع و اقسام چیزها داشتم، تصمیم گرفتم کتاب مثنوی را مطالعه کنم. برنامه را طوری تنظیم کردم که ظهرها، بعد از ناهار و قبل از استراحت، دقایقی به مطالعه مثنوی بپردازم. مدتی به مطالعه مثنوی مشغول بودم. یک روز که از اطاق ناهارخوری به اطاق استراحت میرفتم تا مثنوی را مطالعه کنم، صدایی را شنیدم که به من گفت: فلانی، مطالعه مثنوی را رها کن؛ تو را به جایی نمیرساند. این را من خودم بدون واسطه از ایشان شنیدم. اگر چنانچه با واسطه میشنیدم، باور کردن آن، برایم مشکل بود.
اما از نظر حافظه، ایشان از عجایب روزگار بود. با آن که پرمطالعه بود، ولی همه آنچه را که خوانده بود و میخواند به خوبی در حافظه خویش نگه میداشت. شواهد در زندگی ایشان بر این امر بسیار است. نمونهای را که برای خود من اعجابانگیز بوده است نقل میکنم .روزهای پنجشنبه و جمعه، اول آفتاب، بنده به همراه مرحوم آقا میرزاحسن نوری، آقا سید جعفر احمدی (داماد آیتالله بروجردی)، آقا سید محمدحسن (پسر آیتالله بروجردی) و مرحوم آقا میرزا مهدی صادقی به خدمت ایشان میرفتیم. آیتالله بروجردی درباره رجال و اساتید، مطالبی را به صورت رمز نوشته بودند. ایشان این رمزها را توضیح میدادند و این گروه به صورت تفصیلی، آنها را در فیشهایی یادداشت میکردند. یکی از روزها درباره یک راوی، داستان مفصلی نقل کردند. این داستان، با تمام جزییات حدود نیم ساعت طول کشید. طبع نقل به گونهای بود که به ذهن من آمد حتماً دیشب درباره این راوی، تصادفاً مطالعهای داشتهاند؛ ولی داستان که به پایان رسید، فرمودند: من این جریان را در چهل و دو سال قبل، در فلان کتاب مطالعه کردهام. همه تعجب کردیم از این حافظه قوی. معمولاً، افرادی که حافظه قوی دارند، استعدادشان قوی نیست؛ ولی ایشان از کسانی بود که بین استعداد و حافظه قوی جمع کرده بود.
از نظر علمی، همانطور که عرض کردم، ایشان جامع بودند. میتوان گفت یک دائرةالمعارف بود و در هر زمینهای اطلاعات دقیق داشت . فلسفه و معقول را در اصفهان پیش جهانگیرخان و آخوند کاشی خوانده بود. با این که سر درس کمتر وارد مباحث معقول میشدند، ولی گاهی که بحث پیش میآمد، خیلی جالب، مانند یک فیلسوف متبحر در معقولات بحث میکردند. ویژگی مهم ایشان در فقه شیوه استنباطی بود که به کار میبست. تا قبل از آیتالله بروجردی، اجتهاد و استنباط، به همان روشهای معمولی پیش میرفت ولی ایشان تحولی در شیوه اجتهاد و استنباط به وجود آورد. آن مرحوم افزون بر این که به رجال و اسناد اهمیت میداد، تشخیص جو صدور حدیث را نیز بسیار مهم میدانست .معتقد بود: احادیث ما شأن نزول دارند و در محیطی صادر شدهاند که اقوال و نظریات فقیهان بزرگ اهل سنت حاکم بوده است. ناظر به این فتاوا، اهل بیت سخن گفتهاند. سخنان آنان، یا در رد نظریهای است و یا در اثبات آن. بنابراین، باید جو مساله فقهیه را به دست آورد تا فهمید که مقصود از روایت چیست .
مرحوم آیتالله بروجردی دارای فضائل و ملکات اخلاقی برجستهای بودهاند؛ لطفاً در این باره صحبت بفرمایید.
قبل از صحبت درباره فضائل معنوی ایشان، ابتدا این نکته را یادآور شوم که بنده ، با این که مرحوم آیتالله آقا سید ابوالحسن اصفهانی در قید حیات بودند، ولی به خاطر تحقیقی که کرده بودم، از آیتالله بروجردی تقلید میکردم. از طرفی مرحوم پدرم به آیتالله بروجردی خیلی نزدیک، بلکه میشود گفت نزدیکترین فرد بود. بعد هم طلبه شدم و به درس ایشان راه یافتم و تقریرات آن بزرگوار را نوشتم، رفت و آمد من هم به بیت خیلی زیاد شد. آن مرحوم، با این که سن من کم بود، ولی به بنده عنایت داشتند. اینها که عرض شد از یک طرف، و حس کنجکاوی طلبگی هم از طرف دیگر، مرا وادار میکرد که در رفتار و اخلاقیات آیتالله بروجردی بیشتر دقت کنم. از این روی، به مطالب بسیار آموزنده و خوبی دست یافتم. به نظر من ریشه همه فضائل ایشان این بود که مبدا و معاد را به گونهای معتقد بود که گویا میدید. این سخن گرچه به ظاهر کوچک است، ولی در باطن خیلی عمیق است .ایشان با این که وجوهات بسیاری در اختیار داشت، به گونهای که علاوه بر شهریه طلاب قم، شهریه طلاب نجف را نیز میداد ولی در زندگی داخلی، بسیار ساده و زاهدانه بود. در مصارف شخصی از وجوهات استفاده نمیکرد. مخارج زندگی شخصی خود را از مختصر ملکی که در بروجرد داشت تامین مینمود و حتی نان منزل را هم از آردی تهیه میکرد که از محصول ملک بروجرد برای ایشان میفرستادند. مرحوم پدرم نقل میکردند: روزی آیتالله بروجردی به من فرمودند: این نانی که برای ما میپزند کیفیتش خوب نیست. آدرس نانوایی را گرفتم و رفتم تا به نانوا، تذکر بدهم که دقت بیشتری در پخت نان بکند. شکوه آیتالله بروجردی را از کیفیت نان، به نانوا گفتم .نانوا گفت: ما مقصر نیستیم؛ این آردی که بیت ایشان به ما میدهند تا نان بپزیم، آرد خوبی نیست. نان این آرد بهتر از این نمیشود. اگر آقا اجازه بدهند، من آرد خوب تهیه میکنم و نان مرغوب برای ایشان میپزم .آمدم خدمت آیتالله بروجردی، پیشنهاد نانوا را مطرح کردم .ایشان فرمودند: این آرد، مال ملک شخصی خودم است و حاضر نیستم آن را تعویض کنم؛ لذا به همین نان غیرمرغوب آرد خودم اکتفا میکنم .
مورد دیگری مرحوم پدرم نقل میکردند؛ آیتالله بروجردی پادرد داشتند، به همین جهت، یکی دو سفر به آبگرم محلات رفتند. در یکی از این سفرها که مردم اطراف متوجه شده بودند، به دیدن ایشان آمدند. از جمله عده زیادی از فقرا هم آمده بودند که آیتالله بروجردی به آنان کمک کند. ایشان ضمن این که به فقرا پول دادند، دستور فرمودند چند تا گوسفند بخرند و گوشت اینها را بین فقرا تقسیم کنند. پس از کشتن گوسفندان و تقسیم آنها بین فقرا، به اندازه نیم کیلو گوشت برای آیتالله بروجردی کنار گذاشته بودند، تا یک وعده کباب برای ایشان تهیه کنند. سفره انداخته شد. ماست و خیار را گذاشتند. دو، سه سیخ کباب هم که از همان گوشت تهیه کرده بودند، خدمت ایشان گذاشتند. فرمود: این کباب از کجاست؟ گفتند: از همین گوشت مقداری فقط برای شما درست کردهایم .ایشان فرمود: من این کباب را نمیخورم، اینها را بین فقرا تقسیم کنید که آنان بوی آن را شنیدهاند. ایشان همان ماست و خیار را تناول کردند.
یا این که گاه میشد، طلبهای میآمد خدمت ایشان و اظهار میداشت: یک دوره کتاب نیاز دارم. میفرمود: پولش چقدر می شود؟ طلبه میگفت مثلاً هزار تومان؛ فوراً پرداخت میکردند. اما وقتی برای خودشان میخواستند کتابی بخرند، مدتی چک و چانه میزدند تا به قیمت کمتری بخرند. به خاطر این که مخارج شخصی را از پول خودشان تهیه می کردند و آن هم محدود بود، از این روی در مضیقه بودند.
در پذیرایی از میهمان مقید بودند که خیلی خوب از مهمان پذیرایی کنند. ایشان در سال، دو نوبت میهمانی داشت. معمولاً من در برخی از آنها بودم. در این میهمانیها، از میهمان به گونهای پذیرایی میکرد که من هنوز نظیر آن را ندیدهام. پذیراییکنندگان موظف بودند: به مجرد این که چند لقمه از ظرف غذای میهمان خالی شد، فوراً آن را پر کنند تا همیشه بشقاب میهمان پر باشد و معلوم نشود هر کس چقدر غذا خورده است که احیاناً خجالت بکشد.
روزی ایشان میخواستند جایی بروند (من هم خدمت ایشان بودم). از در منزل که بیرون میآمدند، یکی از زوار، که پیرمردی بود، آمد جلوی آیتالله بروجردی و افتاد به پای ایشان که اظهار ادب کند. آیتالله بروجردی این کار را حرام میدانست و معتقد بود شرک است. از این روی شدیداً عصبانی شد و عصایش را محکم کوبید به کمر پیرمرد. در همین حال، فریاد میزد: این عمل شرک است، حرام است و.. بعد چند قدمی که رفتند برگشتند و پیرمرد را خواستند. ابتدا با نرمی به او فرمودند :«این کار اشتباه و شرعاً حرام است.» دستور دادند به پیرمرد پول بدهند. یادم هست پولی که برای جبران ناراحتی پیرمرد به دستور آقا دادند، بسیار زیاد بود.
آیتالله بروجردی دیدگاه روشنی در مسائل اجتماعی داشته اند؛ لطفا در این باره توضیح بدهید.
به نظر من آیتالله بروجردی با این که آخوند قدیمی بود و در محیط کوچکی مانند بروجرد بیشتر عمر خود را گذارنده بود، واقعاً آدم روشنفکری بود. آثار روشنفکری ایشان زیاد است، از جمله اعزام مبلغ به خارج؛ میدانید که تا آن زمان، اعزام مبلغ به خارج از کشور، هیچ مرسوم نبود. ایشان به این امر اهتمام دادند و به اروپا، آمریکا و.. مبلغانی فرستادند. تاسیس مرکز مهمی مانند مسجد هامبورگ، در همین رابطه است. وجود چنین فکری در آن زمان دلیل بر روشنفکری و آیندهنگری ایشان است .
افرادی را که ایشان به خارج میفرستادند، معلومات غیر حوزوی هم داشتند؟
بله. ایشان دقت داشتند افرادی بفرستند که از هر جهت واجد شرایط باشند. در رابطه با فرستادن مبلغ به اروپا در ابتدا پدرم آقای محمدی گلپایگانی را که اکنون رییس دفتر مقام رهبری است فرستادند. ایشان هم فاضل بود و هم روشنفکر، هم اهل قلم. پس از مدتی که ایشان برگشتند و نتوانستند آن جا بمانند، به لحاظ همین دقت در افراد، تا مدتی آیتالله بروجردی کسی را که واجد شرایط باشد، نیافته بودند. در این رابطه با مرحوم پدرم مشورت میکنند. پدرم میگوید این موضوع نیاز به تفکر دارد. مرحوم پدر این قضیه را با من در میان گذاشتند. بنده به پدرم عرض کردم به نظر من آقای محققی شایستگی این کار را دارد. ایشان استاد دانشگاه بود و مرد بسیار روشن و آشنا به علوم روز و متدین. ]به[ علاوه، بسیار خوشقیافه و خوشبیان بود. در تهران سکونت داشت و گاه هم به قم میآمد و برای طلبهها درس هیئت میگفت .از قبل با هم ارتباطی داشتیم. به تهران رفتم و مساله را با آقای محققی در میان گذاشتم. خلاصه ایشان را راضی کردم برای رفتن به آلمان .مرحوم پدرم نتیجه را به آقای بروجردی گفتند. ایشان هم خوشحال شدند و فرمودند: من باید آقای محققی را ببینم .آقای محققی خدمت ایشان آمدند و پس از توصیههای ایشان، روانه هامبورگ شدند و بسیار هم موفق بودند. مسجد هامبورگ به دستور آیتالله بروجردی و به دست ایشان تاسیس شد و هماکنون از مراکز مهم اسلامی است .
موضوع دیگری که بیانگر روشنفکری آیتالله بروجردی است، توجه خاص ایشان به مساله وحدت مسلمین بود. پشتیبانی آیتالله بروجردی از دارالتقریب، که به منظورایجاد وحدت به وجود آمده بود، بسیار چشمگیر بود. مرحوم آقا شیخ محمدتقی قمی که عضو شیعی دارالتقریب بود، همواره با آیتالله بروجردی تماس داشت و از ایشان رهنمود میگرفت. علاوه بر این ، ایشان ملاقاتهایی با شخصیتهای مصری داشت و نامههایی با آنان رد و بدل میکرد که در رساله التقریب، نشریه دارالتقریب منتشر میشد .به همت ایشان زمینه وحدت مساعد شد که شیخ شلتوت، رئیس جامع الازهر، فتوای بیسابقه خود مبنی بر جواز عمل به فقه شیعه را صادر کرد. ایشان با این که خیلی نسبت به اهل بیت (ع) ارادت داشت، ولی به خاطر حفظ وحدت اجازه نمیداد کسی به مقدسات اهل سنت اهانت کند. از باب نمونه، یکی از علمای قم به نام آقای وکیلی، منظومهای در دو جلد در فقه نوشته بود. انصافاً هم زحمت کشیده بود و از اول فقه تا به آخر آن را خیلی خلاصه به نظم در آورده بود. جلد اول را که چاپ کرده بود، برای مرحوم آیتالله بروجردی آورد. ایشان با همان شوقی که به مطالعه داشتند و هرگاه کتاب تازهای به خدمتش میدادند همه چیز را کنار میگذاشتند و آن کتاب جدید را مطالعه میکردند، شروع کردند به مطالعه این کتاب. مولف در بیت دهم و یازدهم به خلفا توهین کرده بود. ایشان فرمودند: حالا، در این شرایط، وقت این حرفهاست؟ آن هم به صورت مکتوب در یک اثر شیعی؟ عرض کرد: چه باید بکنم؟ فرمودند: این بیت شعر را حذف کنید، آنگاه مجدداً چاپ کنید و بچسبانید. مخارج آن هم به عهده من .
لطفاً درباره مواضع سیاسی آیتالله بروجردی در برابر دستگاه و جریانهای سیاسی آن روزگار توضیح بدهید.
مرحوم آیتالله بروجردی برخلاف آنچه برخی میپندارند، در برابر رژیم شاه به مقدار تشخیص و در حد توان مبارزه میکرد. هرجا خلافی تشخیص میداد موضعگیری مینمود و مثمرثمر هم بود. از باب نمونه، موضعگیری ایشان در برابر تغییر خط؛ که انصافاً میتوان گفت که از خدمات بزرگ آیتالله بروجردی است . رژیم شاه تصمیم گرفته بود که خط را از فارسی به لاتین تغییر بدهد. مقدمات آن را هم انجام داده بود. تبلیغات کرده بود و زمینه را به اصطلاح خود، آماده ساخته بود. مرحوم آیتالله بروجردی وقتی متوجه شد، با آن روشنبینی که داشت، فرمود: «من تا زندهام اجازه نمیدهم این کار را عملی کنند؛ به هرجا که میخواهد منتهی شود. موضع سخت ایشان باعث این شد که نتوانند مانند ترکیه در ایران تغییر خط بدهند. از جمله حرکتهای سیاسی آن مرحوم، موضعگیری در برابر اصلاحات ارضی شاه بود. ایشان با نامهای که به مجلس نوشتند، قانون اصلاحات ارضی را متوقف ساختند. شاه پیغام داده بود و منافع اصلاحات ارضی را برشمرده بوده و گفته بود ممالک دیگر هم این کار را کردهاند. ایشان در پاسخ فرموده بودند: در جاهای دیگر که اصلاحات ارضی شده است، اول جمهوری شده، بعد اصلاحات .این موضع ایشان در برابر اصلاحات، برای رژیم شاه بسیار ناگوار بود. به عقیده من، همین مخالفت منتهی به مرگ آیتالله بروجردی شد. من حدس نزدیک به یقین دارم که ایشان به مرگ طبیعی از دنیا نرفته است، بلکه توطئه رژیم شاه بود که به وسیله برخی از دکترها اجرا شد.
اگر صلاح میدانید، موضع ایشان را در برابر آیتالله کاشانی و فداییان اسلام تشریح کنید.
بنده در این مورد از ذکر جزئیات معذورم؛ ولی به طور کلی مطالبی را عرض میکنم :بیت و تشکیلات مرحوم آیتالله کاشانی (با آن قداستی که ما برای شخص ایشان قائل هستیم ) با مرحوم آیتالله بروجردی شدیداً مخالف بودند و حتی علیه آیتالله بروجردی کار میکردند، در حالی که هیچ مجوز شرعی نداشتند. باید گفت خود آیتالله کاشانی یا در جریان نبود، یا این که چه بسا ذهن ایشان را هم تا حدودی منحرف کرده بودند. اما در مقابل، مرحوم آیتالله بروجردی خدمات زیادی به آیتالله کاشانی کردند، از جمله دو خدمت بزرگ؛ یکی این که پس از شکست دکتر مصدق و آیتالله کاشانی، دستگاه تصمیم به محاکمه و اعدام آیتالله کاشانی داشت. این چیزی بود که آن روزها، قرائن به خوبی نشان میداد. تنها کسی که از موضع قدرت به مخالف برخاست، آیتالله بروجردی بود. حتی برخی از افراد، مخالفتهای تشکیلات آیتالله کاشانی را به آیتالله بروجردی گوشزد کردند، اما ایشان در پاسخ فرمودند: «من همه اینها را میدانم، ولی اجازه نمیدهم مجتهدکشی باب شود.» آنقدر پافشاری نمودند تا جلوی مساله را گرفتند. دوم این که مرحوم آیتالله کاشانی در این اواخر، زندگی بسیار تلخی داشت. حتی برای امرار معاشش هم در مضیقه بود، ولی مرحوم آیتالله بروجردی به ایشان کمکهای مادی درخور توجهی میکرد. ]از[ مرحوم آیتالله کاشانی بالواسطه شنیدهام که فرمود: «مبلغ 12 هزار تومان بدهکار شده بودم و متحیر بودم چگونه آن را بپردازم. در این فکر بودم که در منزل را زدند. در را که باز کردم، دیدم شخصی از طرف آیتالله بروجردی، پاکتی را برایم آورده است. پاکت را گرفتم. وقتی پاکت را باز کردم، داوزده هزار تومان پول داخل پاکت است.» در هر صورت، آیتالله بروجردی به آیتالله کاشانی عنایت داشت؛ گر چه آیتالله کاشانی برخورد خوبی با آیتالله بروجردی نداشت .
اما درباره فداییان اسلام؛ در این باره هم به صورت کلی مطلبی را عرض میکنم :همانطور که گفتم، بیت آیتالله کاشانی نسبت به آیتالله بروجردی نظر مخالف داشت .فداییان اسلام با این که افراد مومنی بودند و دارای هدفی مقدس، ولی تحت تاثیر بیت آیتالله کاشانی قرار گرفته بودند. به خاطر تحریکاتی که از ناحیه تشکیلات آیتالله کاشانی میشد، اینان در برابر آیتالله بروجردی و حوزه، خیلی بد عمل میکردند، به طوری که قضاوت عمومی این بود که اینان، مخالف حوزه و آیتالله بروجردی هستند. طبعاً، در ذهن آیتالله بروجردی مطلب همین بود که اینان با حوزه و مرجعیت مخالفند. این امر، باعث مسائل جزیی دیگر شده بود. در هر صورت، به نظر من که شاهد جریانات بودم، این فداییان اسلام بودند که با درست عمل نکردن، خود را مخالف آیتالله بروجردی وانمود کردند. طبیعی است که چنین عملی، عکسالعملهایی را هم به دنبال خواهد داشت .
نظر حضرت آیتالله بروجردی درباره ولایت فقیه چگونه ]بوده[ است؟
آیتالله بروجردی گرچه در قم بحث ولایت فقیه را مستقلاً مطرح نکردند، ولی نظر ایشان همانند امام، بر ولایت مطلقه برای فقیه بود. شاهدم این است که ایشان به هنگام تاسیس مسجد اعظم ناچار شدند حیاطی را که وضوخانه آستانه و در کنار آن، بقعه هایی بود و دراین بقعهها، قبرهایی وجود داشت، خراب کنند و جز صحن مسجد اعظم قرار دهند. ایشان، وضوخانه و بقعه را خراب کردند (البته بدون این که اصل قبرها را از بین ببرند) و جزء مسجد اعظم قرار دادند. کسی به ایشان اعتراض میکند که حیاط مربوط به آستانه است و بقعهها مربوط به دیگران؛ شما به چه مجوزی آنها را تصرف کردید؟ ایشان لبخندی میزنند ]و[ میفرمایند: «معلوم میشود این آقا هنوز ولایت فقیه درست برایش جا نیفتاده است.»
رابطه امام با آیتالله بروجردی، ظاهراً در ابتدا خیلی خوب بوده است، ولی در آخر به سردی گراییده؛ اگر ممکن است توضیح بدهید.
به نظر من رابطه بین آیتالله بروجردی و حضرت امام، به جز مدت اندکی، آن هم به خاطر سوء تفاهمی که پیش آمده بود و بعد هم رفع شد، همیشه در حد بسیار خوبی بوده است. من برای این امر دلیل دارم که اینک عرض میکنم : همانطور که اشاره کردیم، امام در دعوت از آیتالله بروجردی به قم، بیش از همه بزرگان نقش داشت. برای مرجعیت آیتالله بروجردی به ویژه بعد از فوت مرحوم آیتالله آقا سید ابوالحسن اصفهانی تلاش بسیار کرد و در نامه به علمای شهرستانها، ایشان را به عنوان مرجع معرفی میکرد. امام، جزء کسانی بود که به طور فعال در درس آیتالله بروجردی شرکت میکردند. رابطهشان با آیتالله بروجردی بسیار نزدیک بود و آیتالله بروجردی هم به ایشان، فوق العاده احترام میگذاشت .به عنوان نمونه آیتالله بروجردی دستور داده بودند: یک منشی معمم و خوشخط برایشان پیدا کنند. پس از گشتن بسیار فردی را پیدا کرده و خدمتشان معرفی کرده بودند. فرموده بودند: بیاید تا من از نزدیک او را ببینم .وقتی این شخص خدمت آیتالله بروجردی میرسد، امام هم آنجا حضور داشتهاند. این آقا، در این جلسه بالادست امام مینشیند. بعد که آن شخص رفته بود، حضرت آیتالله بروجردی فرموده بودند من این منشی را نمیخواهم .علت آن را پرسیده بودند، فرموده بودند: کسی که بالادست حاج آقا روحالله بنشیند، به درد من نمیخورد .این بیانگر شدت احترام ایشان به حضرت امام بود.
شخصی در بیت آیتالله بروجردی رفت و آمد داشت و خیلی هم به ایشان نزدیک بود. حضرت امام نظرشان این بود که وجود او برای مرجعیت آیتالله بروجردی نه تنها مفید نیست، که مضر است و صلاح میدیدند که این فرد نباشد. این شخص به لحاظ نزدیکی که با آیتالله بروجردی داشت، افرادی را تحریک کرده بود (که هم آن افراد را میشناسم و هم نحوه تحریک آنان را میدانم ، ولی ذکر آن را صلاح نمیدانم) تا خدمت آیتالله بروجردی از امام سعایت کنند و چنین بنمایانند که امام، با مرجعیت و موقعیت آیتالله بروجردی موافق نیست .طبعاً این سعایتها بیتاثیر نبود و احترامها از جانب آیتالله بروجردی کم شد. امام هم رفت و آمد خود را به منزل ایشان خیلی کم کردند و کمکم درس ایشان هم نیامدند. این برخورد، تنها در ظاهر امر بود. حضرت امام، عقیدهاش نسبت به شخص آیتالله بروجردی و موقعیت ایشان هیچ تغییری نکرده بود. امام حفظ موقعیت آیتالله بروجردی را شرعاً لازم میدانست . شاهد بر این، قضیهای است که مرحوم آقای اشراقی برایم نقل کرد. ایشان که از دوستان قدیمی من بود و مدتی هم با مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی سه نفری مباحثه میکردیم، گفتند: تازه با ]خانواده[ امام وصلت کرده بودم. تابستان بود و حضرت امام، برای ییلاق به همدان رفته بودند. همان وقتی بود که به حسب ظاهر، روابطشان با آیتالله بروجردی خوب نبود. من برای دیدن ایشان به همدان رفتم. با خودم فکر کردم حالا که امام، قدری از آیتالله بروجردی رنجش خاطر دارد، بد نیست انتقادی از آیتالله بروجردی بکنم. تا شروع کردم درباره ایشان به صحبت کردن، امام قیافهاش را درهم کشید، سرش را پایین انداخت و بعد سرش را بلند کرد و گفت: «آقای اشراقی! من به کسی اجازه نمیدهم به زعیم مسلمین اهانت کند. هرکس و در هر مقامی که باشد.»
از آن طرف، کدورتی که برای آیتالله بروجردی نسبت به امام پیش آمده بود نیز طولانی نبود. مدتی بعد، ایشان فهمیده بودند که برای امام، سعایت شده و آن طور که برخی گفته بودند نیست؛ لذا برخورد ایشان هم فرق کرد. به عنوان مثال :تابستان بود، حضرت امام رفته بودند کرج. (قضیه مربوط به حدود سه سال قبل از فوت آیتالله بروجردی است) یک روز آقای اشراقی به من گفتند: فلانی! میل داری با هم برویم کرج خدمت حاج آقا؟ گفتم: بله .بعد ایشان گفت: چطور است به آیتالله بروجردی هم بگوییم ما پیش حاج آقا میرویم؟ گفتم: این هم خوب است .به اتفاق ایشان، خدمت آیتالله بروجردی رفتیم و عرض کردیم: میخواهیم خدمت حاج آقا روحالله برویم و احوالشان را بپرسیم .ایشان خیلی خوشحال شدند. فرمودند: «حتماً از قول من هم خدمت ایشان سلام برسانید و احوالپرسی کنید و از طرف من بگویید اگر کاری داشته باشند، برایشان انجام میدهیم.» ضمناً مبلغ قابل توجهی به آقای اشراقی دادند و فرمودند: این مبلغ را هم به ایشان بدهید.
مجلهی حوزه، شمارهی 43 و 44
محمد فاضل لنکرانی سید حسین طباطبایی بروجردی
همرسانی






مطالب مرتبط
جدیدترین مطالب
15 دیماه در گذر تاریخ

نظر شما