گفتاری از رضا مختاری پیرامون حوادث پس از فوت شیخ عبدالکریم در حوزه قم
آیتالله شبیری میگفت پدر من که از شاگردان حاج شیخ بود، از بقای حوزه مأیوس بود

یکی از مصادیق کلمه طیبه که در آیه: «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ» آمده حوزه قم است که برکاتی داشته و دارد. در صد و بیست سال اخیر حرکات خوبی انجام شده است و الآن که اینها را میسنجیم میبینیم که چه تصمیمات درستی بوده است. شروعش هم همان حرکت آیتالله حائری از کربلا به سمت ایران بوده است که جواب میرزای شیرازی را دادند که گفتند در ایران تباهی است و دعوت میرزا را برای بازگشت به کربلا قبول نکردند.
از خودگذشتگی علمای قم برای تحکیم جایگاه شیخ عبدالکریم
آیتالله اراکی به قم و آیتالله حائری به اراک آمدند و سپس در سال ۱۳۰۰ به قم آمدند و از خودگذشتگی علمای قم بود که در یک جلسه که با شیخ عبدالکریم داشتند و اسامی آنها نیز هست، متوجه شدند که شیخ عبدالکریم از آنها افضل است و وقتی از آن جلسه بیرون آمدند گفتند که باید ایشان را اینجا نگه داریم و اصرار کردند و او را نگه داشتند و بعد هم نهایت همکاری را با او به عمل آوردند. شیخ ابوالقاسم کبیر در آن زمان گفته بود هر کسی به من میگوید آیت الله دیگر نگوید؛ چراکه آیتالله، حاج شیخ است و این در حالی است که ایشان در آن زمان رساله داشت. این حرفها گفتنش آسان است اما این از خودگذشتگی خیلی مهم است.
بارها آیتالله شبیری زنجانی فرمودند که علمای قم در دو مقطع فداکاری بزرگی کردند که یکی از آنها زمان ورود شیخ عبدالکریم به قم بود که ایشان را تحویل گرفتند و از ایشان حمایت کردند. با اینکه طبیعی است که وقتی کسی در شهری ریاست و جایگاهی دارد و کس دیگری به آن شهر میآید، قاعدهاش این است که اگر هوای نفسانی داشته باشد، با چشم مزاحم به او نگاه کند اما همه شیخ را حمایت کردند و سبب دلگرمی ایشان در قم شدند.
خوندلهایی که شیخ عبدالکریم برای تثبیت حوزه خورد
شیخ عبدالکریم حائری بعد از قضیه تأسیس حوزه، خوندلها خورد تا حوزه حفظ و تقویت شود. او علمای دیگر و طلاب را دعوت میکرد و حتی طلاب گمنام را نیز دعوت میکرد. یک نفر از این طلاب، آیتالله سیدمحمد علی مبارکی است که میگوید از اصفهان به قم آمدیم تا درس بخوانیم و به مدرسه سید محمدصادق روحانی رفتیم و جالب اینکه فردای آن روز شیخ عبدالکریم حائری در حجره به دیدن ما آمد؛ یعنی شیخ عبدالکریم تا این حد علما و طلاب را به حضور در قم تشویق میکرده است. مرحوم مدرس افغانی هم میگوید من میخواستم از مشهد به نجف بروم. نزدیک قم مریض شدم و از حال رفتم و عدهای از همسفرها من را با همان حالت بیماری به قم بردند و درمان کردند. سپس شیخ عبدالکریم آمد به دیدن من و گفت چرا میخواهی به نجف بروی؟ گفت: من نذر دارم که پای پیاده به کربلا بروم. یعنی از یک طلبه مبتدی دعوت میکرد که در قم توقف کند.
همچنین برای کمک مالی به حوزه، به میرزاهاشم خراسانی که صاحب منتخبالتواریخ مشهد و خراسان بود نامه نوشته که وضع مالی ما خوب نیست و شما از حوزه حمایت کنید؛ بنابراین ایشان برای حفظ و تقویت و اتحاد حوزه همه نوع کاری انجام داد و حتی درباره کسی که رجعت را انکار کرده بود، یک جواب منطقی و مدبرانهای داد که اختلاف حل شد و گفتند من معتقد به رجعت هستم و رجعت هم حق و عقیده ماست اما ضروری فقه است و نه ضروری دین که اگر کسی آن را از روی شبهه انکار کرد، مرتد شود و به این صورت مسئله را حل کرد. همچنین سیدمحسن امین نیز که از دمشق به قم آمده و سفرش را گزارش کرده، از عقل و درایت حاج شیخ تعریف میکند که گزارش این دیدار هم نوشته شده است.
حوزه قم در دوران پس از آیتالله حائری
نکته دیگر همراهی با دیگران است. پس از اینکه آیتالله حائری از دنیا رفت به دلیل اینکه آیتالله اصفهانی در نجف اقتدار داشت و حوزه قم تحتالشعاع حوزه نجف قرار گرفت، آیتالله صدر، پدر امام موسی صدر به نجف سفر کرد و آیتالله اصفهانی در جواب فرمود که حوزه نجف مهمتر است و باید حفظ شود. اما در ادامه این مراجع ثلاث با نهایت فداکاری و درایت حوزه قم را حفظ کردند. البته که اوضاع به نحوی بود که از حفظ حوزه قم مأیوس بودند و شیخ عبدالکریم از وقایع حوزه نگران بود. ایشان سیدصدرالدین صدر را به قم دعوت کرد و سپس فرمود اگر شما تا یک هفته پس از وفات من حوزه را حفظ کنید در آن عالم دعاگوی شما خواهم بود.
آیتالله شبیری میگفت پدر من که از شاگردان حاج شیخ بود، از بقای حوزه مأیوس بود و تا این حد اوضاع خراب بود؛ یعنی در سال ۱۳۱۵ شمسی نهایت دوره خفقانِ رضاخان بود که شهید مدرس نیز به شهادت رسید و حوادث گوهرشاد اتفاق افتاده بود و فشار و خفقان رضاشاه بر حوزه طوری بود که کسی امید به بقای حوزه نداشت. آیتالله شبیری میگوید پدر من پس از وفات حاج شیخ از بقای حوزه مأیوس بود و استخاره میکرد که از قم کجا برود. آیتالله زنجانی هم گفته بود که یک استخاره هم برای بقا در قم بگیرید. میگوید استخاره انجام شد و این آیه آمد که «أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ» و چون شیخ در ذیقعده از دنیا رفت گفتند اگر بنا باشد حوزه از هم نپاشد، باید تا ماه رمضان آینده معلوم شود و سپس ماه محرم و ... آمد و حوزه متلاشی نشد و از اینرو عهد کردند که هر سال ماه شعبان یک سوری به رفقا مانند امام و ... بدهند که نامش هم سور بقای حوزه بود.
بعد از ارتحال شیخ عبدالکریم حائری و در حالی که نظر آیتالله اصفهانی این بود که نجف باید تقویت شود، علمای ثلاث جلسه گرفتند و گفتند باید آیتالله بروجردی را به قم بیاوریم و ایشان را به قم آوردند؛ با اینکه این هم فداکاری بزرگی میخواهد. کسی که یک جایی تدریس و مرجعیت دارد، معنا ندارد کسی را دعوت کند. آقای بروجردی را به قم دعوت کردند و آقای صدرالدین صدر جای نمازش را به آقای بروجردی داد و بعد به او گفتند چرا این کار را کردی؟ فرمود: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ».
همچنین آقای سیدمحمدتقی خوانساری، حجتی و ... نیز به نحوی حمایتهایی میکردند و نهایت همکاری را با آقای بروجردی کردند که جایگاه ایشان تحکیم شود. امام راحل البته بیشتر حمایت میکرد و رسما به درس آقای بروجردی میرفت و تا مدتها همراه ایشان بود که حوزه تحکیم شود. آقای بروجردی که وارد قم شد یک سفر به مشهد مشرف شد. در سفر مشهد، برای تقویت آقای بروجردی، برخی از علما نیز به همراهش رفتند؛ با اینکه اینها خودشان درس خارج داشتند. بنابراین، انواع و اقسام فداکاریها برای تثبیت و تقویت و تحکیم حوزه قم انجام شد.
پس از وفات آقای بروجردی، باز هم علما تردید کردند که مرجعیت در قم باشد. آیتالله داماد، آیتالله مرتضی حائری، امام و ایتالله سیدرضا صدر در منزل آقامصطفی خوانساری جمع شدند و مشورت کردند که ببینند پس از وفات آیتالله بروجردی چه کنند. نظرشان این شد که به آیتالله خوانساری در تهران نامه بنویسند و دعوت کنند که به قم بروند تا حوزه قم محکم شود. آقایی که نامه این بزرگواران را به تهران برد میگوید: آقای خوانساری جوابش این بود که دو یا سه بار استخاره کردم، مساعد نبود که به قم بیایم و حالم هم الآن مساعد نیست و وظایف تهران را هم نمیتوانم انجام دهم؛ یعنی همه نوع تدبیر کردند تا حوزه قم تقویت شود و اینکه این حوزه بماند تا دینداری مردم در مقابل استبداد و استعمار تقویت شود.
همان سال اول و دومی که آیتالله بروجردی به قم آمد، امام نامهای برای آقای فلسفی نوشته است، ایشان میگوید سه نفر از بزرگان قم یک نامه به من نوشتند که احتمالاً با هم هماهنگ کرده بودند؛ یکی امام، دومی آقای روحالله کمالوند خرمآبادی و یکی هم سیدابوطالب مدرس یزدی. آقای فلسفی میگوید؛ این سه نفر به من نامه نوشتند که شما به آقای بروجردی کمک کنید. خلاصه اینکه امام به آقای فلسفی نامه نوشت که شما در تهران با نطق گویایی که دارید مردم را به کمک آقای بروجردی تشویق کنید و منبر کافی نیست و با چند نفر از تجار صحبت کنید و از این افراد اسم هم میبرند.
ایکنا
حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی صدسالگی حوزه حوزه قم سید صدرالدین صدر سید محمد تقی خوانساری شبیری زنجانیهمرسانی






مطالب مرتبط
- ساواک: عموم علما و مدرسین، مخالف کمونیسم هستند ولی به دستگاه حاکمه کشور هم اعتقادی ندارند
- بررسی کنش فرهنگی-سیاسی آیت الله موسس در دوران زعامت حوزه قم
- مروری بر عملکرد مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم در صد سالگی حوزه علمیه
- شهید مطهری: آیت الله بروجردی؛ هرگز به فکر حفظ «شئونات» شخصی نبود!
- روایتی از فضاسازی مخالفین حضور آیت الله بروجردی در قم
- چرا مؤسس حوزه علمیه قم «سیدصدرالدین صدر» را برای جانشینی برگزید؟
- پیشبینی آیتالله مدرس درباره سرنوشت رضاخان
- فلسفه بدون کتمان؛ تغییر سنت تدریس فلسفه و عرفان در حوزه قم
جدیدترین مطالب
15 دیماه در گذر تاریخ

نظر شما