به ما میگویند مرجعیت ساکت! با همین سکوت آمریکا را بیرون کردیم
گفتوگویی با حجتالاسلام سید جواد شهرستانی
شبهه مرجعیت صامته
ما مکتب نجف داریم و مکتب قم و مکتب مشهد که اخیراً بعد از مرحوم میرزای اصفهانی تشکیل شد؛ من معتقدم آیتﷲ سیستانی شخصیتی است که این سه مکتب را از نزدیک دیده و درباره آنها حرف دارد. انتقادها و عبارتهایی که بهعنوان تعریض به ایشان نسبت داده میشود، جزو امتیازات ایشان است. آنها میگویند «مرجعیت ساکت»! بله ساکت است؛ اما با سکوتش توانست آمریکاییها را اخراج کند و این فتوای جهاد را بدهد. مگر ائمه ما چگونه صحبت میکردند؟ مراجع ما ادامهدهنده آن خط هستند. آنها بهعنوان تعریض میگویند «ساکت» و میخواهند بگویند آقای سیستانی فقط چند مسأله شرعی میگوید؛ اما این جهاد کفایی را چه کسی اعلام کرد؟ همین مرجعیت ساکت بود و همه آمدند زیر این پرچم.
ما باید ببینیم آیتﷲ سیستانی در جامعه چه کرده و اثرش چیست؟ ایشان در چند محور، نقش اساسی ایفا کردند؛ یکی مسأله قانون اساسی عراق بود که اگر ایشان نبود، آمریکاییها قانون اساسی عراق را نوشته و به خورد مردم داده بودند. اما اولین کاری که ایشان کرد، این بود که گفت: «عراقیها خودشان باید قانون اساسی خودشان را تدوین کنند و هر عراقی یک رأی دارد». فقط همین مقدار صحبت کردند و البته تبعاتی هم داشت که اخضر ابراهیمی نماینده وقت سازمان ملل در امور عراق آمد که جریانش مفصل است که نتیجهی همان دو جمله آیتﷲ سیستانی این شد که آمریکاییها در پروژه خود یعنی تحمیل قانون اساسی به مردم عراق شکست خوردند.
یادم میآید در دور اول، آقای سیستانی رسماً به همه گفتند بروید در انتخابات شرکت کنید. حتی به نمایندههای خودشان مانند سید علی عبدالحکیم در بصره یا سید احمد الصافی در کربلا گفتند بروید کاندید و عضو مجلس شوید؛ زیرا مجلس دارد تدوین قانون اساسی را انجام میدهد و باید همه کسانی که مرتبط با ما هستند شرکت کنند. البته در دوره بعد فرمودند دیگر من مصلحت نمیدانم که بگویم شرکت کنید؛ باید خود شما این دموکراسی را درک کنید و بفهمید؛ خودتان بروید؛ نمیگویم کسی در دولت نرود؛ ولی من کسی را تأیید نمیکنم. در مرحله دوم گفتند من منتخبان را قبول دارم و آنها فرزندان من هستند؛ اما باید کسی نظارت داشته باشد؛ که دولتها تشکیل شد تا اخیراً که قصه فتوای جهاد کفایی پیش آمد.
در خصوص فتوای کفایی هم میفرمودند یکبار نشسته بودم؛ احساس کردم همهچیز که ساختیم، از بین رفت؛ همه کارهایمان از بین رفت؛ زیرا داعشیها از موصل حرکت کردند و تا نزدیکیهای بغداد رسیدند. ایشان میفرمودند من متوسل به حضرت ولیعصر(عج) شدم و گفتم از دست من چیزی برنمیآید. آنها در یک هفته رسیده بودند. در عین حال روش آقای سیستانی همان مرجعیت ساکت و صامت است و حتی با آمریکاییها مبارزه منفی را در پیش گرفتند؛ اما در این قضیه، وارد شدند و آن فتوا را دادند.
در خصوص آمریکاییها روش ایشان این بود که میگفتند به آنها بها ندهید؛ اما حمل سلاح نکرد و به روش خود در برابر آمریکا ایستاد. معاون پل برمر آمده بود کنار درِ خانه آیتﷲ سیستانی و میخواست ملاقات کند. ایشان با یک برنامهای گفتند نگران نباشید؛ به ایشان بگویید شما وقت ملاقات گرفتهاید یا نه؟ یعنی به زبان خودشان صحبت کردند. خب آنها رسمشان نیست بدون وقت ملاقات جایی بروند. پاسخ آمد که نه؛ وقت نگرفتهایم. گفتند مشکلی نیست؛ شما بروید وقت ملاقات که گرفتید بیایید! یعنی از طرفی مؤدبانه ردش کردند و از طرفی به گونهای برخورد کردند که حساب دست آمریکاییها بیاید. به زبان خودشان و به روش خودشان آنها را رد کردند. ببینید این شگردهایی است که ایشان داشتند. اما در قصه آمدن دواعش معتقد شدند که باید جهاد کفایی شود و راهی جز این وجود ندارد. حتی یک بار خدمت رهبر انقلاب بودم و این جریان را به ایشان میگفتم؛ ایشان عبارت خیلی لطیفی فرمودند؛ گفتند مسلّماً یک دست غیبی در این جریان بود که اینگونه شد. واقعش هم همین است.
یا جریان کردها را ملاحظه کنید؛ ایشان قصه کردها را با یک حرکت حل کردند. همه هم نگران بودند که چه میشود. ایشان دو کلمه فرمودند؛ گفتند هرچه انجام میشود، در چارچوب قانون اساسی باشد. خلاف قانون اساسی مشروعیتی نخواهد داشت. اکنون همه منتظرند ایشان چه میگویند. شاید آن اوایل سقوط صدام جایگاه ایشان این مقدار روشن نبود. جنبه ثبوتیاش بود؛ اما جنبه اثباتیاش نه. اما اکنون هم جنبه ثبوتی و هم جنبه اثباتیاش روشن شده است که قدمی نمیتوانند بردارند، مگر با مشورت با ایشان.
صفای سادگی و مردمداری
از نظر سلوک شخصی و جنبههای رفتاری آیتﷲ سیستانی هم باید عرض کنم که بعید میدانم ایشان از نظر مطالعه در بین مراجع نظیر داشته باشد؛ اگر هم بوده من اطلاع ندارم. از نظر سلوک رفتاری، ایشان همیشه بزرگان را الگوی خود قرار داده است و یکی از مهمترین مسائلی که معتقدم در زندگی مرجعیت در عراق مؤثر بود، همین روش برخورد ایشان با مردم است. ایشان تا این لحظه خانه ملکی ندارد. یک خانه حدوداً ۷۰ متری است. البته خانه مراجع نجف همه همینطور است. سیستم مراجع نجف همینطور بوده است. خب ایشان خانه هفتاد هشتاد متری دارد و همین هم ملک ایشان نیست. همچنین فرزندان ایشان همینطور زندگی میکنند. اینها خیلی اثر دارد. یادم میآید یک سال ایشان برای علمای تهران پیام فرستادند. آن پیام خیلی مهم بود. ایشان خطاب به علمای تهران فرموده بودند: «مردم دینشان را از علما گرفتهاند. روحانیت بوده که دین و معنویت را در جامعه تحکیم کرده است؛ اما با چه روشی؟ با برخورد و عملکرد شما بوده است. آن عملکردها بوده که تأثیر خود را در جامعه گذاشته و مردم به روحانیت و دین و مذهب علاقه پیدا کردهاند. الآن من شنیدهام که ماشینهای آخرین سیستم سوار میشوید. در خانههای آنچنانی زندگی میکنید. من نمیگویم از راه حلال نبوده است. شما لابد از راه شرعی آوردهاید. نمیخواهم در اینها تشکیک کنم؛ اما روحانی نباید اینطور زندگی کند. روحانی باید وضع عمومی مردم را مراعات کند».
میخواهم بگویم برخوردها و سبک زندگی خیلی مؤثر است. یعنی اگر اکنون شما به خانه ایشان بروید، میببینید فرش و زندگی ایشان چگونه است و چقدر ساده زندگی میکنند. بهخصوص که این روزها وسایل ارتباطجمعی افزایش و توسعه پیدا کرده است و خیلی از خبرها زود پخش میشود. قبلاً ارتباطات خیلی ضعیف و کم بود؛ رفت و آمد نبود؛ وسایل ارتباط جمعی که در جامعه ما با این تکنیک روز هست و دنیا را به یک دهکده کوچک تبدیل کرده، در گذشته نبود. بیست سال قبل خیلی با امروز فرق دارد. بسیاری از اخبار را مطلع نمیشدیم. هماکنون شما به یُمن فناوری از همهجای دنیا خبر دارید. الآن میتوانید بروید از نزدیک منزل آقای سیستانی را ببینید که مرجعیت چطور زندگی میکند. البته کلاً سیستم نجف همینطور است؛ اما آقای سیستانی مقداری بیشتر در این زمینه توجه دارند که زندگی سادهای داشته باشند. اینها اثر میگذارد.
وجه دیگر شخصیت آیتﷲ، برخوردهای اخلاقی ایشان است. حالا اخیراً بر اثر مسائل امنیتی و وجود داعشیها و مسأله بازرسیها ارتباط با ایشان مشکل شده است؛ اما در گذشته ارتباط بسیار آسان بود. هر روز قبل از ظهر یک ساعت تا یک ساعت و نیم مردم صف میگرفتند، میآمدند داخل منزل و دست ایشان را میبوسیدند و میرفتند. خب به ایشان گفته شد آقا حالا چه اصراری است؟ گفتند: «نه. دشمن میخواهد مردم را از ما بگیرد و ما باید با مردم ارتباط داشته باشیم و اطلاعات من از همینها است». شما فرض کنید افرادی که به دیدار ایشان میآیند، هر کدام از یک دیار و کاشانهای هستند؛ هرکدام که یک خبر کوتاه از منطقه خود بدهند، کلی اطلاعات در یک روز جابهجا میشود. روزی ممکن است هفتصد تا هشتصد نفر بیایند، دست ببوسند و رد شوند؛ اما اطلاعات بسیاری منتقل میشود.
وسعت دامنه اطلاعات
ایشان از ریز مسائل در دنیا اطلاع دارند. کتابها را میخوانند و انتقادهایشان را هم میگویند و این سبب روشنی مرجعیت شده است و مردم هم وقتی به ایشان نگاه میکنند میبینند عجب مرجع روشنی داریم که تا این مقدار اطلاعات دارد و به مسائل مسلط است. دکتر محمود مظفر نقل میکرد: «به مجموعهای از علمای اهل سنت و اساتید دانشگاه گفتیم میخواهیم خدمت آیتﷲ سیستانی برویم. اولش چندان استقبال نکردند؛ اما وقتی خدمت ایشان رسیدیم، آقای سیستانی از قانون اساسی آمریکا و نقاط ضعفش گفت و سپس قانون اساسی فرانسه را نقد کرد. چهل دقیقه درباره قانون اساسی فرانسه و آمریکا و اینکه ما چه نیازهایی داریم صحبت شد. وقتی بیرون آمدیم، این استادان دانشگاه به ما گفتند ما فکر کردیم به دیدار یک درویش میرویم که متبرک شویم؛ اما ایشان سطح اطلاعات بسیار وسیعی دارد. شما هر سفر خواستید بیایید، ما را هم بیاورید که استفاده کنیم».
امروز آقای سیستانی در امور دخالت نمیکند و در عین حال نظارت دارد. در قانون اساسی عراق هیچ نامی از مرجعیت نیست. در عین حال دولتمردان اگر بخواهند کاری انجام دهند، میآیند خدمت آیتﷲ سیستانی با ایشان مشورت میکنند و این بر اثر آن معنویتی است که ایشان در دل مردم دارد. مردم به ایشان عشق میورزند و دولتمردان مجبورند که بیایند و با ایشان هماهنگ باشند. این است که من معتقدم ایشان با این روش توانسته بسیاری از مشکلات و از همه مهمتر قداست روحانیت را حفظ کند و تا این لحظه اسم ایشان و مرجعیت و روحانیت جایگاه خودش را دارد و این برای ما مهم است که کسی بتواند به اسم دین صحبت کند، فردا برگ برندهای داشته باشد و بتواند در وقت حساس حرف خود را بزند و مردم همگی بسیج شوند.
پیوند ناگسستنی با ایران
در خصوص اهتمام آیتﷲ سیستانی به مسائل ایران هم باید بگویم ایشان همیشه داعیه وحدت دارند. همیشه صحبتشان این بوده است که اختلاف ایجاد نشود. متأسفانه آقایان ایرانیها قدر خود را نمیدانند. اکنون تنها کشوری که در قانون اساسیاش تصریح شده که حاکم باید شیعه اثنیعشری باشد، ایران است. درست است که در عراق توافق شده که نخستوزیر از شیعه است، اما در قانون خبری نیست. همچنانکه در لبنان توافق شده و بین طوائف تقسیم مسئولیت صورت گرفته است. سایر شیعیان دنیا از اعماق دل ایران را دوست دارند و به ایرانیها و این سرزمین علاقهمندند. این عُلقه، مسئولیت ایران را سنگینتر میکند که برخوردهایش در کشورهای منطقه خوب باشد. آقای شیخ احسان جواهری مسئول مؤسسه آلالبیت در نجف میگفت: «یک آقای عراقی هر روز میآمد در دفتر ما و به برخی از سیاستها و رویکردهای ایران در منطقه انتقاد میکرد. وقتی حوادث سال ۸۸ پیش آمد، همین آقا آمد و خیلی ناراحت و متأسف بود. به او گفتم چه شده؟ گفت: شما را به خدا به آقای سیستانی بگویید به آقای خامنهای زنگ بزند. من نگران ایرانم!». ببینید؛ این نشان عشقشان به ایران است. همان کسی که انتقاد میکند، علاقه دارد. حتی معترضان داخلی ایران هم علاقهمندند و همینها هستند که در راهپیمایی ۲۲ بهمن هم شرکت میکنند. ما باید انتقادها را بپذیریم. ببینید همه ارتباط دارند و همه دلشان با ایران است و آیتﷲ سیستانی هم همواره بر وحدت در ایران تأکید داشتهاند. ایشان نمیخواهند چیزی بگویند که فردا سبب شود این گروه یا آن گروه به نفع خودشان برنامهای به راه بیندازند. اما همیشه نصیحتشان این است که من نگران وحدت و اتحاد شما هستم؛ شماها باید همدیگر را داشته باشید و همدیگر را حفظ کنید که در این صورت به نفع همه خواهد بود. اکثر مسئولین که خدمت ایشان میروند، روی این مسأله پافشاری میکنند.
مجلهی عصر اندیشه، شمارهی شانزدهم
سید جواد شهرستانی سید علی سیستانی
نظر شما