جریان شیعه افراطی در لندن کاملاً منزوی است
گفتوگویی با حجتالاسلام سید مهدی مدرسی

حجت الإسلام و المسلمین سید مهدی مدرسی ـ فرزند آیتﷲ سید هادی مدرسی ـ دورهی تحصیلی خود را در کشورهای ایران، کویت، بحرین، وسوریه گذارند. او افتخارِ شاگردی اساتیدی چون شهید آیتﷲ شیخ نمر باقر النمر (رحمه ﷲ) و همچنین عموىش حضرت آیتﷲالعظمى سید محمدتقى مدرّسى (دام ظله) از مراجع تقلید برجسته عراق را دارد. حجتالاسلام مدرسی فعالیّتهای تبلیغی خود را از استرالیا آغاز کرد و تا کنون در کشورهای مختلفی چون آمریکا، انگلستان، کانادا و… حضورِ تبلیغی فعّالی دارد. از جمله دستاوردهایش تأسیس دو شبکه ماهوارهاى عربی و انگلیسی به نام «اهل البیت» (علیهم السلام) است. مباحثات با وی دربارهی نوع فعالیّتِ شبکههای مختلفِ مذهبی، ویژگیها و چالشهای تبلیغِ دین در کشورهای غربی گفتوگو کرده است.
****
اگر مایل باشید در ابتدا درباره راهاندازی و فعالیت شبکه اهلالبیت(ع)گفتوگویمان را شروع کنیم.
شبکه عربی اهلالبیت(ع) با هدف ترویج اسلام ناب و تبلیغ تشیّع در کشورهای مختلف در سال ۲۰۰۶م فعالیت خود را آغاز کرد. این شبکه به زبان عربی در حال فعالیت بود که با توجه به استقبال مخاطبان در سال ۲۰۰۹ میلادی زبان انگلیسی آن در انگلستان افتتاح شد و الحمدلله تا به امروز درحال تولید و پخش برنامه در اروپا، آفریقا، وآمرکیای شمالی است.
البته شبکه عربی پس از انقلابِ مردمی بحرین و بهخاطر نقش فعّال آن در حمایت از خیزش مردمی شیعیان مظلوم،توسط شرکتهای سرویسدهندهی فضای ماهوارهای، محدود و تعطیل شد.
این شبکه بهخاطر رعایت جوانب مختلف و سیاستهای مشخصی که داشت مورد اقبال بسیاری قرار گرفت؛ تا جایی که مرکزی تحت نظر قرضاوی در گزارشی که از شبکههای ماهوارهای شیعه تهیه کرده بود اعلام کرد که شبکهی اهلالبیت(ع) بالاترین تأثیر را در بین شبکهها میان جوانان اهل سنت عربزبان دارد.
علت این تأثیر بالا را بهصورت دقیق و جزئی بفرمایید.
ما از همان ابتدا تمام تلاش خود را بر استقلال و عدم وابستگی سیاسی متمرکز کردیم. با اینکه هویت مدیران آن مشخص بود، اما رفتار «سیاسی» به معنای جناحی نداشتیم. بسیاری از شبکههای دینی علیرغم نیت خالصی که دارند در مواقع مختلف دچار موضعگیریهای سیاسی میشوند؛ بهویژه شبکههای عراقی. ما از ابتدا تا امروز تلاش کردیم از سیاسیبازیهای جناحی و طرفداری از جناحِ خاصِ سیاسی، دوری کنیم و بهطور مستقل از قضایاى اصلى جهان اسلام و بهخصوص شیعه دفاع کنیم. تمامی بیاناتی که در راستای تقویّتِ کیانِ شیعی، توسطِ مراجعِ عظامِ تقلید ایراد میگردد، در شبکه منعکس و اطلاعرسانی میشود.
نکته بعدی اینکه مقابله و نوک پیکان ما علیه وهابیت بود؛ نه اهلسنّت. عقیده ما این است که وهابیت جریان خطرناک عالم اسلام است که باید تمام تلاش خود را برای مقابله با آن بهکار ببریم. سیاستهاى تفرقهانگیز و تهاجمى دولت سعودی بهعنوان مولود این جریان و حامی اصلی آن نیز مورد تهاجم ما بوده است. جدا کردنِ بین جریانِ تکفیری و اهلِ سنّت، یکی از اصولیترین استراژیهای تبلیغی ماست. دیگر ویژگی شبکه، پرداختن به مسائلِ عالم تشیع بهطورِ کلان بوده است. برنامهی شبکه محدود به پخشِ مراسمهای دینی متعارف(سخنرانی و غیره) نبوده؛ بلکه تا قدرِ امکان به مسائل و مشکلات کلانِ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جهانِ تشیّع اشاره میشود. بالاخره عالم اسلام و تشیع مشکلات زیادی دارد و ما وظیفهی خود میدانستیم که از روز اول وارد این مسائل شویم. مظلومیت شیعیان بحرین از مسائل مهم تشیع است و ما نمیتوانیم دست روی دست گذاشته و از یاری آنان دوری بجوییم. ما حتماً باید از حرکتِ مردمی بحرین حمایت میکردیم و بحمدﷲ تمامِ توانِ رسانهای خود را در این زمینه بهکار بستیم؛ درحالیکه رسانههای برخی از جریانهای سیاسی شیعی ـ متأسفانه! ـ بعد از دو ماه از مظومیّتِ مردمِ بحرین، حرکتهای بسیار ضیعفی را شروع کردند.
نکته دیگر استقلال مالی شبکه است که از راه کمکهای مردمی تأمین میشود.
مخاطبان شبکه انگلیسی و عربی هم قاعدتاً متفاوت هستند؟
بله دقیقاً. ما در شبکه انگلیسی اصلاً به مسائل اختلافی شیعه و سنی نمیپردازیم؛ چون در کشورهای انگلیسیزبان، این مسائل اصلاً در اولویت نیستند. من خاطرهای عرض کنم خدمتتان تا بهتر متوجه اقتضائات شوید. یکبار از سوی مرکزی که تاکنون نامش را نشنیده بودم برای بنده دعوتنامهای آمد؛ مؤسسهی «کارکنان مسلمان کنگره آمریکا». دعوت شده بودم تا برای آنها در ساختمان اصلی کنگره نمازجمعه اقامه کنم! اکثریت این جمع اهل سنت بودند؛ اما برای اولینبار از یک روحانی شیعه برای اقامه نماز جمعه دعوت کرده بودند. اتفاقاً موقعیت حساسی هم داشت و در قلب واشنگتن، تنها نمازجمعهای بود که برگزار میشد. دیگران هم شرکت می کردند و جمعیت تا سیصد نفر رسید. اتفاقاً در اوایل ماه شعبان بود و بنده از حضرتاباعبدﷲ(ع) در خطبههای خودم سخن گفتم. تصور کنید نمازگزاران اهل سنت زیر گنبد کنگره ایالات متحده به امامت یک روحانى شیعه نماز جمعه اقامه کردند! این نمونه را برای این عرض کردم که بگویم در فضای مخاطبان انگلیسی، اختلاف شیعه و سنی اکثراً مطرح نیست و یقیناً اولویت ندارد. لذا محتوای برنامههای ما هم این واقعیت را در نظر دارد.
البته باید عرض کنم این فضا بیشتر اختصاص به آمریکا و کشورهای غربی دارد و در این بین، انگلستان تفاوتهایى دارد.
انگلستان چه تفاوتی با سایر کشورهای غربی دارد؟ اتفاقاً برای ما هم جالب بود که برخی شبکهها و افراد افراطی تشیع چگونه در این کشورها فعالیت و زندگی میکنند. چون به هرحال باید با جمعیت اهلسنت هم مراودهای داشته باشند. چطور میشود که هم به مقدسات اهلسنت توهین میکنند و هم در بین آنان ـ که اتفاقاً اکثریت هم هستند ـ زندگی میکنند؟
این موضوع واقعاً پیچیده و دامنهدار است؛ به برخی زوایای آن اشاره میکنم. اول اینکه خوب است آماری از تعداد شیعیان ساکن انگلستان و لندن عرض کنم. براساس آماری که بنده از مراکز مختلف به دست آوردهام در انگلستان بیش از یک میلیون شیعه زندگی میکنند!
یعنی به اندازه شهر قم در لندن شیعه وجود دارد؟!
تقریباً؛ نکته همین است که جامعه بسیار بزرگی از شیعیان در لندن حضور دارند؛ ملیتهای پاکستانی، هندی، افغانی، لبنانی و عراقی؛ که بسیار بیشتر از ایرانیها هستند. ایام محرم هیئات و دستههای عزاداری زیادی در خیابانها راه میافتد و حتی در عاشورا و تاسوعا از سایر کشورهای همسایه برای عزاداری به لندن میآیند. جو عجیبی در این شهر حاکم میشود.
چیزی که لندن را بر همهی کشورهای غربی ممتاز کرده است، حضور زیاد شیعیان است؛ چند حوزه علمیه و دهها حسینیه، مسجد و مراکز مذهبی و فرهنگی شیعی در آنجا وجود دارد.
سه سال پیش در عاشورا دعوت شدم تا به زبان انگلیسى سخنرانی و ذکر مصیبتی داشته باشم. در وسط میدان بزرگی به نام «ماربل آرچ» منبری گذاشتند و مراسم برگزار شد. وقتی وارد میدان شدم با دیدن جمعیت شوکه شدم. آمار پلیس ـ که تأمینکننده امنیّت برنامه بودند ـ در شروع برنامه، نزدیک سیوپنجهزار نفر بود!
پس میتوانید در لندن زندگی کنید و اصلاً با دیگر ادیان و مذاهب هیچ مراودهای نداشته باشید. تعداد مسلمانان و شیعیان در آمریکا زیاد هستند؛ اما بهخاطر ویژگی جغرافیایی بسیار پراکنده هستند (به جز دیترویت و مخصوصاً دیربورن در ایالت میشیگان که شیعیان اکثریت را دارند؛ حدود ۱۰۰هزار نفر شیعه در دیربورن حضور دارند و جا دارد بعد از لندن در این شهر هم سرمایهگذاری تبلیغی و مذهبی شود).
شما در معرفی شبکه اهلالبیت از کمکهای مردمی نام بردید. باتوجه به تجربه و تخصصی که در این زمینه دارید به نظر شما منبع مالی برخی شبکههای افراطی مستقر در لندن از کجا تأمین میشود؟ واقعاً همهی آنها مردمی است؟
در این زمینه نظریههای مختلفی هست. یکی اینکه دستگاههای امنیتی کمک میکنند که بنده به این نظریه قناعت کامل ندارم. البته این را معتقدم که دستگاههای تبلیغاتی یا امنیتی از وجود این جریان راضی هستند و برخی زمینهها را هم برای فعالیت آن فراهم میکنند؛ مثلاً یکی از این گروهها با تعدادی اندک چند بار برنامههای رزمی در محل خود اجرا کردند؛ لباس رزم میپوشند و مانور میدهند و در شبکههای خودشان پخش میکنند. هیچ واکنشی از سوی پلیس رخ نمیدهد؛ با اینکه کار تحریک آمیزى است. لذا در اینکه این گروههاى تندرو و افراطى، پازلِ دشمن را تکمیل میکنند، هیچ شک و شبههاى نیست.
باید توجه داشته باشید که متأسفانه در بین شیعیان ـ بهویژه شیعیان عراق و پاکستان ـ افرادی هستند که از نوع فعالیت این جریان افراطی حمایت میکنند؛ این فعالیتها را در مقابل دینستیزی غرب مفید میدانند و از این رفتار کسب هویت و احساس قدرت میکنند. ممکن است با برخی دیگر از اقدامات آنان موافق نباشند؛ اما در کل حرفهای آنان را میپسندند و حمایت مالی و معنوی میکنند. ویژگی باطل هم این است که در قالب حق و ظاهری درست، اباطیل خود را عرضه کند. این افراد هم از منابع روایی نقل حدیث میکنند؛ اما معیار زمان و احکام ثانویه را در نظر نمیگیرند. بخش اعظم بودجه این شبکهها از سوی همین جمعیت از عراق و پاکستان وحتى خود ایران تأمین میشود و بسیاری از شیعیان به تصور مقابله با دشمنان تشیع از این شبکهها حمایت میکنند.
اما در کنار همه این مسائل خوب است بدانید که کل این جریان افراطی در لندن جمعیت اندکی دارند و بهخاطر رفتارهای تند و افراطی خود عملاً از جامعه شیعیان رانده شده و در محافل خود منزوی هستند. اختلاف این طائفه با طیف علمای نجف و کربلا معروف است و عملاً یک گروه اندک اما با رسانه و تبلیغات سنگین هستند. مجالس آنها در لندن با تعداد انگشتشماری برگزار میشود؛ اما بهخاطر انعکاس رسانهای بزرگنمایی شده است.
البته این انزوا را زیاد به صلاح نمیدانم؛ چون اگر بین جمع شیعیان باشند ممکن است برخی ملاحظات را رعایت کنند؛ اما وقتی در گروه محدود خود باشند دیگر هیچ محدوده و ملاحظه اخلاقیای ندارند و هرکاری بخواهند انجام میدهند.
شما طی سالهایی که در لندن فعالیت داشتهاید آیا تلاش کردهاید با حامیان این جریان گفتوگو داشته باشید؟
بله؛ به دفعات مختلف با حامیان آنها ـ که اغلب جوانانی پرحرارت هستند ـ گفتوگوهای طولانی داشتهام. همانطور که دیدهاید در مدینه یا قبرستان بقیع برخی از مبلغین وهابی هستند که یک سری مطالب را حفظ کرده و فقط آنها را تکرار میکنند و اگر بخواهید از زاویهای دیگر به موضوع نگاه و سؤال کنید، یا پرخاش میکنند و یا تکفیرتان میکنند. این افراد هم به همین روال سازماندهى شدهاند. اصلاً به دنبال فهم و یادگیری یا بحث نیستند؛ بلافاصله توهین و فحاشی میکنند.
البته آن شیخ لندن نشین! و تنی چند از افراد این گروه علیه بنده و آقا عمویم (آیتﷲمحمدتقی مدرسی) چند بیانیه و مطالب توهینآمیز منتشر کردهاند. اخیراً آن آقای دیگری که در آمریکا ساکن است، در یکی از برنامههای شبکهاش، به قاطبهی علما و مراجع توهین و خود را تنها عالم واقعی از زمان غیبت کبری تاکنون معرفی کرده! حتی به حضرت آیتﷲ سیستانی هم توهین میکند؛ که البته بعد از آن واریز کمکها به او کاهش زیادی پیدا کرد و اخیراً هم شبکه عربى او تعطیل شد. این نمونه از رفتارها به خوبی نشاندهنده نوع تفکر آنهاست.
یا مثلاً در زمان بازداشت و محاکمه شهید آیتﷲ نمر بارها از این شیخ لندنی سؤال شد که چرا هیچ واکنشی نسبت به این موضوع ندارید؟ یک عالم شیعی توسط وهابیت بازداشت شده و در معرض اعدام قرار گرفته است. او پاسخ داد که «اگر من از او حمایت کنم و این حمایت من در آزادی ایشان مؤثر باشد، ممکن است در آینده او [امام]خمینی دیگری باشد و همیشه من خودم را بهخاطر آن گناهکار خواهم دانست»! ببینید نوع استدلال و تفکر این جریان در قبال دفاع از تشیع چگونه است! بالاخره شهید آیتﷲ نمر واقعاً مظلوم واقع شد و همهی شیعیان جهان حتی در نیوزیلند و آمریکا به اعدام او اعتراض کردند. اما مواجهه این تفکراتِ منحط، توسطِ چنین اشخاصی با این موضوع اینگونه بود؛ که البته برای لندننشینها بسیار گران تمام شد.
در اینجا لازم است عرض کنم که این تفکر و این جریان محدود به دونفر لیدر فعلی نیست. متأسفانه با توجه به قرائن و شواهد باید گفت افراد دیگری در حال رشد و بهدستگرفتن پرچم این تفکر هستند. این افراد جدید با استفاده از تجربیات قبلی و نقاط منفی یا مثبت این دو، ممکن است به مراتب خطرناکتر باشند. شاید خالی از لطف نباشد عرض کنم افراد جدید این جریان یا سایر سردمداران جریانهای انحرافی ـ مانند جریان یمانی، الصرخی و الغزی ـ محور مشترکی دارند و آن ضدیت و دشمنی با مرجعیت است؛ یعنی چارهای جز این ندارند و برای اثبات خود باید مرجعیت و علما را از ریشه بزنند؛ چون نمیتوانند از نظر محتوایی نظرات علما را رد کنند یا با آنها به مباحثه بنشینند.
رسالت و وظیفه حوزههای علمیه در این فضا چیست؟ چرا برخی افراد مسألهدار رشد میکنند و چرا با این افراد یا کلاً با نظرات نادرست، مواجهه قدرتمند و صحیح نداریم؟
اول اینکه در حوزه به صورت تخصصی مبلغ ویژهی بحث و مناظره تربیت نشده است. تصور میکنیم اگر طلبهی فاضلی به مبانی فقهی، اصولی و معارفى مسلط شد، میتواند به مقابله با طرف مقابله برود؛ در حالی که اساساً بحث و مناظره، تخصص خاص خود را میطلبد. حتی روحیات شخصی هم در این موضوع مهم است؛ علمایی هستند که واقعاً در زمینه خود علامهاند؛ اما به وقت مناظره سریع ناراحت شده و از کوره در میروند. خب این افراد نمیتوانند گزینه خوبی برای مناظره باشند. در غرب و دانشگاههای مسیحیت به خوبی به این نیاز توجه شده است؛ مبلغانی مخصوص بحث و مناظره تربیت میشوند که برای آن تخصصى به نام «اپولوژتیکس» تأسیس کردهاند و براى آن سرمایهگذارى کلانى کردهاند.
شاید علت این خلأ عدم وجود نظرات مختلف در حوزه است. یک طلبه در فضای کاملاً یکدست قم تربیت میشود و در رشته خود هم متخصص است؛ اما هیچگاه با شبهات و سایر نظرات مواجههای نداشته تا احساس نیاز کند که پاسخِ آنها و روش بحث و مناظره را هم باید فرا گرفت.
بله؛ شاید خیلی کلی و تکراری است که بگویم نیازمند مبلغ در کشورهای مختلف هستیم؛ اما واقعاً این موضوع در حد اضطرار است. هماکنون بیش از سی یا چهل مبلغ شیعه کاملاً مسلط به زبان انگلیسى و مبانی دینی نداریم؛ در حالی که در کشورهای اروپایی و آمریکایی واقعاً نیاز شدید وجود دارد. مثلاً ما در آمریکا شهرهایى داریم که دو یا سه مسجد دارند؛ اما حتى یک امام راتب یا به قول آنها «رزیدنت سْکالر» ندارند. این آمار مربوط به زبان انگلیسی است؛ زبانهای اسپانیولی، فرانسه و… بهجای خود.
با توجه به وضعیت خاص دنیاى امروز که وضعیت برای مسلمانان آمریکایی روز به روز سختتر میشود، توصیه بنده این است که از جوانان خود آنها برای فراگرفتن دروس حوزوی انتخاب شود و در این زمینه خودکفا باشند. به آیه شریفه عمل شود که «وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ»؛[۱] نفور میخواهد. الآن رعب و وحشت زیادی در بین مسلمانان آمریکا ایجاد شده و تنها خود مسلمانان آمریکایی باید از بین خود مبلغ تربیت کنند. مثلاً موردی داشتیم که یک نوجوان مسیحى زندانی شد. در چند سال گذراندن حکم خود، به توفیق الهى در همان زندان مسلمان شد. بعد از آزادشدن طلبه شد. چندسالی درس خواند و الآن در آمریکا مؤسسهای ایجاد کرده و در بین زندانیها کار فرهنگی انجام میدهد و صدها نفر را در زندان با ارسال کتاب و ارتباطهای مختلف شیعه کرده است. الآن هم ملبّس به لباس اهل علم است. این دوست ما با من تماس داشت و نسبت به امنیت خود وخانوادهاش ابراز نگرانی میکرد. وضعیت واقعاً خاص است؛ لذا باید دنبال راه حل باشیم.
به نظر شما روش تربیت مبلغانی که از سایر کشورها میآیند چگونه باید باشد؟ الآن الگویی مانند جامعةالمصطفی موفق است؟
این باور وجود دارد که طلبه باید مجتهد شود تا بتواند وارد عرصه تبلیغ بینالملل شود. مگر قرار است طلبه در فلان مسجد در اروپا یا آمریکا کفایه درس بدهد؟ اگر طلبهای قرار است در ایران باشد و وارد فضای اجتهاد شود حرفی نیست؛ اما در خارج واقعاً نیازها بسیار متفاوت است.
اما درباره تربیت طلاب خارجی به نظرم باید یک انقلابی در ساختار آن بهوجود آید. روش فعلی این است که طلاب در دو یا سه سال اول زبان فارسی و بخشی از تاریخ ایران و کلیات را فرامیگیرند؛ درحالی که سه سال از سالهای پر ارزش یک جوان مسلمان غربی واقعاً زمان کمی نیست. این طلاب با اشتیاق فراوان و تصور رسیدن به جایگاههای رفیعِ علمی میآیند؛ امّا متأسفانه اینطور نمیشود.
برای آنکه تنها انتقاد نبوده باشد، بنده یک الگوی موفقی را برای شما معرفی میکنم. مدرسه ی علمیّه القائم(عج)، حوزهای است که توسطِ آیتﷲ سید محمدتقی مدرسی(حفظهﷲ) در تهران تأسیس شد. بعد از مدّتی به سوریه منتقل شد. تربیتشدگان این مدرسه کسانی مانند آیتﷲ شهید نمر باقر النمر یا رئیسجمهور سابق کشور کومور هستند. رئیس جمهور کومور در مصاحبه با الجزیره میگوید من در مصر و چند کشور دیگر درس خواندهام؛ اما مهمتر از همه در تهران و در حوزهای درس خواندم که «تخرج الزعماء»؛ یعنی رهبران امّت را تربیت میکردند. این حوزه دورههای پنجساله داشت و لیدر تبلیغ میکرد؛ نه فقط مبلغ! الآن در کشورهای غربی برخی آکادمیهای اینچنینی وجود دارند که لیدر تربیت میکنند. متأسفانه بنده چنین چیزی در حوزه علمیه قم ندیدهام. تجربه مدرسه القائم(عج) بسیار مهم است. برهمین اساس حضرت آیتﷲ مدرسی در عراق چنین مدرسهای تأسیس کردند و در همین راستا قدم برمیدارند؛ تعدادی از طلاب اروپایی و آمریکایی را در مدت کوتاهی تربیت کرده و هماکنون هریک از این افراد فعالیت گستردهای در کشورهای خود دارند.
کتابهای خوبی هم در این زمینه تألیف کردهاند؛ زوائد فقه و اصول که در طول عمر یکبار هم ممکن است دچار آن نشویم حذف شدهاند. این کتابها کاربردی هستند. یک دوره هم تفسیر با روش تدبر نوشتهاند که برای مبلغان بسیار راهگشاست؛ یعنی تفسیرگفتن را به مبلغ یاد میدهد. توجه به درس تفسیر و معارف اهل بیت(ع) هم مهم است؛ آن هم در فضایی که حوزهها هر درسی به جز فقه و اصول را کسر شأن خود میدانند و اصلاً چنین مسائلی در آنجا جا ندارد؛ در حالی که تاریخ، حدیث و کلام اهلبیت(ع) بیشترین تأثیر را در مخاطبان غیرمسلمان دارد. برای نمونه بنده یکبار به کلیسایی دعوت شدم. سخنرانیام را اینطور به پایان رساندم که قصهای برای شما تعریف میکنم و ماجرای حضرت علیاصغر(ع) را بسیار ساده بازگو کردم. جمعیت شدیداً متحول شدند و واقعاً فضای دیگری حاکم شد. در پایان هم جمع شدند و گفتند سخنرانی امروز شما را هیچگاه فراموش نخواهیم کرد.
امروزه حوزههای عملیه از این مسائل غافل هستند. چرا کتابهایى مانند «احتجاج» مرحوم طبرسى تدریس نمیشود؟ چرا اصول عقاید آن هم به استناد کتاب و سنّت جایگاه مناسبى ندارد؟ حالا شاید فلسفه یا رجال براى یک متخصص مطلوب باشد؛ ولی در فضاى بین الملل امروز و براى تبلیغ دین در کشورهاى غربى ـ که دینستیزى بهطور گسترده وجود دارد ـ ما احتیاج به قال الصادق و قال الباقر علیهما السلام داریم. فرمایشات اهلبیت(ع) وجدان و فطرت هر انسانى را بیدار و روشن میکند. روح دین در دعاها، خطبهها و متون دینى اصلی اهل بیت(ع) و کلام وحی است. ما الآن در زمانى بهسر میبریم که شباهت زیادى با زمان صدر اسلام و همان فتره مکّى داریم. دین را باید با همان شیوه رسولﷲ(ص) یعنی با تذکّرات وجدانى و با اتکا بر فطرت تبلیغ کنیم.
مباحثات
سید مهدی مدرسی
همرسانی






مطالب مرتبط
جدیدترین مطالب
15 دیماه در گذر تاریخ

نظر شما