آشتیانی خم شد و دست ذبیحالله صفا را بوسید
خاطراتی از سید جلالالدین آشتیانی از دکتر مهدی محقق

این مطلب متن سخنرانی استاد دکتر مهدی محقق در «شب سید جلالالدین آشتیانی» از شبهای بخاراست.
دوستی من با مرحوم استاد سید جلال الدین آشتیانی بر می گردد به سال ۱۳۲۳، و آن وقتی بود که من در مدرسه سپه سالار قدیم در خدمت فیلسوف بزرگ ایران، مرحوم آقا میرزا مهدی آشتیانی، درس می خواندم و مرحوم آشتیانی هم در همان درس شرکت می کرد. من و مرحوم آشتیانی شاید کم سن ترین بودیم. آن موقع من دو سه سال از مرحوم آشتیانی کوچک تر بودم. مسن ترین کسی که در آن درس حاضر می شد مرحوم شیخ ابراهیم صاحب الزمانی بود که پدر دکتر ناصرالدین صاحب زمانی بود. یعنی من و مرحوم آشتیانی کوچکترین شاگردانی بودیم از آن حلقه که خدمت ایشان درس می آموختیم. در آن وقت آشتیانی معمم نبودند. یک لباس تمیز سورمه ای تنشان بود و یک عبا هم بر دوششان و بیشتر تردد می کردند بین قم و قزوین و تهران. در قزوین می رفتند به درس آیت الله قزوینی و در تهران هم به درس آقا میرزا مهدی آشتیانی می آمدند. آقا میرزا مهدی آشتیانی معروف بود به «فیلسوف شرق». در وقف نامه مدرسه سپه سالار قدیم آمده بود که بزرگ ترین فیلسوف ایران بایستی در آنجا تدریس کند. لذا در زمان ما، آقا میرزا مهدی آشتیانی و قبلش هم میرزا حسن کرمانشاهی و قبل از او هم میرزای جلوه در این مدرسه درس می دادند. ما از آنجا با هم دوست شدیم. همیشه با هم به قم می رفتیم. اغلب در قبرستان ها گردش می کردیم. ایشان آشنا بودند که چه کسانی از علمای سلف در آنجا دفن هستند و من هم خوشحال می شدم که به یاد آن دانشمندان می افتادیم و درباره آثار آنها با هم بحث می کردیم.
مرحوم سید جلال الدین آشتیانی دارای جنبه های مختلف بود. جنبه علمی او که واقعا زبانزد خاص و عام بود. زمانی که ما درباره حاج ملا هادی سبزواری کار می کردیم، ایشان رسائل حاج ملا هادی سبزواری را تصحیح و چاپ کردند. ما هم با مرحوم پروفسور ایزوتسو در کانادا قسمت «متافیزیک امور عامه» از شرح منظومه حاج ملا هادی سبزواری را به انگلیسی ترجمه کردیم که در نیویورک چاپ شد. در ایران مرحوم شهید مطهری شرح منظومه را به زبان فارسی ترجمه کرده بودند و تدریس هم می کردند. پروفسور ایزوتسو مقدمه ای بر ترجمه انگلیسی کتاب نوشت و اندیشه های حاج ملا هادی سبزواری را با فیلسوفانی مانند ژان پل سارتر و برتراند راسل و هایدگر مقایسه کرد. تا آن وقت کسی اسم حاج ملا هادی سبزواری و سبزوار را نشنیده بود. در معرفی سبزواری، مرحوم آشتیانی سهم بزرگی داشت. او «رسائل» متفرقه ایشان را چاپ کرد و ما هم قسمت «امور عامه» و «الالهیات بالمعنی الاخص» آن را. علاوه بر این، با کمک مرحوم عبدالجواد فلاطوری، که استاد دانشگاه کلن و هامبورگ بود، ما توانستیم «تعلیقه» استادمان، مرحوم آشتیانی، را چاپ و اندیشه های آن حکیم بزرگ را روشن کنیم. همچنین مرحوم آشتیانی به معرفی آثار ملا صدرا و میرداماد و حکمای متألهین بزرگ مثل عبدالرزاق لاهیجی، فیض کاشانی و سایر فیلسوفانی که تقریبا در زاویه های گمنامی مانده بودند، همت گماشت. ایشان با همکاری مرحوم پروفسور هانری کربن چهار مجلد درباره حکمای الهیه ایران منتشر ساختند و تعدادی از دانشمندان و متفکرین ناشناخته ایرانی را به دنیای علم معرفی کردند.
جنبه دیگر مرحوم آشتیانی این بود که همیشه سخنانشان طنز آمیز بود و محضر ایشان برای کسانی که با او سر و کار داشتند محضری شادی آور و سرور انگیز بود.
ایشان در مدت عمر خود خدمات شایانی به علم و فلسفه این مملکت کردند. همانطور که عرض کردم ما شاگرد آقا میرزا مهدی آشتیانی بودیم. ایشان در نهایت عسرت زندگی می کرد. ما یک مرتبه با هم درسمان، مرحوم سید محمدرضا علوی تهرانی، به دیدن ایشان رفتیم. ایشان در منزل محقری زندگی می کرد. وقتی وارد شدیم دیدیم زن صاحبخانه با داد و فریاد به کتاب های ایشان اشاره می کند و می گوید: «مردکه، اگر اجاره را زیاد نکنی آشغال هایت را می ریزم توی زباله ها!». حالا آن مرحوم با آن چهره نجیبی که داشت، که به یادآورنده قیافه سهروردی بود، در برابر آن زن قرار گرفته بود و آن زن با فحاشی این حرف ها را می زد. وقتی که او رفت استاد رو کرد به ما و گفت: «تازه رعایت حال شما را هم کرد و گرنه فحاشی و ستیزه گری او بدتر از این بود!» کسی که به او «فیلسوف شرق» می گفتند و یگانه کسی بود که به فلسفه مشاء ابن سینا و فارابی، فلسفه اشراق سهروردی، و عرفان محیی الدین ابن العربی کاملا مسلط بود و حتی وقتی مسافرتی به قم کرده بود استادان آنجا گفته بودند که در فضایی که میرزا مهدی نفس می کشد ما باید دهانمان را بدوزیم، در چنین موقعیتی قرار گرفته بود.
خوشبختانه، آقا جلال آشتیانی جزو خبرگان بی مدرک وارد دانشگاه شدند و در دانشگاه مشهد سالیان دراز تدریس کردند و شاگردان و همچنین طلاب حوزه از وجود ایشان استفاده می کردند. ایشان هم عالم بود، هم مدرس توانایی بود، و هم نویسنده زبردستی.
آخرین خاطره ای که من از مرحوم سید جلال آشتیانی دارم مربوط به شاید ۱۲ سال پیش است که کنگره ای در مشهد تشکیل شده بود با نام «کتاب و کتابداری در جهان اسلام». آقای دکتر ولایتی دعوت کرده بودند از مرحوم دکتر ذبیح الله صفا که مدتی بود در ایران نبودند تا در این کنگره شرکت کنند. ایشان هم شرکت کردند. از قضا وقتی رفته بودند در همان محلی که سالیان دراز تدریس کرده بودند، یعنی دانشکده ادبیات، کسی فریاد زده بود که این مردکه (دکتر صفا) را چه کسی اینجا راه داده. حالا ایشان با دعوت وزیر خارجه آمده بود و حتی آقای دکتر ولایتی ماشین فرستاده بودند که او را بیاورند. در یکی از این شب ها ما در هتل الغدیر مشهد بودیم. تلفن کردند که آقای جلال آشتیانی می خواهد به دیدن دکتر ذبیح الله صفا بیاید. خلاصه آمدند و دور هم جمع شدیم. در آنجا صحنه ای که جلب توجه من را کرد این بود که وقتی استاد آشتیانی می خواست از دکتر صفا خداحافظی کند، خم شد و دست ایشان را بوسید. سابقه ندارد و من ندیده ام که یک سید معمم خم شود و دست کسی را ببوسد. این کار را آقای آشتیانی در حضور همه کرد. خم شد و دست دکتر صفا را بوسید. من در شرح حالی که بعدتر نوشتم گفته ام که شاید آن بی مهری ای که به دکتر صفا شده بود را آن سید جلیل القدر می خواست خود یک تنه جبران کند. این تعالی روح یک عالم را می رساند.
مجلهی بخارا
سید جلالالدین آشتیانی مهدی محقق
همرسانی






مطالب مرتبط
جدیدترین مطالب
15 دیماه در گذر تاریخ

نظر شما