«خاطراتی تلخ» از دوران سیاه کشف حجاب
19 دی 1400

حجتالاسلام فلسفی با اشاره به دوره اختناق رضاخانی می گوید: از ماجرای كشف حجاب و جناياتي كه رضاخان و مزدورانش در حق زنان و مردم و نواميس مسلمين انجام ميدادند، خاطراتي بسيار تلخ دارم كه واقعاً نميدانم چگونه بيان كنم. مناظري ميديدم كه از بس سنگين و سخت بود، نميتوانستم بايستم و نظارهگر باشم. با عجله رد ميشدم كه نبينم. فراموش نميكنم روزي پيرزني كه موهاي سفيدش را حنا بسته بود، چادر به سر كرده بود و زير چادرش هم روسري داشت كه آن زمان چارقد ميگفتند. ناگهان يك پاسبان پليد سر رسيد و چادر را از سر پيرزن كشيد. اما وقتي چارقد را كشيد مقداري از موي سر زن هم كنده شد. پيرزن بيچاره سر برهنه بر زمين نشست و نميدانست چه بايد بكند. عمل آن مأمور جاني با آن زن محترم در آن سن و سال، خيلي دردآور و تأسفبار بود. در همان روزها از طرف دولت به مردم دستور داده بودند كه اهالي هر محل مجلسي بگيرند و زنها و دخترهايشان را بدون حجاب به آنجا بياورند تا بيحجابي عادي شود. خدا ميداند كه در اوائل كار در محلات شهر چه خبر بود. وقتي ميگفتند امشب مجلس در اين كوچه برگزار ميشود، مردم مسلمان و متدين و زنهاي شريف و با عفت نميدانستند چه بكنند. آنها لباس گشادي ميپوشيدند و سر را با يك پارچه بزرگ ميبستند. من بارها ديدم كه عدهاي با اين هيأت به طرف مجلس جشن ميرفتند، اما زار زار بر بدبختي خود اشك ميريختند. با اين وضع، مجلس بلا و مجلس مصيبت به نام مجلس جشن بر پا ميشد و رژيم گمان ميكرد كه مردم مسلمان ننگ بيحجابي را پذيرفتهاند. آن روزگار گذشت، اما تاريخ تلخي بود. آن قدر تلخ كه هرگز از ياد نميرود. هر وقت بعضي از آن مناظر را به ياد ميآورم بياختيار حالت تأثر و گريه به من دست ميدهد.
همرسانی






مطالب مرتبط
جدیدترین مطالب
15 دیماه در گذر تاریخ

نظر شما