روایت آیت‌الله بدلا از ماجرای کشف حجاب

روایت آیت‌الله بدلا از ماجرای کشف حجاب

آیت الله بدلا در بخشی از خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی ثبت و ضبط شده است می گوید: یکی از اقدامات ضد دینی رضاخان، کشف حجاب بود. برای این که رضاخان وانمود کند که این اقدام آنقدرها هم مورد تنفر علما نیست، دست به حیله خاصی زد. وی برخی افراد را به لباس روحانیت در آورد و در برخی مجالس که در تأیید کشف حجاب در آن سخن می‌رفت، شرکت داد. در این میان، علمای اصیل و واقعی در این مراسم شرکت نکردند و از این حرکت رضاخان که موجب هتک حرمت نوامیس مسلمین می‌شد، اعلام برائت می‌کردند و یا خون دل می‌خوردند. حتی مرحوم امام جمعه هم که نسبتی با دستگاه سلطنت قاجار داشت و روحانی درباری محسوب می شد، از شرکت در مراسم مزبور خودداری کرده بود. به خاطر دارم که در محافل تهران، به خاطر عدم حضور امام جمعه که به معنای عدم تأیید اقدام رضاخان بود، از ایشان تجلیل شد و حرکت او مورد ستایش قرار گرفت. در مجالسی که در قم هم به حمایت از کشف حجاب برپا کردند، احدی از علما حضور نیافت و حتی برنامه گردانان نتوانستند روحانی‌نمایی را برای این منظور بیابند؛ چرا که خوف آن می‌رفت که برخی از جوانان، روحانی دروغین را ترور کنند، یا مورد ضرب و جرح قرار دهند. در عوض، مأموران رضاخان با شدت و حدت از حجاب زنان جلوگیری می‌کردند. خاطرم هست که در حسین‌آباد قم که ما در آنجا زندگی می‌کردیم، یک بار مراسمی داشتیم که قرار بود خانواده‌ها و اقوام ما که از محترمین و بزرگان شهر بودند، در آن شرکت کنند. چند تن از خانم‌ها که به همراه مردان قصد داشتند شبانه وارد منزل ما شوند، وقتی به نزدیکی حسین‌آباد رسیدند، قبل از اینکه به کوچه عربستان بپیچند، به ناگاه گرفتار یک پاسبان شبگرد می‌شوند. این پاسبان به زنان حمله می‌کند و روسری آنها را از سرشان می‌کشد و بعضی از آنها را پاره می‌کند و بقیه را در نزد خود نگه می‌دارد. در همین حال، فرد بقالی که در آن نزدیکی مغازه داشت و با ما آشنا بود و متوجه شده بود که زنان مزبور، برای شرکت در مراسم ما به آنجا آمده‌اند، جلو می‌رود و با پاسبان صحبت می‌کند و روسری‌ها را از او می‌گیرد. این وضعیت در آن زمان بود. بعضی از پاسبان‌ها حتی به همراه روسری، دسته‌ای از موی زنان محجبه ما را هم می‌کندند و خلاصه جو رعب و وحشت در جامعه حکمفرما بود... در آن زمان و تحت آن شرایط، زنان محجبه و دیندار ما ناچار بودند که از خانه بیرون نیایند. حتی برای استحمام، ناچار شدند حمام سرخانه درست کنند... یک بار که ما از خانه خودمان به منزل آقای شیخ مهدی پایین شهری منتقل شدیم، در همسایگی ما منزلی قرار داشت که دارای حمام خانگی بود و صاحبخانه اجازه داده بود که زنان محل برای نظافت از حمام او استفاده کنند. منزل آقای پایین شهری این امتیاز را داشت که بین آن خانه و منزل مجاورش که حمام داشت، دری تعبیه شده بود و خانواده من بدون رفتن به کوچه می‌توانست به آنجا برود و از حمام استفاده کند. در آن ایام، رژیم ادعا می‌کرد که زنان ایرانی، خود مایل به بی‌حجابی هستند و تنها آخوندها هستند که سنگ حجاب را به سینه می‌زنند. وقتی مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری رحلت کردند، در جریان تشییع جنازه ایشان، بانوان با حجاب کامل اسلامی ظاهر شدند و حتی از چادرهای قدیمی و سنتی خود استفاده کردند و آن روز ضمن اینکه علاقه شخصی و خودجوش زنان به این دستور قرآنی ثابت شد، عمال رژیم هم دیگر جرأت ایجاد مزاحمت برای زنان ما را نداشتند.   یک بار در همان سنواتی که بحث کشف حجاب رضاخانی مطرح بود، من در اثر یک حادثه، از قسمت ترقوه دچار شکستگی شدم. برای ترمیم استخوان‌ها و جا انداختن آنها، نزد فردی به نام داش آقا علی رفتم که در این کار تخصص داشت... وقتی به نزد داش علی آقا رفتم، او استخوان در رفته ناحیه گردن مرا جا انداخت و بعد با تخته بست و سفارش کرد که هیچ حرکتی به آن ناحیه ندهم و منتظر باشم تا خود شکسته بند بعد از سه روز بیاید و تخته را باز کند. روز سوم، من با تمام وجودم منتظر بود که داش آقا علی بیاید و مرا از شر تخته خلاص کند؛ هر چه صبر کردیم، پیدایش نشد. شب فرا رسید ولی خبری از او نشد. به ناچار فردی را به دنبال او فرستادم تا پرس و جو کند و از وضعیت او برای ما خبر آورد. خبر آمد که آجان‌ها او را به نظمیه برده‌اند. پرسیدم: برای چه؟ گفتند: ظاهرا زنی محجبه به عنوان مشتری در حال تهیه ماست از مغازه لبنیاتی داش آقا علی بود که به ناگاه یک مأمور نظمیه او را می‌بیند و به سرعت تعقیبش می‌کند تا حجاب از سر او بر دارد. زن از ترس پا به فرار می‌گذارد و به کوچه‌ای می‌پیچد. جرم زن این بود که در آن شرایط اضطراری که برای تهیه غذا و لوازم از منزل خارج شده بود، اقدام به بستن روسری یا به اصطلاح قدیم، چارقد کرده بود و برای پوشش بیشتر، چارقد را در زیر گلویش با سنجاقی محکم بسته بود. پاسبان به قصد پاره کردن روسری زن، او را تعقیب می‌کند و عاقبت از دید پاسبان می‌گریزد. پاسبان، راه رفته را باز می‌گردد و یک‌راست به دکان داش آقا علی مراجعه می‌کند و می‌گوید: زنی که چند دقیقه قبل از تو ماست خرید، خانه‌اش کجاست؟ داش آقا علی می‌گوید: من از کجا او را بشناسم؟ روزانه تعداد زیادی زن از من خرید می کنند. من که نمی توانم آنان را یکی یکی نشان و شناسایی کنم. پاسبان فشار می‌آورد و می‌گوید، احتمالا تو او را می‌شناسی و نمی‌خواهی معرفی کنی، اگر اقرار نکنی، تو را دستگیر می‌کنم. داش علی می‌گوید: هر کار می‌خواهی بکن! پاسبان بی‌درنگ او را بازداشت می‌کند و به نظمیه می‌برد. اهل محل از دستگیری او مطلع می‌شوند و به نظمیه مراجعه می‌کنند. در پاسخ به آنان می‌گویند که اگر می‌خواهید داش آقا علی آزاد شود، باید او را وادار کنید تا التزام بدهد که از این به بعد، به مشتریان محجبه جنس نفروشد. اهل محل می‌گویند: ما از طرف او التزام می‌دهیم که خواسته شما را تأمین کنیم. سرانجام، آخر شب، داش آقا علی را از نظمیه آزاد می‌کنند.


هم‌رسانی

مطالب مرتبط
نظر شما