رسالت حوزههای علمیه از منظر آیتالله صافی گلپایگانی

روحانیت شیعه در طول تاریخ همواره به عنوان نهادی مستقل ملجا و پناهگاه مردم در مقابل استعمار و استکبار بوده است. آیتالله شیخ لطفالله صافی گلپایگانی در مرقومهای به تاریخ 26 دی ماه 1357 و در بحبوحه مبارزات ملت مسلمان ایران علیه رژیم پهلوی مطالب مهمی پیرامون مجاهدتهای تاریخی علما و فقهای شیعه طرح کرده است که قابل تأمل و توجه است.
این یادداشت تاریخی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کتابی با عنوان "سیر حوزههای علمی شیعه" توسط دفتر انتشارات اسلامی منتشر شده است. در مقدمه این کتاب آمده است: «این نوشتار، در دوران قبل از انقلاب طی نامهای که به محضر معظمله ارسال گردیده، به صورت پرسش و پاسخ درآمده و حاوی نکات تاریخی و بسیار سودمند است.»
بخشی مهم از یادداشت تاریخی آیتالله صافی گلپایگانی در ادامه از نظر میگذرد.
رسالت حوزههای شیعه
در اینجا به چند نکته که در شناخت رسالت حوزههای علمیه شیعه سودمند است اشاره مینمایم:
١- نقش روحانیت شیعه و حوزههای علمی همگام با فعالیتهای علمی و تحقیقات در رشتههای مختلف و تبلیغ و هدایت و شناساندن اسلام به دنیا و جوامع بشری و تألیف کتابهای سودمند و انتشار مقالات، مجلات، سخنرانیها، مواعظ و تربیت افراد لایق و علمای عامل و صالح در همه اعصار مؤثر و چشمگیر بوده است و به تمام معنی در بالا بردن سطح معارف اسلامی مسلمانان و تبلیغ آن به دیگران در تحرک و بیداری شیعه و پایداری و مقاومت آنها در برابر هجومها و یورشها در مقطعها و فرصتها، عامل مهم بوده و هست.
روحانیت و حوزههای علمی شیعه در طول تاریخ حیات خود گرفتار سختترین فشارها، اختناقها، زندانها، شکنجهها، کشتارها و حملههایی شده است که میتوان گفت اگر به هر قوم و ملتی شده بود آن را نابود و از صفحه روزگار بر میداشت. معذلک با مقاومت و پایداری که از خود نشان داد باقی ماند و تمام آن زورمندان و قدرتهای بزرگ، مردند و منقرض شدند و مانند رضاخان حسرت انقراض تشیع و حوزههای علمی و مکتب اهل بیت را به گور بردند. این روحانیت شیعه بود که در این قرن معاصر استعمار را به زانو در آورد و انقلابهای بزرگ را رهبری کرد.
مرحوم سید شرفالدین عالم بزرگ شیعه و مؤلف کتابهای نفیس: المراجعات، الفصول المهمه، إلى المجمع العلمی العربی و تألیفات دیگر بود که در لبنان و سوریه پرچم مخالفت با استعمار فرانسه را بلند کرد.
مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی بود که از کربلا انقلاب تاریخی عراق را علیه استعمار انگلیس رهبری کرد.
مرحوم آیتالله میرزا محمدحسن شیرازی بود که در واقعه رژی و تنباکو استعمار را کوبید و با مبارزه منفی - که از تعالیم مهم اسلام است _ و تحریم تنباکو ، ملت ایران را به قوه و نیروی خویش آگاه کرد و تاریخ جدید بیداری ملت را پیریزی فرمود.
و این سید محمدسعید حبوبی بود که شخصاً در جهاد علیه انگلیس با دیگر آیات و علمای نجف اشرف شرکت کرد. و کاشف الغطاء شیخ محمدحسین، مؤلف اصلالشیعه و اصولها و کتابهای نفیس دیگر بود که در عراق در تمام عمر علیه استعمار مبارزه داشت و علیه انگلیس فتوا داد.
تاریخ علمای مجاهد شیعه طولانی و مفصل است چه حبس و تبعیدهایی که دیدند و چه زجرها و ناراحتیهایی که کشیدند.
در موقعی که سیاست تزاری روس بر ایران سایه انداخته بود؛ یگانه قوهای که تحت نفوذ آنها قرار نگرفت روحانیت بود. در واقع، گریبایدوف که در زمان فتحعلیشاه واقع شد، حاج میرزا مسیح تهرانی بود که دست شجاعت از آستین صلابت بیرون آورد و ملت ایران را از آن ننگ و عار نجات داد.
در مبارزه با غربگرایی و استعمار انگلیس و فکر دولت منهای دیانت و روحانیت منهای سیاست و مشروطه غربی و فریبخوردگان فرنگیمآب، این حاج شیخ فضلالله نوری شهید بود که همه مفاسدی را که بر جدا کردن نهضت مشروطه از اسلام در دوره اختناق و ارعاب و جنایت رضاخانی جلو آمد، پیشبینی میکرد و با عنوان مشروطه مشروعه با برنامه استعماری نفی حاکمیت اسلام، مبارزه کرد و تا سر حد شهادت و رفتن بالای دار استقامت نمود. تا در نتیجه فداکاری و پایداری و قوت ایمان او ۔ اگر چه به ظاهر، مخالفان مشروعه بودن مشروطه، پیروز شدند؛ آن نظام در افکار مسلمانان محکوم و نامشروع تلقی شد و در درازمدت در حقیقت آن مجتهد مظلوم مصلوب پیروز گردید.
در نیم قرن اخیر در طلیعه کسانی که در ایران با استعمار جنگیدند، حوزههای علمی و علمای شیعه بودند. نهضت مرحوم حاج آقا نورالله اصفهانی در اجتماع علمای قم و قیام حاج آقا جمال اصفهانی در تهران و مخالفت حاج میرزا صادق آقاتبریزی در آذربایجان با نقشههای استعمارگرانه انگلیس مشهور و معروف است.
اولی را - چنانکه معروف است - عمال استعمار محرمانه و به طور مرموز کشتند. و دومی را به اصفهان و سومی را به قم تبعید نمودند.
ملت ایران هرگز مجاهدات عالم شیعه سید حسن مدرس را که به دستور استعمار و رژیم منحوس پهلوی در ماه مبارک رمضان در حال روزه با وضع فجیعی شهید شد، فراموش نخواهد کرد. در قیام مشهد نیز که برای دفاع از اسلام و جلوگیری از نقشههای رژیم استعمارگر برپا شد و منتهی به واقعه فجیع مسجد گوهرشاد گردید، علمای طراز اول مانند مرحوم آقا میرزا محمد کفائی(آقازاده) گرفتار زندان و شکنجه شدند. و مرحوم حاج آقا حسین قمی که برای امر به معروف و نهی از منکر به تهران عزیمت کرده بود محصور و به عتبات عالیات تبعید گردید.
در واقعه ملی شدن نفت نیز علما در صف اول جهاد قرار داشتند و مرحوم حاج سید محمدتقی خوانساری بود که در این جهاد با مقام مرجعیتی که داشت وارد شد و از مرحوم حاج سید ابوالقاسم کاشانی - که نهضت ملی شدن نفت بر اثر زجرها و تبعیدها و آزارهایی که متحمل شد، به اوج خود رسید - تأیید کرد و علمای دیگر در تبریز، مشهد، اصفهان، شیراز و شهرهای دیگر همه آن را همراهی کردند تا به ثمر رسید.
و مرحوم آیتالله بروجردی که آگاهی کامل از ضررهای تسلط استعمار و امتیازاتی که کسب کرده بود داشت و شخصاً هم صدماتی از آن دیده بود مبارزه را علیه کمپانی نفت جنوب و انگلیس تأیید میکرد.
بعد از جریان ۲۸ مرداد ایشان یگانه سدی بود که استبداد را از پیشروی مانع شد و در چند مورد به شدت آن را عقب زد، ولی به عللی که در اینجا مجال شرح آن نیست - اوضاع و احوال، یک حرکت کلی را علیه استبداد اجازه نمیداد؛ چون استبداد با وجود ایشان تا حدی محافظهکاری میکرد و متوجه بود که اگر ملت را تحت فشار بیشتر قرار دهد و طرفیت خود را با اسلام ظاهر سازد با وجود رهبری قوی و شجاع و موحدی مثل ایشان یک انفجاری که موجب خطر برای دیکتاتوری میگردد، بوجود خواهد آمد. لذا با محافظهکاری و ریا و حیله رفتار میکرد و آیتالله بروجردی هم که کاملا متوجه به اوضاع و واقف به مقتضیات بود موقف خود را که طبعاً موقف ضد استبداد بود نگهداری مینمود تا اینکه مرحوم آیتالله بروجردی به نحو طبیعی یا چنانکه بعضی احتمال میدهند غیر طبیعی چشم از جهان پوشید.
پس از درگذشت ایشان رژیم که وجود آن مرحوم را یگانه مانع اجرای مقاصد خود و گسترش دادن دیکتاتوری میدانست به گمان خود نفس راحتی کشید و حجاب از چهره برداشت و به یک سلسله اعمال ضد اسلامی دست زد و خودسری خود را علنی کرد، و تا آنجا جسارت را رسانید که رسماً تاریخ اسلامی هجری را الغاء کرد.
علما و مراجع بزرگ حوزه که خطر را احساس کردند علیه رژیم دست بکار شده و بشدت مخالفت خود را اظهار نمودند و هر چه رژیم جلوتر آمد دیکتاتوری و سلب آزادی و بیاعتنایی به حقوق اسلامی و تحقیر ملت را بیشتر نمود و استعلا و استکبارش را شدیدتر کرد و با مردم مانند محجورین رفتار نمود و علما، طلاب، وعاظ و مردمان معترض را دستگیر و گرفتار زندان و شکنجه نمود و بعض از آنها را به شهادت رساند و به مدرسه فیضیه در روز وفات امام صادق - علیه السلام - با آن یورش وحشیانه حمله نمود و آن جنایتهایی را که همه مسلمانها را تکان داد - مرتکب شد. اموال و ثروت مملکت تاراج رفت و جشنهای ارتجاعی و سخنرانیهای مبتذل و چاپلوسی مطبوعات و بعض مردم متملق اوج گرفت. هر چه مملکت ورشکستهتر میشد و کشاورزی و دامداری و صنعت آن راکدتر میگردید، تبلیغات حکومتی از ترقی و پیشرفت آن باز میگفت.
از دانشگاهها سلب آزادی کردند و رؤسای انتصابی قرار دادند و هیأت و استاد معین کردند و در رأس هر یک، یک زن یا مرد بیسواد از وابستگان گذاردند.
زندانها را از علما و طلاب و دانشجویان و روشنفکران پر نمودند و با وضع فجیعی آنان را شکنجه میکردند که بسیاری در زیر شکنجه جان دادند. میلیاردها اموال ملت را تصاحب کرده و به خارج بردند. اسرائیل را که غاصب سرزمینهای اسلامی و دشمن جان بشر است یاری دادند که شرح مظالم این حکومت و خیانتهایی که به اسلام و مسلمانان و ایران کرد محتاج به تألیف یک کتاب بزرگ است.
در این جریانها قوهای که از دین و از شرف و از مصالح و حیثیات مردم دفاع میکرد و زبان و قلمش را تا توانست در مبارزه با دیکتاتوری بکار انداخت و ملت را دعوت به مقاومت کرد، مراجع بزرگ شیعه و روحانیت بود که در این راه هر ناملائم و مصیبتی را متحمل شد و از هر محرومیت و حبس و تبعید و شکنجه استقبال کرده تا سرانجام انقلاب اسلامی فعلی که دنیا را متوجه مكتب متحرک و متعهد، مبارز و آگاه شیعه نموده است بر پا شده، ملت آزاده و مسلمان ایران به پیروی از روحانیت مخصوصاً مجاهد بزرگ حضرت آیتالله خمینی(مدظله) قیام کرد و کشتهها و قربانیها داد و اعتصابات و تعطیلات درازمدت که اکنون هم ادامه دارد و تظاهرات با شکوه - تا یک میلیون نفری و بیشتر - رژیم را محکوم و علما را تأیید و خواستار نظام اسلامی و اجرای احکام قرآن مجید گردیدند.
مؤسسات دولتی و ادارات و مطبوعات به صفوف ملت پیوستند و مخصوصاً جوانان و دانشجویان و دانشگاهیان با بینش اسلامی، آگاهانه و دلیرانه مبارزه کردند.
روستائیان علیرغم فعالیتهایی که رژیم برای فریب دادن آنها انجام داد، موضع اسلامی خود را ترک نکردند و صادقانه از علما پشتیبانی نمودند.
از خداوند متعال میخواهیم که هر چه زودتر خواستههای مشروع این ملت مجاهد و مبارز و استوار را که در راه اعلای کلمةالله متحمل این همه خسارتهای جانی و مالی گردیده است، تحقق کامل بخشد و حکومت حق و عدالت را در روشنائی الهام از تعالیم اسلام و عمل به احکام قرآن مستقر و مستحکم فرماید. و بیداری ملت مسلمان ایران را در جوامع مسلمانی که هنوز گرفتار یوغ استعمار و استبداد و مکتبهای نارسا و بیدادگر شرق و غرب هستند، اثربخش سازد تا آنان نیز به مسؤولیتی که در برابر خدا و اسلام عزیز دارند متوجه شده با اتحاد و اتفاق و فداکاری علیه استضعافگران به پا خیزند و موانع رشد و ترقی خود را از میان بردارند و پرچم توحید اسلام را بر فراز کاخهای مستکبران و جباران نصب نمایند.
روحانیت از سیاست جدا نیست
۲- چنانکه میدانیم از روزی که استعمار وارد سرزمینهای اسلامی شد برای این که نفوذ اسلام را از میان بردارد و سلطه خود را پابرجا نماید و توجه مردم را از نیروی معنوی اسلام و مکتب جهاد و مبارزه منصرف سازد تا از یک سلسله برنامههای به اصطلاح غیرسیاسی پا بیرون نگذارند و وسیلهای برای تعقیب و جلوگیری از مداخلات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی آنها داشته باشد، «تز روحانیت از سیاست جداست» را عنوان کرده و چنان آن را تبلیغ نمود که بسیاری از سادهلوحان و غربزدگان آن را پذیرفتند و ندانستند که این نغمه شوم از کجا و برای چیست؟ نمیدانستند این نغمه فلسفههای سیاسی و اقتصادی دارد و موجب تسلط اقتصادی و سیاسی استعمار میگردد.
فریاد روحانیت از سیاست و دین از دنیا جدا است، با مبانی و احکام اسلام - که حتی امور عبادیش نیز با سیاست پیوند دارد و از سیاست جدا نیست، و برنامههایش همه به هم ارتباط دارد و نظام امر به معروف و نهی از منکر را با آن شدت و تأکید پیشنهاد کرده و «افضل الجهاد كلمة عدل عند امام جائر» را گفته است، به هیچ وجه سازگار نیست. اسلام دین دنیاست همانطور که دین آخرت است و اصلاً دنیا را از آخرت جدا نکرده است. بیشتر احکام اسلام مربوط به امور سیاسی، قضائی، مالی و روابط مردم با حکومت و با دولت و عمران زمین و شامل تمام نواحی روحی و جسمی و فردی و اجتماعی بشر است.
مداخله نکردن در سیاست و حسن اجرای امور جامعه مسلمان (البته در صورت توانستن) جرم است، هیچ مسلمانی نمیتواند به امور مسلمانان، خصوصا امور سیاسی آنها بیاعتنا باشد «من اصبح ولا یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم».
پس این حرف یک حرف کفرآمیز است که کسی بگوید: اسلام و دین از دنیا جداست، و مساوی با این است که دو ثلث و بیشتر برنامههای اسلام - العیاذ بالله - زاید و لغو است یا مساوی با انگار این مقدار از احکام مسلم اسلام است. این سخن کفر صریحی است، که اگر کسی با توجه آن را بگوید نمیتوان او را مسلمان شمرد.
اسلام دین سیاست، عبادت، قانون زندگی و عمران و همه چیز است و این سخن که دین از سیاست یا روحانیت از سیاست جداست اگر با مزاج ادیانی مثل مسیحیتی که فعلا مسیحیها پذیرفتهاند سازگار باشد، با اصول اسلام و نصوص قرآن مجید مخالف است. بلی اگر غرض از سیاست، حیله، تزویر و خیانت باشد آن هم یک رذیلهای است که هر مسلمان باید از آن پرهیز کند.
۳۔ اگرچه در ضمن مطالب گذشته معلوم شد که یکی از امتیازات مهم حوزههای علمی و رهبری شیعه این است که تحت نظر حکومتهای جور نیست و آنها را واجبالاطاعه نمیداند. در اینجا نیز خصوصاً تصریح میشود که روحانیت و جامعه علمی شیعه، استقلال دارد. و از دو جهت بحث و بررسی، تالیف و تصنیف را در محیط آزاد انجام میدهد:
اول اینکه: حکومتهای جور مثل حکومتهای بنیامیه و بنیعباس را - که روشهای ضد اسلامی را در حکومت تجدید کرده و از استعباد اكاسره ایران و قیاصره روم تبعیت کرده بلکه از آنها هم پیش افتادند – واجبالاطاعه نمیداند، و آنها را به عنوان «اولی الامری» نمیشناسد.
دوم اینکه: از دیوان و بودجه حکومتها حقوق و مواجب نمیگیرد و استقلال اقتصادی دارد. و چنان نیست که حکومتها از او توقع کنند که به خاطر اینکه عضو دستگاه آنهاست، احکام را تحریف و نصوص را طبق سیاست ظالمانه آنها تفسیر نمایند.
یکی از علل بزرگ سیر صحیح فقه شیعی همین است که از آغاز تحت تأثیر عوامل خارجی قرار نگرفت و سیر خود را با سیر سیاستهای ستمگران پیوند نداد و در نتیجه فاصله آن سیاستها هرچه طغیانگرتر بودند از مذهب شیعه و مکتب تشیع بیشتر بود و یکی از موجبات این که آن سیاستها کوشش میکردند شیعه را از روی زمین محو نمایند و به وجودشان خاتمه دهند، همین بود که میدیدند سازشکار نیستند و روش آنها را تصویب نمینمایند.
۴- امتیاز دیگری که مذهب تشیع و حوزههای علمی شیعه بر مذاهب دیگر دارد این است که: شیعه باب اجتهاد را مفتوح میداند و هر کس میتواند بلکه باید پس از نیل به مرتبه اجتهاد، طبق اجتهاد خود از کتاب و سنت، احکام را استخراج نماید و به آن عمل کند از این جهت باب بحث و تحقیق در مذهب شیعه همیشه مفتوح بوده و در همه اعصار و همیشه فقه اسلام در سیر و حرکت و در دسترس تحقیق و بررسی بوده است. و این مسألهای بوده است که قبل از منحصر کردن مذاهب فقهی به مذاهب اربعه اهل سنت نیز پذیرفته بودند.
ولی در اینجا باز هم سیاست وارد شد و با اعتمادی که به آراء این مذاهب، خصوصاً در نظام اداره و حکومت داشت برای این که آراء ضد نظام استبدادی آنها، جلو نیایند، مذاهب را در این چهار مذهب منحصر کردند: شافعی، حنفی، حنبلی و مالکی خوشبختانه بعضی از روشنفکران برادران اهل سنت، امروز متوجه شدهاند که این انحصار بیمدرک و بیاصل است و غیر از جهت سیاسی منشأ دیگری ندارد از این جهت این افراد نیز با شیعه همصدا شده و فتح باب اجتهاد را در هر عصر اعلان کردهاند.
۵ - مقام مرجعیت شیعه انتصابی نیست. این نیز یکی از امتیازات حوزههای علمی و روحانیت شیعه است که مرجع هر عصر خواه واحد باشد یا متعدد به انتصاب حکومت نیست و این تکلیف فرد فرد ملت شیعه است که رهبر واجد صلاحیت را بشناسند و به او مراجعه نمایند. فرمان مرجعیت برای احدی از جانب دستگاههای دولتی و نظامهای حاکم و تبلیغات رادیو و تلویزیون صادر نمیشود. و اگر هم فرض صادر شود هیچ اعتبار شرعی ندارد و کسی به آن ترتیب اثر نمیدهد.
در حال حاضر شاید بزرگترین مقام مذهبی اهل سنت ریاست جامع الأزهر مصر باشد، ولی این ریاست و مقام در اختیار رئیس قوه نظامی آنجاست. آن وقت که پادشاه بود با پادشاه و امروز که به اصطلاح جمهوری است با رئیسجمهور است. لذا با تغییر سیاستها و گرایشهایی که حکومت به شرق یا غرب پیدا میکند و با تغییر رئیسجمهور، این مقام هم دستخوش تغییر میگردد و همان مقامی که دیروز علیه اسرائیل صهیونیزم و برای سوق ملت به جهاد با اسرائیل فتواهای حاد میداد، امروز آن فتواها را ندارد، و یا بالعکس فتوا میدهد.
ناگفته نماند این انتصاب رئیس جامع الأزهر هم یک تحمیل و بدعتی بود که انگلیسیها هنگام تسلط خود بر مصر به وجود آوردند و برای اینکه در داخل کشور یک مقام مخالف موضع رژیم دستنشانده آنها و متکی بر افکار ملت نباشد، به هر شکل بود این مقام را انتصابی کردند که البته با طبع مذهب اهل تسنن نیز ناسازگار نبود.
در شیعه تشخیص مرجع با خود افراد است و لذا در یک زمان مراجع متعدد وجود دارد چون بواسطه وجود افراد متعدد همطراز، نتیجه تحقیقات، همه را واجد این صلاحیت معرفی مینماید که این هم فوائدی دارد. و اگر کسی تاریخ مرجعیت شیعه را مطالعه کند میبیند که این انتخاب و تشخیص همیشه درست از آب در آمده و هرگز مثل انتخاب رئیسجمهور فلان مملکت نبوده است که با وجود صدها افراد لایقتر، یک فردی با سازشهای پنهانی منتخب شده باشد.
مثلا در عصر میرزای شیرازی همطراز با او غیر از میرزای رشتی یا حاج سید حسین آقا کوهکمری – رحمةالله علیهم - نبوده است و اگر میرزا مرجع مشهور گردید یا بر همطرازان خود مقدم بود یا اینکه برابر با آنها شمرده میشد. در عصر شیخ انصاری و در عصر مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی و در عصر مرحوم آیتالله بروجردی در تمام اعصار شیعه، اتفاق نیفتاده است که یک نفر با عدم صلاحیت علمی و عملی به مقام مرجعیت و نایل شده باشد.
و این نظام نظامی است که مختص به شیعه و نظام انتخاب اصلح و اعلم است و در نظام تشیع تغییر و تحول این نظام ممکن نیست و لذا حکومتها هر چه خواستند در این نظام تصرف نمایند نتوانستند؛ چون مسأله با عقیده و وجدان مردم و این که میخواهند در برابر خدا مسؤول نباشند ارتباط دارد.
در این چند سال اخیر که رژیم منحوس پهلوی سازمان کثیف اوقاف را در ایران ساخت غرض همین بود که امور دین، مذهب، مساجد، مدارس، حوزههای علمی، مجالس تبلیغی، موقوفات، برنامههای حج و زیارت و همه چیز حتی تألیف کتابهای مذهبی را دولتی و تحت نظارت استعمار قرار دهند و از محدوده نفوذ روحانیت خارج نمایند. و در واقع سازمان امنیت را ناظر بر آن سازند و طلاب را هم مثل طبقات دیگر به تعظیم مقامات وادار کنند و مدارس دینی را به وضعی که دانشگاهها را گرفتار ساختند، گرفتار کنند که هر کس را بخواهند بر آنها رئیس و هر کس را خواستند عزل نمایند.
ولی چون اصل این نظام با اساس تشیع مخالف است، سازمان اوقاف با مخالفت تند مراجع و مردم مسلمان روبرو شد و اعمال و کارهای او همه غیرمشروع اعلام گردید و به صورت یک سازمان ضدمذهب و اسلام و خدمتگزار استعمار معرفی شد؛ چون قبول این فکر که روحانیت و مظاهر اسلامی و دینی، حکومتی و دستگاهی باشد و علما و مجتهدین ناچار به تبعیت از برنامههایی خارج از آنچه رسالت شرع به عهده آنها گذارده است باشند، برای هر شیعه متعهد و مؤمن امکانپذیر نیست. لذا سازمان اوقاف نیز از عواملی شد که با رفتارها و خیانتهایی که مرتکب شد، و حیف و میلهایی که از اوقاف نمود، چهره زشت و ضد اسلامی، رژیم را آشکارتر کرد، و علیرغم آن تلاشها روحانیت همچنان مستقل برجای ماند و حزب کذائی رستاخیز را به طور صریح و اکید ممنوع کرد. و چنان روی پای خود ایستاد که توانست چنین انقلاب عظیم را که در واقع علیه بزرگترین قدرتهای دنیا و صهیونیسم بینالمللی و خلاف منافع شرق و غرب است، بوجود آورد و سیاستمداران استعمارپیشه و دشمنان مکتب حق و عدالت اسلام را در بیم و هراس بیندازد.
حاصل کلام این است که : این نفوذناپذیری روحانیت از خارج و این که تشخیص و تعیین مرجع طبق موازین معلوم با خود افراد است، از امتیازات بزرگ روحانیت شیعه و از چیزهایی است که همواره روحانیت را در مسیر صحیح نگاهداری کرده است.
در خاتمه، امید است این توضیحات ناقصی که داده شد برای جنابعالی و کسانی که بخواهند از حوزههای شیعی و مذهب تشیع، اطلاعاتی کسب نمایند، راهگشا باشد و چون با عدم فرصت و استعجال و عدم مراجعه جز در چند مورد و این که فرصت پاکنویس کردن آن را نداشتم محتاج به تکمیل و تهذیب است، خواهشمند است جنابعالی این زحمت را متقبل شده و اگر صلاح دانستید در آنجا منتشر و در اختیار مطلعان و محققان قرار دهید.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته
17 صفر المظفر 1399
مطابق با: 26/10/1357
الاحقر لطفالله صافی گلپایگانی
همرسانی






مطالب مرتبط
جدیدترین مطالب
15 دیماه در گذر تاریخ

نظر شما