ناگفته هایی از روابط سید احمد زنجانی با مراجع ثلاث قم، امام خمینی و نواب صفوی

به بهانه سالگرد درگذشت آیتالله حاج سید احمد زنجانی والد مکرم آیتالله سیدموسی شبیری زنجانی و از دوستان شفیق امام خمینی(ره) در محیطی صمیمی و بدون تکلف میهمان آیتالله شبیری زنجانی بودیم. معظم له با روی گشاده و حافظه ای بسیار قوی و با ظرافت ما را میهمان خاطرات خود از مرحوم پدرشان و همچنین امام خمینی و دیگر بزرگان و علمای قم و زنجان کردند. ایشان به مانند همیشه در گفتار خود درباره بزرگان و علما، ساده و بدون القاب سخن گفتند که با کسب اجازه از ایشان، القاب و عناوین توسط ما به اسامی مذکور اضافه شده است.
به مناسبت سالگرد درگذشت مرحوم والد شما، آیت الله حاج سید احمد زنجانی، ویژهنامه ای را برای معرفی هر چه بهتر شخصیت ایشان اختصاص داده ایم. اگر ممکن است به معرفی شخصیت ایشان بپردازید.
آیتالله شبیری زنجانی: مرحوم والدم رضوان الله تعالی علیه در روز چهارم صفر سال ۱۳۰۸ هجری قمری به وقت ظهر در زنجان متولد شد. پدر ایشان در یکی از دههای اطراف زنجان متولد شده بود و بعد به شهر زنجان رفت و در آنجا متأهل شد و مرحوم والدم حاصل این ازدواج بود. مرحوم پدربزرگم از عباد و افراد کم نظیر به لحاظ عبادت و سلامت نفس بود. در زنجان درس مرحوم ملا قربانعلی را شرکت میکرد. علاوه بر آن در دستگاه قضای مرحوم ملا قربانعلی از عدول محکمه به شمار میآمد و شهادت ایشان مسموع بود. یکی از امتیازهای مرحوم والد تقوا و سلامت نفس کم نظیر ایشان بود.
مرحوم والد قصه ای را نقل کرده که بد نیست در اینجا عرض کنیم. ایشان میگفت سرمای زنجان در فصل زمستان بسیار مشهور بود؛ بهطوری که وقتی با آب گرم وضو میگرفتیم پس از چند دقیقه ای همان آب در اتاق یخ میزد. دیوار منزل هم که به کوچه بیرون متصل بود، یخ میزد. گاهی که سرما شدید میشد، دیوارهای وسط منزل هم یخ میزدند. تا به این حد سرما در زنجان شدید بود. در سنه ۳۶ قمری که قحطی آمد، دو نفر اطلاع پیدا کردند مقداری گندم(حدود ۱۰۰کیلوگرم) در منزل ما هست. یک نفر از آشنایان آن گندمها را نزد مرحوم والدم امانت گذاشته بود تا حفظش کند؛ چون به هر حال نگه داشتن گندم در آن موقع دشوار بود. بعد از یک سال که گندم را حفظ کردند، سه من گندم مزد حفاظت از گندم را به مرحوم والدم دادند. یکی از منصوبین والد گفته بود اگر من سه من گندم داشتم، از این فقر و نداری نجات پیدا میکردم. والدم هم آن سه من را به او داد. به هر حال در طول مدت قحطی و گرانی دو نفر اطلاع پیدا میکنند که در منزل والد گندم وجود دارد. به فکر میافتند که بیایند و این گندم را تصاحب کنند. منتظر میشوند تا اهل منزل در شب بخوابند و بیایند و گندم را ببرند. مدتی طول میکشد تا مطمئن شوند همه خوابیده اند. پس از چندی عموی ما برای استراحت به منزل میآید. آنها هم منتظر میمانند تا بخوابد. پس از آن مرحوم والد مشغول مطالعه میشود و این مطالعه قدری طول میکشد، به طوری که آن دو نفر از انتظار خسته میشوند. پس از چند ساعت که یقین کردند والدم خوابش برده، دست به کار میشوند. در همین حین مرحوم جد ما برای تجدید وضو جهت تهجد تا حوض حیات میآید و آنها یقین پیدا میکنند که از این خانه نمیتوانند هیچ چیزی ببرند.
غرض اینکه مرحوم والدم و مرحوم جد ما از نظر عبادی انسانهای بسیار ممتاز و کمنظیری بودند و سلامت نفس بالایی داشتند. هیچگاه هم به خاطر مال ومنال دنیوی غصه نمیخوردند.
از مرحوم والدم شنیدم که در دوره قاجار همه امور دست روحانیون بود؛ با این حال اغلب روحانیون در پی امور دنیوی نبودند. تصور اینکه کسی به خاطر امور دنیا غصه بخورد، برایشان نامفهوم بود. تا اینکه رضاخان بر سرکار آمد و شرایط بر روحانیون سختتر شد.
مرحوم والد در میان بازاریان نفوذ داشت و در دوره رضاخان در اعتصاب بازاریان نقش داشت. در میان طلبه ها هم از جایگاه ویژه ای برخوردار بود.
در چه سالی به قم هجرت کردند و علت آن چه بود؟
آیتالله شبیری زنجانی: ایشان در سال ۱۳۴۶ قمری به قم تشریف آورد و سه ماه بعد از آن، من به دنیا آمدم.
شرایطی پیش آمد و از زنجان دلزده شد. وقتی خبر آمد که مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی در قم حوزه علمیه را تأسیس کرده، تصمیم میگیرد که به قم هجرت کند.
خانمی به نام احتجاب السلطنه بانی مخارج ایشان میشود. هر ساله چند کیسه گندم را میفروخت که هر ماه حدود بیست تومان میشد و برای مرحوم والد ما میفرستاد. در آن زمان شهریه هر طلبه حدود سه تومان بود و بیست تومان رقم قابل توجهی به حساب میآمد. به همین خاطر مرحوم والد به مدت دو سال شهریه نمیگرفت. بعد از دو سال از مرحوم شیخ عبدالکریم حائری هر ماه ده تومان و ده تومان از جای دیگر میگرفت و با همان بیست تومان امور زندگی خود را میگذراند.
با حضرت امام خمینی از چه زمانی و چگونه آشنا شدند و تا چه حد با همدیگر صمیمی بودند؟
آیتالله شبیری زنجانی: در قم با طلبه های فاضل و ممتازی آشنا شد؛ از جمله مرحوم حضرت امام. ایشان از همه افراد دیگر با مرحوم والدم صمیمی تر بود. در منزل هر وقت گفته میشد که رفقا قرار است به منزل ما بیایند، میدانستیم منظورشان حاج آقا روح الله است. یکی از همشیره های ما که حدود سه سال سن داشت، خیال میکرد «حاج آقا روح الله» یعنی کسی که معمم باشد. اغلب به مرحوم والد میگفت: «امروز چندتا روحالله دیدم!» یک بار که دید طلبه ها از درس شیخ عبدالکریم خارج شدند، گفت: «تمام اینها حاج آقا روح الله هستند.» از بس که مرحوم والد ما در منزل تعبیر «حاج آقا روحالله» را به کار میبُرد همشیره سه ساله ما یاد گرفته بود.
هر دو این بزرگواران، یعنی مرحوم والدم و مرحوم حضرت امام دو ویژگی مشترک داشتند: یکی اینکه بسیار مقید به عبادت بودند و دوم اینکه خشک مقدس نبودند. هر دو هم شوخ طبع بودند.
یک بار مرحوم امام از جمع دوستان خود خواست که جمعی را که اهل ذوق باشند، تشکیل بدهند و در جمع غیبتی صورت نگیرد. پیدا کردن چنین افرادی مشکل بود که هم اهل ذوق باشند و هم مقید باشند که غیبتی در جمع صورت نگیرد. مرحوم آیتالله حاج میرزا عبدالله مجتهدی تبریزی مرحوم والدم را به حضرت امام پیشنهاد داد. مرحوم والد به تازگی به قم آمده بود. حضرت امام وقتی ایشان را دید، گفت: «آقای سید احمد زنجانی هم بزرگتر از ما است و هم به ظاهر چندان اهل شوخی نیست.» مرحوم آقای مجتهدی به امام گفت که اینطور نیست. در همان جلسه دیدار اول، امام متوجه شد که سید احمد زنجانی همان شخصی است که میخواهد. با همدیگر شوخی کردند و رفته رفته دوست و صمیمی شدند. معمولاً در اغلب سفرها همراه هم بودند و با همدیگر بحث علمی میکردند. حتی میان آنان نامه هایی رد و بدل میشد.
وقتی حضرت امام را به زندان قیطریه بردند، مرحوم والدم نامه ای برای ایشان نوشت. این نامه را چندی پیش یافتم و مجدداً خواندم. تعبیری در آن بود که برای شما نقل میکنم: «اخیراً شعری را شنیدم و میخواهم آن را به خرج شما بگذارم… . در سینه دلم گم شد و تهمت به که بندم/ غیر از تو در این خانه کسی راه ندارد»
در نامه ای دیگر وقتی مرحوم حضرت امام در تبعید نجف به سر میبرد، برای ایشان نوشت: «گرفتاری و ابتلا به دنیا، دوستان را از یاد یکدیگر برده است. اکنون که از کسالت جنابعالی اطلاع پیدا کرده ام خواستم چند کلمه ای تقدیم بدارم و تا اندازه ای انجام وظیفه کرده باشم. اینجانب نیز با حوادث دوران پیری دست به گریبانم و نفسهای آخر را با گرفتاری داخل و خارج میکشم. از جنابعالی درخواست دعا برای حُسن عاقبت دارم.»
پس از فوت مرحوم والد، حضرت امام نامه ای برای بنده مرقوم داشت. در قسمتی از آن نامه چنین آمده است: «هیچ میل نداشتم اولین مکتوب من به شما درباره این مصیبتِ بزرگ باشد. از مرحوم مغفور معظم له خاطرات زیادی دارم که فراموش شدنی نیست. ایامی که با ایشان گذراندم، از بهترین سنین عمرم بود. اکنون ایشان به لقاءالله شتافتند و…» امام در انتهای نامه اظهار لطفی هم به من فرمود.
قضیه ای را هم از امام و هم از مرحوم والد شنیدم و آن این بود که صد روز کامل صبحها بین الطلوعین از منزلشان تا آخر خیابان صفائیه قدم میزدند. چایی صبح را هم همانجا با هم میل میکردند. یک بار از مرحوم امام شنیدم که فرمود: «چند وقتی مبتلا به کمردرد شدم و این قدم زدن صد روزه با مرحوم والدتان کمردردم را رفع کرد.» گاهی برخی دیگر از رفقایشان هم در این قدم زدن به آنان ملحق میشدند. هر دو نسبت به همدیگر اعتقاد خاصی داشتند. مرحوم امام مقید بود که نماز ظهر و عصر را با والدم در مدرسه فیضیه و مغرب و عشا را با مرحوم آیت الله حاج سیدمحمدتقی خوانساری بخواند.
مهمترین فعالیت مرحوم والد شما در قم چه بود؟
آیتالله شبیری زنجانی: مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری از حوزه علمیه پس از خودش مأیوس بود. عموم اشخاص هم از این نظر امیدی نداشتند. فقط شخصیت حاج شیخ توانسته بود که با درایت خاصی حوزه را تأسیس و اداره کند. همه معتقد بودند که اگر حاج شیخ از دنیا برود، اساس حوزه هم از بین میرود.
مرحوم والد میگفت: «پس از رحلت حاج شیخ، استخاره کردم که برای ادامه تحصیل به کجا بروم. به زنجان نزد مرحوم حاج سید محمد زنجانی (پدر حضرات آیات حاج سید رضا و حاج سید ابوالفضل زنجانی) رفتم. در این باره از ایشان مشورتی خواستم. به من گفت که برای ماندن در قم استخاره نکردید؟ من گفتم که از قم مأیوس شدم. به من گفت مأیوس نباشید. خوب است برای ماندن در قم استخاره کنید. استخاره کردم و این آیه آمد: «أَقِیمُوا الدِّینَ وَلا تَتَفَرَّقُوا» این آیه برای ما همه چیز را روشن کرد.»
مرحوم حاج شیخ در ذیقعده ۱۳۵۵ قمری وفات کرد. همگان میگفتند اگر ماه محرم و رمضان بگذرد و از ناحیه حکومت اقدامی برای از بین بردن حوزه انجام نشود، حوزه به قوت خودش باقی میماند.
مرحوم والدم بنا گذاشت تا ماه شعبان ۱۳۵۶ قمری اگر خبری نشود، رفقای خودش را مطلع کند و جلساتی را تشکیل بدهد. سلسله جلسات ماه شعبان ایشان تا انتهای دوره حیاتش ادامه داشت و حتی در اواخر که کسالت پیدا کرد، در ماه شعبان از من درباره ادامه تشکیل جلسات میپرسید.
این جلسات هنوز به صورت سالانه ادامه دارد و امسال سال آن برگزار شد.
کدام یک از بزرگان در این جلسات شرکت میکردند؟
آیتالله شبیری زنجانی: از جمله افرادی که در این جلسات شرکت میکردند، میتوان به حضرت امام، و حضرات آیات حاج میرزا عبدالله مجتهدی، حاج سید احمد لواسانی، حاج سیدمحمدصادق لواسانی، حاج شیخ عبدالحسین فقیهی، حاج شیخ نصرالله خلخالی، حاج ریحان الله نخعی و حاج شیخ عباس تهرانی اشاره کرد.
خود شما با مرحوم امام دیدار داشتید؟ اگر خاطره ای در این زمینه به یاد دارید، نقل بفرمایید.
آیتالله شبیری زنجانی: بار اول که مرحوم امام دستگیر شد، پس از آزادی و برگشت به قم به دیدار حضرات آقایان آیت الله گلپایگانی، آیت الله مرعشی نجفی، آیت الله شریعتمداری و آیت الله اراکی رفت. در نوبت دوم به دیدار آیت الله شیخ مرتضی حائری، آیت الله سلطانی، آیت الله منتظری و بنده آمد. دیدار ایشان با بنده به حساب مرحوم والدم بود؛ چون سن من در آن موقع ایجاب نمیکرد. وقتی به منزل ما تشریف آورد، به من فرمود: «در هر حادثه ای به یاد مرحوم والد شما میافتم. خاطرات فراوانی داشتیم و بهترین سنین عمرم را با هم گذراندیم.»
ارتباط ایشان با آیت الله حجت کوه کمره ای در چه زمینه ای بود؟
آیتالله شبیری زنجانی: مرحوم آیت الله حجت برای پاسخ به استفتائاتی که به دفتر ایشان از جاهای مختلفی میرسید، از مرحوم والدم درخواست کمک کرد. به هر حال مرحوم والد به خاطره سابقه ای که در زنجان داشت و اینکه اغلب مؤمنین در باب مسائل شرعی از ایشان سؤال میکردند، کاملاً بر فتاوای مراجع تقلید وقت مسلط بود و حضور ذهنی کاملی در باب روایات مرتبط و فتاوای بزرگان داشت. به همین خاطر مرحوم آیت الله حجت از ایشان درخواست کرد که برای پاسخ به استفتائات کمکشان کند.
مهمترین نقش ایشان در همراهی با نهضت حضرت امام در دوران مبارزات چه بود؟
آیتالله شبیری زنجانی: هر وقت مراجع ثلاث قم (حضرات آیات سید محمدتقی خوانساری، سید صدرالدین صدر و سید محمد حجت کوه کمره ای) در باب مسائل حوزه علمیه جلسه تشکیل میدادند به منزل مرحوم والد ما میآمدند؛ یعنی تنها جایی که این مراجع بزرگوار در قم بدون ایجاد هر گونه مشکلی میتوانستند تجمع کنند، منزل مرحوم والد ما بود. علتش هم حسن ظن متقابل آنان و مرحوم والدم بود. به هر حال برای تشکیل چنین جلساتی باید حُسن ظنی میان آنان برقرار باشد. عموم بزرگان به مرحوم والد ما حُسن ظن داشتند و ایشان را انسان صالحی میدانستند. مرحوم آیت الله صدر هم متکلم وحده و عمده اداره حوزه با ایشان بود.
وقتی مرحوم امام خمینی بازداشت شد، مراجع تقلید آن دوره، مانند آیت الله گلپایگانی، آیت الله شریعتمداری و… هم در منزل والدم جمع شدند.
قبل از اینکه مرحوم امام در روز عاشورا سخنرانی کند، بعضی از رجال زنجان که با دستگاه رژیم ارتباط داشتند، شب عاشورا به مرحوم والد ما خبر دادند که رژیم به طور قطعی و جدی میخواهد آیت الله خمینی را بازداشت کند. صبح روز بعد هم مرحوم آیت الله گلپایگانی نزد والد آمد و گفت: «خبر رسیده مأموران به طور جدی میخواهند آیت الله خمینی را دستگیر کنند. شما با آیت الله خمینی رفیق هستید، صحبت کنید و مانع از سخنرانی ایشان بشوید.» مرحوم والدم مرا به بیت امام فرستاد تا قضیه را به ایشان منقل کنم. نزدیک منزل امام شلوغ بود و نتوانستم مستقیماً با خود امام صحبت کنم. به آقای اشراقی(داماد حضرت امام) گفتم که قضیه را به امام منتقل کند. کمی بعد آقای اشراقی آمد و گفت حاج آقا میگوید اینها تهدید است و واقعیت ندارد. به هر حال امام در روز عاشورا سخنرانی کرد و در آن روز مأموری برای دستگیریشان نیامد. دو روز بعد ایشان را بازداشت کردند. در همان روز عاشورا پس از سخنرانی، آقای اشراقی مرا دید و گفت: «دیدی همه اش تهدید بود و واقعیت نداشت؟» اما به هر ترتیب دو روز بعد امام را بازداشت کردند.
در بسیاری از اعلامیه ها در حمایت از نهضت و حضرت امام، امضای مرحوم والد ما هم درج شده است.
ایشان درس خارج هم میگفت؟
آیتالله شبیری زنجانی: مرحوم والد در قم دروس سطح را تدریس میکرد. پس از مدتی از ایشان درخواست کردند که درس خارج بدهد؛ اما به نظرش آمد که مدرسین خارج به مقدار کافی در حوزه علمیه هستند. با این حال به تألیف اهمیت میداد و آثار متعددی از خود برجای گذاشت.
مجموعه آثار ایشان در فقه، تاریخ، عقاید و … تحقیق شده است و بزودی قرار است به طبع برسد.
مهمترین ویژگی فردی و منحصربه فرد ایشان را چه میدانید؟
آیتالله شبیری زنجانی: به وقت اهمیت زیادی میداد. هر وقت به حرم مشرف میشد و از حرم به منزل برمیگشت، تا چایی را آماده کنند معمولاً ده الی پانزده دقیقه زمان طول میکشید. در این فاصله چند دقیقه قرآن را روی کفن خود مینوشت. حدود یک سال تمام در این ده الی پانزده دقیقه ها مشغول نوشتن قرآن روی کفن خود میشد.
روزی دو جزء قرآن تلاوت میکرد؛ یک جزء برای مرحوم پدرشان و یک جزء برای مرحوم مادرشان. با این حال از وقت خودش که مختص مطالعه و تحقیق و تدریس بود، صرفنظر نمیکرد. حتی گاهی که چایی برای خودش میریخت، تا زمانی که سرد بشود، قرآن میخواند. در همین وقتهای اندک و در میان کارهای روزمره که معمولاً به حساب نمیآیند، قرآن تلاوت میکرد. هیچگاه نمیگذاشت این دقایق هدر برود و بدین طریق روزی دو جزء قرآن را تلاوت میکرد.
بعد از اینکه والد ما فوت کرد، مرحوم حاج آقا مرتضی حائری یزدی تعبیری درباره ایشان بکار برد و آن اینکه: «بعد از فوت آیت الله سید احمد زنجانی، دری از درهای رحمت الهی بسته شد.»
مرحوم والد شما با آیتالله کاشانی و نواب صفوی هم ارتباط داشت؟
آیتالله شبیری زنجانی: بله با مرحوم نواب صفوی ارتباط مختصری داشت. حتی یک بار نواب صفوی به همراه یارانش یک صبحانه در منزل والدم بودند. ایشان نواب صفوی را انسان صالح و متدینی میدانست. یک بار نواب صفوی به مرحوم والدم گفت: «ما تصمیم گرفتیم که دیگر با شاه کاری نداشته باشیم و با زیر دستان او مبارزه کنیم.» والد ما هم در جواب گفت: «کار خوبی است. به هر حال پرهای شاه را کَندَن، نوعی مبارزه با خود شاه است.»
با آیت الله کاشانی ارتباطی نداشت، اما با آیت الله بهبهانی ارتباط داشت.
منبع: نشریه حریم امام
همرسانی






مطالب مرتبط
جدیدترین مطالب
15 دیماه در گذر تاریخ

نظر شما