روایتی از مقابله روحانیون با سیاست کشف حجاب رضاخانی
19 دی 1400

آیت الله مسلم ملکوتی درباره سیاست کشف حجاب و اختناق دوره رضاخانی می گوید: در ايامى كه رضا خان ماجراى كشف حجاب و متحدالشكل كردن لباسها را شروع كرد، من در سراب درس مىخواندم. اگر چه از نظر سنى كوچك بودم و نمىتوانستم مسائل را تجزيه و تحليل كنم، اما همه اين صحنههاى تلخ را از نزديك مىديدم. لباسهاى تمام روحانيون شهر را گرفته بودند. حتى اگر آنها عمامه و عبا نمىگذاشتند و فقط قبا مىپوشيدند، قزاقان رضاخان دامن قباى آنها را با قيچى و چاقو پاره مىكردند و مىبريدند. به ياد دارم استادم مرحوم آقا ميرزا يعقوب با لباس غير روحانى مىآمد و برايم درس مىگفت. در سراب يك نفر معمم نمانده بود. همه را خلع لباس كرده بودند. در مساجد را بسته بودند. اجازه نمىدادند روحانيون به منبر بروند و براى مردم تبليغ كنند؛ البته شايان ذكر است كه رژيم پهلوى براى خود آخوندهايى داشتند از آنها در اين راستا سوء استفاده مىنمودند. ولى روحانيت اصيل و متعهد را اجازه نمىدادند. همين طور جلوى عزادارى براى امام حسين را گرفته بودند. حتى در روستاهاى دور دست كسى حق نداشت در دههى عاشورا مجلس عزادارى برپا كند. مردم به طور قاچاق و دهها دردسر و پيامدهاى ناگوار اين ايام را پشت سر مىگذاشتند. گاهى به بهانه مجلس ترحيم اقدام به مجلس عزا براى سالار شهيدان مىكردند. اگر فردى را مىديدند عمامه و عبا دارد فورى دستگير مىكردند و به نظميه مىبردند؛ ـ آن وقت به شهربانى و نيروى انتظامى، نظميه مىگفتندـ سپس لباسهايش را مىگرفتند و يك كلاه پهلوى بر سرش مىگذاشتند و رهايش مىساختند. هيچ زنى حق نداشت با چادر و حجاب در انظار عمومى ظاهر شود و گرنه ناگهان امنيهها و ژاندارمها به طور وحشيانه به سرش مىريختند و چادر و مقنعهاش را برمىداشتند و اگر مقاومت مىكرد لباسهايش را پاره مىنمودند و اهانت و كتك كارى مىكردند. در اين روستاها اين ژاندارمرها چه ظلمها و جنايتهايى به سر زنان روستايى مىآوردند، فقط خدا مىداند. يادم هست اين چند سالى كه برنامهى كشف حجاب حاكم بود، بعضى از اين زنها اصلا از خانه بيرون نيامدند. اين همه سال را در خانهى خود زندانى بودند. يك فضاى خفقان و دهشتناكى به وجود آورده بودند؛ حتى مردم در داخل خانههايشان نمىتوانستند مسائل سياسى را مطرح كنند. همواره به گوش مردم اينگونه خوانده و تلقين كرده بودند كه: «ديوار موش دارد و موش هم گوش دارد، پس ديوار گوش دارد.» مردم در خانههايشان هم امنيت و آسايش و آرامش نداشتند. همه در اضطراب و نگرانى به سر مىبردند و آنكه در امنيت و آسايش بود يك عده اشخاص لاابالى و اراذل و اوباش بودند. از سوى ديگر با همه اين فضاى رعب و وحشت، روحانيت و مردم مقاومت مىكردند. تودهى مردم اگرچه به طور علنى نمىتوانستند اظهار وجود كنند و جرأت اين كار از آنان گرفته شده بود، ولى با زبان حال از رژيم و ايادى آن اعلان انزجار مىنمودند و مبارزهى منفى در پيش گرفته بودند. مقاومت روحانيت روحانيون به هر طريق ممكن تلاش مىكردند تا نقش تاريخى خود را در اين مقطع حساس به خوبى ايفا كنند؛ در جلساتى كه مخفيانه در داخل خانهها و در پشت درهاى بسته و به دور از چشم قزاقان برگزار مىشد، حاضر مىشدند و براى مردم از دين و مذهب و از احكام و اخلاق سخن مىگفتند و براى امام حسين(ع) روضه مىخواندند. در تبريز آن طورى كه من شنيدم با اينكه حوزهى پررونقى داشت، ولى در آن شهر به آن بزرگى و حوزهى با عظمت شايد ده نفر روحانى معمم باقى نمانده بود. همه خلع لباس شده بودند. اين عدهى اندك هم، چون اجازهى اجتهاد داشتند از نظر قانون كشف حجاب در امان بودند. مرحوم آيتاللهالعظمى سيدابوالحسن اصفهانى از اين فرصت استفادهى خوبى كرد؛ در هر شهر و قصبهاى براى يكى دو نفر از علما اجازهى اجتهاد صادر نمود تا بدين وسيله به لباسهاى آنان تعرض نشود و اينها بتوانند در اين شرايط سخت به وظيفهى آخوندى خويش عمل نمايند. اين ابتكار عمل، تأثير خوبى در روند بهبودى و استحكام تشكيلات روحانيت گذاشت و به فعاليتهاى روحانيت تا حد زيادى انسجام بخشيد؛ البته اغلب اجازههاى اجتهادى كه در آن زمان از سوى مرحوم آيتالله اصفهانى براى بعضى از علماى بلاد صادر شد، چندان از ارزش و اعتبار علمى برخوردار نبود، بلكه بيشتر جنبهى سياسى و تشكيلاتى داشت و در اين بُعد هم بسيار كارساز شد. و اين درايت و مديريت و ابتكار عمل در آن مقطع از اين مرجع بزرگ قابل تقدير و تحسين بود. البته روحانيت سرشناس و مجاهد آذربايجان و بزرگان حوزهى علميهى تبريز در مقابل پردهدرىهاى رضاخان ميرپنج هرگز سكوت را بر خود روا نداشتند؛ چنانكه در رأس روحانيت اصيل تبريز مرحوم آيتالله آميرزا صادق تبريزى و آيتالله سيدابوالحسين انگجى بودند كه بىدرنگ قيام و اعتراض علنى بر ضد قلدرىهاى رضاخان آغاز كردند. حتى مرحوم آميرزا صادق با صدور بيانيهاى كارهاى خلاف شرع او را محكوم نمود و در ادامهى اين مبارزه با صدور فتوايى، اخذ شناسنامه از رژيم سلطنتى را تحريم كرد. مردم نيز از اين اقدام حمايت عملى كردند. اين فتوا به قدرى نفوذ داشت كه افرادى كه مقلد آن مرحوم بودند تا آخر عمر شناسنامه نگرفتند و بدون شناسنامه از دنيا رفتند. بعضى از اين اشخاص تا همين اواخر بودند و من خودم آنها را ديدم. ايادى رژيم از اين فتوا در آذربايجان اعلان خطر جدى كردند و شبانه ايشان را به همراه مرحوم آيتالله انگجى از تبريز خارج نمودند و به سنندج تبعيد كردند. پس از مدتى با تلاش پيگير علماى اعلام در قم، محل تبعيد ايشان تغيير يافت. آيتالله انگجى به مشهد و آيتالله آميرزا صادق به قم منتقل شدند. چند سال بعد مرحوم انگجى به تبريز بازگشت، اما مرحوم آميرزا صادق تا آخر عمر در قم ماند و در جوار حرم حضرت معصومه(س) از دنيا رفت. خداوند متعال مقام هر دو بزرگوار را انشاءالله متعالى كناد.
همرسانی






مطالب مرتبط
جدیدترین مطالب
15 دیماه در گذر تاریخ

نظر شما