نگاهی به حیات سیاسی و اجتماعی آیت الله کاشانی

نگاهی به حیات سیاسی و اجتماعی آیت الله کاشانی

آنچه در پی می آید، برشی از کتاب «علمای مجاهد» است که توسط محمدحسن رجبی نگاشته شده و از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است. این متن به بهانه سالروز رحلت آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی از نظر می گذرد.

آیت الله سيدابوالقاسم کاشانی، از علماي برجسته سياستمدار، ضد استعمار و مجاهد ايران در قرن چهاردهم هجري. وي فرزند سيد مصطفي كاشاني، از مراجع تقليد عتبات و از خانداني شريف و روحاني بود كه با چند واسطه به امام سجاد (ع) نسب مي رسانيد. اجداد و نياكانش همه از علما و سادات بودند. سيدابوالقاسم در حدود 1295 ق در تهران به دنيا آمد. دروس مقدمات را نزد پدر خود و ديگر استادان در تهران خواند. در 1313 ق – و يا دو يا سه سالي پس از آن – به همراه پدر از راه عتبات عاليات عازم بيت الله الحرام شد و پس از زيارت خانه خدا، در نجف اشرف سكونت گزيد. وي نزد پدرش، آخوند خراساني،‌حاج ميرزا حسين خليلي تهراني و ساير علماي بزرگ درس خواند و در بيست و پنج سالگي به درجة اجتهاد نايل گرديد و از مراجع مشهوري چون ميرزا محمدتقي شيرازي،‌شيخ الشريعه اصفهاني، آقا ضياءالدين عراقي، آقا سيدابوالحسن اصفهاني و سيداسماعيل صدر اجازه اجتهاد دريافت كرد و مورد توجه و اعتماد عموم علما و مراجع واقع شد.

آقابزرگ تهراني كه از همدرسان او بوده در توصيف مراتب علمي و اخلاقي او در دورة جواني مي نويسد: «او از قديمي ترين دوستان من بود كه در درس استاد بزرگوارمان، اخوند خراسني (…) حاضر مي شديم. وي بسياري از تقريرات آنها را در فقه و اصول در ابواب متفرقه به رشته تحرير آورده و از اوايل جوانيش به عميقانه انديشيدن دقت نظر و باريك بيني و بزرگ منشي و بلندي همت معروف بود و من از دوران جواني، با او معاشرت داشتم و به چيزي كه موجب نقص و عيب او باشد، در هر بابي از دانش و فضل، تقوا و پرهيزگاري، عفت، پاكدامني، خوش اخلاقي و بزرگواري نفس برخورد نكردم».

كاشاني از همان سال ها در فكر پرورش نيروهاي مسلمان مجرب و مجهز به علوم و فنون جديد بود. از اينرو مدرسه علوي را به كمك بزرگاني در نجف اشرف تأسيس كرد كه علاوه بر علوم و معارف اسلامي،‌درس هايي از قبيل رياضيات و فنون نظامي نيز در آن تدريس مي شد. اين مدرسه كه با استقبال فراوان گروه هاي مذهبي مواجه شده بود،‌خشم سنت گرايان متعصب مذهبي را نيز برانگيخت، اما با حمايت ميرزا محمدتقي شيرازي از كاشاني، مخالفت متعصبان راه به جايي نبرد.

در جريان جنبش مشروطيت ايران در 1324 ق، كاشاني جزو مشاوران نزديك آخوند خراساني، مرجع تقليد طرفدار مشروطه، بود و در تصميم گيري ها و انتشار اعلاميه هاي او،‌نقش مؤثري داشت. در جريان جنگ جهاني اول،‌ پس از اعلام جنگ متفقين به عثماني،‌نيروهاي انگليسي، در ذيحجه 1332، بندر فاو در جنوب عراق را تصرف كردند و در صدد تصرف ساير بخش هاي سرزمين عراق برآمدند. اين اقدام با واكنش شديد مراجع و علماي شيعة عتبات روبرو گرديد. آنان براي بيرون راندن نيروهاي اشغالگر انگليسي از خاك عراق، بلافاصله فتواي جهاد صادر كردند و گروه بزرگي از علماي سراسر شهرهاي عراق در رأس هزاران مجاهد داوطلب، عازم جبهه هاي نبرد شدند. آيت الله كاشاني جزو علماي مجاهد جواني بود كه سركشي به جبهه هاي مختلف جنگ را برعهده داشت.

در 1298 ش احمد شاه قاجار پس از سفر به اروپا از راه عراق به ايران بازگشت. چون در آن سفر، احمد شاه حاضر به امضاي قرارداد ننگين 9 اوت 1919 ـ كه به قرارداد وثوق الدوله ـ كاكس مشهور است ـ نگرديد،‌ در نجف با استقبال گرم مراجع و علما روبرو شد كه سيد ابوالقاسم كاشاني از جمله آنها بود.

پس از شكست عثماني و ديگر دول متحد در جنگ جهاني اول و اشغال عراق توسط انگليس، عليرغم مخالفت علما و مردم، دولت دست نشانده اي در عراق بر سر كار آمد. سيدابوالقاسم كاشاني كه هرگز تحمل چنين ننگي را نداشت براي مبارزه با انگليسي ها، با موافقت ميرزا محمد تقي شيرازي و دستور شيخ الشريعه اصفهاني به كاظمين آمد و سازمان زيرزميني «جمعيت نهضت اسلامي» را در آن شهر بنيان نهاد. شيخ الشريعه اصفهاني به كاظمين آمد و سامزان زيرزميني «جمعيت نهضت اسلامي» را در اين شهر بنيان نهاد، شيخ الشريعه نيز طي نامه اي او را به عنوان نماينده تام الاختيار خود در مسائل مربوط به عراق معرفي كرد و نوشت: «پوشيده نيست كه جناب عالم عامل فاضل كامل، سيدمحققان و تكيه گاه عالمان و مجتهدان، حاج ميرزا ابوالقاسم كاشاني ـ دام علاه ـ از علماي روحاني است و مي تواند حقوق مردم عراق را مطالبه نمايد. او علاوه بر اين،‌مورد اعتماد بزرگان، رؤسا و رهبران قبايل است و آنان براي دفاع و پشتيباني از خود، به او تكيه مي نمايند. او در آنجا كه به اصلاح عراق منجر شود،‌مورد اعتماد و اطمينان من است و گفته ها و ديدگاه هاي وي مورد تأييد مي باشد. از اين رو همگان بايد مقام بلند و شخصيت والاي او را بشناسد. از خداوند متعال، توفيق او ار در جلب خير براي مردم عراق خواهانم».

علاوه برآن، نامه ديگري به امضاي پانزده تن از روساي قبايل فرات ميانه صادر شد و در آن تأكيد كردند كه كاشاني،‌سخنگو و نماينده تام الاختيار ايشان در همه زمينه هاست. آيت الله كاشاني نيز با جديت تمام به فعاليت پرداخت و در شب نيمه شعبان 1338 ق،‌عده اي از علما، رؤساي عشاير و سران عرب را در منزل خود، براي تشكيل جلسه مخفيانه دعوت كرد. در اين جلسه،‌شروع انقلاب مسلحانه بر ضد ارتش اشغالگر انگليس مورد بحث قرار گرفت و قرار شد كه گروهي از آنان جريان را به اطلاع ميرزا رسانده و نظر او را جويا شوند. روز بعد جلسه در منزل ميرزاي شيرازي تشكيل شد و مقرر گرديد كه ابتدا به صورت مسالمت آميز براي دستيابي به استقلال عراق تلاش شود و در صورت عدم حصول نتيجه، اقدام به مبارزه مسلحانه گردد. در 9 يا 10 رمضان آن سال،‌ميرزاي شيرازي اعلاميه اي خطاب به ملت عراق منتشر كرد و در آن، همگان را به شركت در تظاهرات آرام به منظور درخواست استقلال و برپايي حكومت اسلامي فراخواند. متعاقب آن جلسه اي متشكل از رجال مذهبي و سياسي كاظمين و بغداد در مسجد جامع حيدرخانه بغداد برپا شد كه آيت الله كاشاني از اعضاي آن هيأت بود. در خواست هاي هيأت عبارت بود از: تشكيل سريع جلسه نمايندگان واقعي مردم عراق به منظور تصميم گيري نسبت به سرنوشت سياسي كشور، آزادي مطبوعات. و رفع موانع ارتباط مخابراتي با ساير كشورها.

چون مقامات انگليسي با وقت گذراني، از انجام پيشنهادهاي هيأت طفره رفتند،‌هيأت ناگزير گرديد كه مشي مسلحانه در پيش گيرد. صدور اعلامية ميرزا راجع به وجوب احقاق حقوق مردم عراق با توسل به نيروي دفاعي، در صورت عدم پذيرش درخواست مشروع مردم،‌شعله انقلاب اسلامي و ضد انگليسي را در شوال 1338 ق در عراق برافروخت.

با اوجگيري انقلاب، شهر كربلا پس از مقاومتي اندك به دست نيروهاي مردمي افتاد. ميرزاي شيرازي بلافاصله دو كميته تشكيل داد:‌ كميته اول براي هدايت انقلاب و مركب از روحانيوني چون سيدابوالقاسم كاشاني، ميرزا احمد خراساني و سيدحسين قزويني بود؛ وكميته ديگري مركب از هفده نفر نيز به منظور اداره شهر كربلا تشكيل شد. آيت الله كاشاني نقش رهبران مذهبي و اقدامات آنان را در سازماندهي انقلاب و تشكيلات آن، چنين شرح مي دهد: «در آزادي عراق، مرحوم ميرزاي بزرگ (محمدتقي شيرازي) قدس سره، نقش رهبر عالي را داشته و علناً علماي شيعه را كه از نهضت عراق را رهبري مي نمودند،‌تأييد مي كرد. در آن روزگار سن من در حدود چهل و سه سال بود. نقش من در اين نهضت، بدواً از تشويق عشاير عرق،‌به وسيله پيك هاي مورد اعتماد و نامه هاي سري انجم مي گرفت. نامه هاي ارسالي با مُهري به نام «الجمعيه الاسلاميه العراقيه‌» ممهور و به پيك ها داده مي شد تا سران عشاير عرب را به وجود يك هستة مركزي آگاه سازد. گرچه اين هسته، سازمان و تشكيلات عظيم نداشت ولي طرز اجراي فكر، به طوري جديد و سريع انجام مي گرفت كه عشاير عرب را مطمئن به موفقيت خود مي ساخت.

مرحوم ميرزاي بزرگ اعلي الله مقامه الشريف كه در بدو امر، شخصاً به تشجيع و ترغيب قبايل و عشاير به وسيله نامه ها اقدام مي نمودند و مرحوم حاج شيخ مهدي خالصي در محضر ايشان ، سمت رابط را داشت بنابر پيشنهاد من، ديگر شخصاً از اين اقدام خودداري و ارسال نامه ها و پيك ها را به عهإة اينجانب و بعضي ديگر قرار داد؛ زيرا معتقد بودم كه چون ميرزا،‌قطب و رأس روحانيت بودند، بايد از تظاهر در اين نهضت خودداري نمايد تا اگر شكستي نصيب شد براي ايشان اهانتي نباشد و عالم تشيع دچار نگراني نگردد و هرگاه پيروزي به دست آمد بديهي است كه در تاريخ نهضت،‌نام ايشان در رأس مجاهدين قرار مي گرفت و بدين ترتيب توفيق حاصل شد كه قواي كلي عشاير به حمايت اين نهضت برخاسته و توانست نهضت را مورد توجه و ثمربخش نشان دهد».

پس از شكست انقلاب اسلامي مردم عراق،‌ نماينده سياسي انگلستان در آن كشور، طي شرايطي پيشنهاد صلح را پذيرفت كه از جملة آن، تسليم هفده نفر از رهبران انقلاب،‌از جمله آيت الله كاشاني بود. اما وي با وجود پيگيري و مراقبت هاي مأموران انگليسي،‌بالباس مبدل عراق را ترك كرد و پياده خود را به منطقة‌ پشتكوه و از آنجا به كرمانشاه رساند و پس از چند روز استراحت در آن شهر،‌عازم قم گرديد و با استقبال عظيم علما و مردم اين شهر روبرو شد. او پس از مدتي قم را ترك كرد و در 30 بهمن 1299 ش وارد تهران گرديد و در منزل پسر عمويش واقع در پامنار سكونت گزيد.

شيخ الشريعة اصفهاني براي متوجه ساختن مردم تهران به جايگاه بلند علمي آيت الله كاشاني، نامه زير را خطاب به آنان نوشت: «حضرت مستطاب عمده العلما والمجتهدين حامي المله و الدين، حجه الاسلام و المسلمين آقاي حاج سيدابوالقاسم ـ دامت بركاته ـ كه وجود مباركشان از براي مسلمين مغتنم و چشم ما و عموم اسلاميان به آن وجود محترم روشن است،به تهران تشريف فرما مي شوند. البته اخوان مؤمنين، اين نعمت عظمي  و موهبت كبري را مغتنم شمرده، لدي الورود و بعد از آن در پذيرايي و خدمتگزاري و تجليل، احترام و اطاعت اوامر و نواهي آقاي معزي اليه كه مورد تأييد شريف و تقويت اين ضعيف است، ذره اي مسامحه نخواهند فرمود».

آيت الله كاشاني در مسجد آقا بهرام واقع در خيابان پامنار به اقامه جماعت پرداخت كه به همين دليل، مسجد از‌آن پس به مسجد آقاي كاشاني معروف گرديد. در طول دورة بيست ساله ديكتاتوري رضاخان در كشور‌، آيت الله كاشاني فعاليت مؤثر سياسي نداشت و در آبان 1304 در انتخابات مجلس مؤسسان كه به منظور تغيير رژيم از قاجار به پهلوي تشكيل شد شركت كرد و نمانده پنجم مردم تهران گرديد. در نامه هايي نيز به برخي مقامات موثر سياسي و امنيتي خواستار رفع توقيف سياسي از روحانيون تبعيدي، مانند آقا سيدنورالدين شيرازي،‌حاج ميرزا علي اكبر اردبيلي و حاج سيدعلي اكبر خويي، و رفع توقيف از مدارس ديني و نيز رفع سانسور از كتاب شيخ محمد خالصي زاده شد.

با شروع جنگ جهاني دوم و اشغال ايران توسط متفقين در شهريور 1320، مقامات انگليسي از سهيلي نخست وزير، خواستند تا ايت الله كاشاني را كه از مخالفان سرسخت آنها بود، به بهانه همكاري با آلماني ها دستگير و تبعيد نمايد. لذا او به مدت يك سال در شهر قم مخفي گرديد. اما سرانجام در 27 خرداد 1323 در شميران دستگير و به مدت بيست و هشت ماه در زندان هاي متفقين در اراك، رشت و كرمانشاه، حبس شد. در 24 مرداد 1324 پس از آزادي از زندان وارد تهران گرديد، اما كمتر از يك سال بعد به علت مخالفت با دخالت قوام السلطنه، نخست وزير، در انتخابات دوره پانزدهم مجلس شورا، در راه سفر به مشهد دستگير و به بهجت آباد قزوين تبعيد گرديد و چند ماه بعد به دليل فشار برخي از علماي تهران ازاد شد و در دي ماه آن سال به نمايندگي مجلس دوره پانزدهم انتخاب گرديد.

آيت الله كاشاني در آبان 1327 عازم سفر حج شد و در اين سفر با حسن البنا رهبر اخوان المسلمين ديدار و گفت و گو كرد و مقدمه اي براي همكاري سياسي گسترده آن دو در آينده فراهم شد. اما كمتر از سه ماه بعد، پس از ترور محمدرضا شاه در 15 بهمن 1327،‌وي به بهانه واهي مشاركت در ترور و شايد براي قطع ارتباط استراتژيك او و اخوان المسلمين،‌توسط فرماندار نظامي تهران، شبانه دستگير شد و مورد ضرب و شتم قرار گرفت و به قلعة فلك الافلاك در خرم آباد اعزام گرديد و زا آنجا به لبنان تبعيد شد. وي از تبعيدگاه خود اوضاع ساسي ايران را تعقيب مي كرد، چنانكه در 1328 كه قرار شد دومين مجلس موسسان به منظور ايجاد تغييراتي در قانون اساسي كشور تشكيل شود اعلاميه اي صادر نمود و هدف از دستگيري و تبعيد خود و نيز تشكيل مجلس مؤسسان را بيان داشت: «تبعيد اين خادم اسلام و ملت با آن وضع فجيع، براي تغيير قانون اساسي و انتخابات فرمايشي و سوار كردن خيانتكاران و نورچشمان هب گروه اين ملت فلك زده و مسأله نفت و تجديد امتياز بانك شاهي است (…) هموطنان عزيز! در جلوگيري از تغيير قانون اساسي و ديكتاتوري و مظالم خانمانسوز،‌فداكاري لازم است. نمي توانند همه را بشكند يا حبس نمايند. حرف حساب ملت با جديت در دنياي امروز پيش مي رود والا پشيمان مي شويد،‌در حالي كه پشيماني سودي ندارد».

عليرغم دوري از وطن،‌آيت الله كاشاني در فروردين ماه 1329 به عنوان نماينده مردم تهران در شانزدهمين دوره مجلس شوراي ملي انتخاب گردي پس از شانزده ماه تبعيد د ر20 خرداد آن سال در ميان استقبال پرشكوه و بي نظير مردم تهران به كشور بازگشت.

شاه براي جلوگيري از ملي شدن صنعت نفت كشور كه آرزوي همه نيروهاي مذهبي و ملي بود و ايجاد ديكتاتوري آهنين،‌سپهبد علي رزم آرا،‌رئيس ستاد ارتش را در تير ماه 1329 به نخست وزيري منصوب كرد. به دنبال مخالفت آيت الله كاشاني با نخست وزيري رزم آرا، بازار تهران تعطيل شد و مردم در ميدان بهارستان تظاهرات كردند. پس از آن نيز اجتماعات ديگري در حمايت از ملي شدن صنعت نفت در تهران تشكيل داد. متعاقب آن آيت الله كاشاني طي اعلاميه اي، انتصاب رزم آرا در راستاي خدمت به منافع انگلستان دانست و بر ضرورت ملي شدن صنعت نفت در سراسر كشور تأكيد نمود. پس از انتشار اين اعلاميه،‌علماي بزرگي چون حضرات آيات: سيدمحمدتقي خوانساري، شاهرودي و سيدمحمود روحاني با صدور فتاوايي حمايت خود را از تلاش هاي آيت الله كاشاني،‌دربارة ملي شدن صنعت نفت، اعلام داشتند.

با ترور رز‌م آرا در 16 اسفند 1329، بزرگترين مانع از سر راه ملي شدن صنعت نفت كشور برداشته شد و رژيم شاه و نمايندگان وابسته در مقابل افكار عمومي و تقاضاي مؤكد آيت الله كاشاني و فعالان ملي در مجلس و بيرون از‌ آن،‌عقب نشيني كردند و صنعت نفت در 29 اسفند آن سال پس از تأييد مجلس سنا، ملي اعلام گرديد. اما رژيم عامل قتل رزم‌آرا را دستگير كرد. آيت الله كاشاني نيز طي مصاحبه اي اعلام داشت: «قاتل رزم آرا بايد آزاد شود، زيرا اين اقدام او، در راه خدمت به ملت ايران و برادران مسلمانش، عملي شده است و چون در حكومت ملي،‌قضاوت افكار عمومي محترم است و رزم آرا عمومي ملت ايران محكوم كرده است، در حقيقت حكم اعدام او را از افكار عمومي ملت ايران صادر كرده است…».

در 7 ارديبهشت 1330 دكتر محمد مصدق كه رهبر فراكسيون اقليت مجلس بود و نقش چشمگيري در تصويب ملي شدن صنعت نفت در مجلس داشت به نخست وزيري رسيد. آيت الله كاشاني در حمايت از وي اعلام داشت كه دست او را در انتخاب وزيران باز خواهد گذاشت و از دولت او در برابر تهديدها و كارشكني هاي انگلستان حمايت خواهد نمود و بدين منظور مردم را در 31 ارديبهشت 1330 به اجتماع در ميدان بهارستان در پشتيباني از دولت دعوت كرد و طي اعلاميه اي خطاب به مردم،‌كارشكني هاي انگلستان را بر سر اجراي قانون ملي شدن صنعت نفت و همراهي و همدستي امريكا را با آن خاطرنشان ساخت و در جريان همين مبارزه، خريد اجناس خارجي را نيز تحريم نمود.

هنگامي كه دولت مصدق براي تأمين كسري بودجه به پخش اوراق قرضه ملي اقدام كرد، آيت الله كاشاني طي فتوايي، مردم را به خريد اوراق مزبور دعوت نمود و آن زمان دكتر مصدق براي دفاع از دعاوي ايران بر سر شركت نفت انگليس،‌عازم دادگاه بين المللي لاهه گرديد،‌وي طي پيامي از ملت ايران خواست تا به مساجد رفته و براي پيروزي دكتر مصدق دست به دعا بردارند.

پس از ناكامي انگلستان در دادگاه بين المللي لاهه، آن كشور ايران را به حملة نظامي تهديد كرد و متعاقب آن آيت الله كاشاني اعلام نمود كه خوزستان را جهنم نيروهاي انگليسي خواهد نمود و ضمن پيامي براي ملت عراق از آنان خواست تا با قيام بر ضد انگلستان، برادران مسلمان ايراني خود را در مبارزه استقلال طلبانه و ضد استعماري خويش ياري كنند.

موضعگيري قاطع و انقلابي آيت الله كاشاني در برابر تهديدات انگلستان،‌قدرت هاي استكباري غرب و شرق را به وحشت انداخت. راديو باكو ـ متعلق به جمهوري آذربايجان شوروي ـ اعلام كرد كه در صورت صدور حكم جهاد از سوي آيت الله كاشاني، هيچ نيرويي نمي تواند سي ميليون مسلمان اتحاد جماهير شوروي را از انجام وظيفة ديني خود بازدارد. در غرب نيز روزنامه لوموند فرانسه،‌ضمن گزارشي طولاني از شرح زندگاني آيت الله كاشاني،‌اهميت سياسي اعلام جهاد را از طرف وي بيان داشت.

آيت الله كاشاني در جريان مبارزه سياسي خود، اصل جديدي را در اوج جنگ سرد ميان اردوگاه سرمايه داري و كمونيسم اعلام داشت و آن استقلال از هر دو بلوك سياسي مزبور بود. با وجود اشتغال فراوان وي به مسائل متعدد سياسي و اقتصادي كشور و تهديدات فزاينده و رنگارنگ انگلستان، او از سرنوشت سياسي جهان اسلام نيز غافل نبود. در 25 ارديبهشت 1327 كه تأسيس دولت اسرائيل در سرزمين فلسلطين اعلام گرديد،‌آيت الله كاشاني طي اعلاميه اي،‌شعارهاي دروغين سازمان ملل را در طرفداري از ملل مظلوم برملا نمود و رأي آن را در تقسيم سرزمين فلسطين محكوم كرد و نسبت به فسادي كه دولت غاصب اسرائيل در آينده برپا خواهد نمود هشدار داد و از آنان خواست تمام كوشش خود را براي ريشه كن كردن آن غده سرطاني به كار گيرند. وي در حمايت از ملت مظلوم فلسطين، مرم ايران را به تظاهرات بر ضد اسرائيل دعوت كرد و به دنبال آن بيش از سي هزار نفر از مردم تهران در مسجد سلطاني (امام خميني فعلي) اجتماع كردند. بار ديگر در جريان جنگ اول اسرائيل و دولتهاي عربي، در 30 ارديبهشت 1327 مردم ايران را به تظاهرات بر ضد اسرائيل و حمايت از ملت فلسطين و همدردي با دولت هاي عرب درگير  در جنگ دعوت تنمود و خود به ايراد سخنراني پدراخت و از ملت ايران خواست تا از هرگونه كمك در راه آزادي فلسطين دريغ نورزند. متعاقب آن به دعوت فدائيان اسلام، پنج هزار تن از جوانان مسلمان تهران،‌آماده عزم به فلسطين و شركت در جبهه هاي نبرد با صهيونيست ها شدند.

چنانكه پيشتر گفته شد، در آبان ماه 1327 نيز آيت الله كاشاني در مكه با حسن البنا،‌ رهبر سازمان اخوان المسلمين ديدار و گفت و گو كرد. گرچه اندكي پس از اين سفر، حسن البنا ترور شد و به شهادت رسيد،‌اما روابط ميان آيت الله كاشاني و اخوان كماكان ادامه يافت. در جريان نهضت ملي ايران،‌سعيد رمضان، داماد حسن البنا و از رهبران اخوان،‌براي تبريك پيروزي و ديدار با آيت الله كاشاني به تهران امد و در مقاله اي كه در مجله معروف المسلمون (ارگان اخوان) نوشت،‌ اعلام كرد كه سازمان اخوان المسلمين،‌از رهبري آيت الله كاشاني بر آن سازمان، استقبال مي كند، اما آيت الله كاشاني حاضر به پذيرش در آن نشد.

در اوايل دولت دكتر مصدق،‌با اصرار و ابرام آيت الله كاشاني و عليرغم ميل بسياري از دولتمردان، سركنسولگري ايران در بيت المقدس برچيده شد و دولت ايران شناسايي خود را از اسرائيل پس گرفت. در ديداري كه آيت الله كاشاني با هيأت نمايندگي مجلس اوقاف اسلامي دمشق داشت، گفت: «ما شناياي خود را از دولت يهودي اسرائيل پس گرفتيم. چون حكومت سابق ايران كه يك دولت انگليسي بود، اسرائيل به رسميت شناخته بود و اكنون همه كشورهاي اسلامي و عربي بايد براي در هم شكستن اسرائيل و بازگشت شهرهايي كه اسرائيل غصب كرده  به صاحبان واقعي آن، هماهنگ شوند». وي سپس از دولت دكتر مصدق خواست تا شوراي امنيت را به تشكيل جلسه اضطراري در آن باره دعوت كند. چند سال بعد نيز حمايت خود را از اقدام جمال عبدالناصر در ملي كردن كانال سوئز اعلام داشت و از ايجاد حكومت ترور و وحشت استعمار فرانسه در سرزمين تونس و دستگيري رهبران مبارزان كشور به شدت انتقاد نمود.

آيت الله كاشاني در صدد بود تا از موضع رهبر مذهبي نهضت و نيز رياست مجلس ايران، روابط مستحكمي با كشورهاي اسلامي برقرار نمايد، از اينرو در 1331 و در جريان سفر حج،‌طي پيامي به رجال و شخصيت هاي مسلمان، تشكيل «كنگره بين المللي اسلامي» را به منظور ايجاد وحدت ميان مسلمانان جهان، حفظ سيادت و استقلال كشورهاي اسلامي و در هم شكستن نقشه هاي استعمار اعلام داشت و از آنان براي شركت در كنگره در پاييز آن سال در تهران دعوت به عمل آورد. او در ادامه سفرش به لبنان رفت و در شهر صور با سيدشرف الدين عاملي ملاقات كرد و با انبوه مردمي كه به ديدارش شتافته بودند درباره حوادث جاري ايران و جهان اسلام سخن گفت. همزمان با اين تلاش ها،‌فعاليت هاي وسيعي براي تخريب شخصيت سياسي و مذهبي آيت الله كاشاني از سوي دربار. حزب توده و نيز جبهه ملي پس از واقعه 30 تير 1331 صورت گرفت.

در 25 تير ماه آن سال، دكتر مصدق به دليل اختلاف نظر با شاه بر سر در اختيار گرفتن وزارت جنگ،‌به طور ناگهاني و بدون مشورت با مشورت با هيچكس،‌استعفايش را به شاه تقديم كرد و خانه نشين شد. شاه كه مترصد چنين فرصتي بود استعفاي مصدق را پذيرفت و به پيشنهاد مجلس شوراي ملي احمد قوام (قوام السلطنه) را كه از سياستمداران كهنه كار و وابسته انگلستان بود به نخست وزيري منصوب كرد. قوام براي كنترل اوضاع، طي اعلاميه اي، همه مخالفان خود از جمله آيت الله كاشاني را به شدت عمل ـ بدون هرگونه ملاحظه ـ تهديد كرد و يادآور شد: «… واي به حال كساني كه در اقدامات مصلحانه من،‌اخلال نمايند و در راهي كه در پيش دارم مانع بتراشند يا نظم عمومي را بر هم زنند. اينگونه آشوبگران با شديدترين عكس العمل از طرف من روبرو خواهند شد و چنانكه در گذشته نشان داده ام، بدون ملاحظه از احدي و بدون توجه به مقام و موقعيت مخالفين، كيفر اعمالشان را در كنارشان مي گذارم. حتي ممكن است تا جايي بروم كه با تصويب اكثريت پارلمان دست به تشكيل محاكم انقلابي زده، روزي صدها تبهكار را از هر طبقه به موجب حكم خشك و بي شفقت قانون، قرين تيره روزي سازم. به عموم اخطار مي كنم كه دوره عصيان سپري شده و روز اطاعت از اوامر و نواهي حكومت فرا رسيده است…».

آيت الله كاشاني كه به خوبي دريافته بود هدف از انتصاب قوام، سركوب نهضت و بر باد دادن همه دستاوردهاي مردم و در نتيجه بازگشت مجدد استعمار انگلستان و تثبيت استبداد خواهد بود، طي اعلاميه شديداللحني به تهديدات قوام پاسخ داد و نوشت: «احمد قوام بايد بداند كه در سرزميني كه مردم رنجديد»، آن پس از سال ها رنج و تعب، شانه از زير بار ديكتاتوري بيرون كشيده اند،‌نبايد رسماً اختناق افكار و عقايد را اعلام و مردم را به اعدام دسته جمعي تهديد نمايد. من صريحاً مي گويم كه بر عموم برادران مسلمان لازم است كه در اين راه جهاد اكبر، كمر همت بربسته و براي آخرين مرتبه به صاحبان سياست استعمار ثابت كنند كه تلاش آنها در به دست آوردن قدرت و سيطره گذشته محال است و ملت مسلمان ايران به هيچ يك از بيگانگان اجازه نخواهند داد كه به دست مزدوران آزمايش شده،‌استقلال آنها پايمال و نام باعظمت و پرافتخاري را كه ملت ايران در اثر مبارزه مقدس خود به دست آورده است مبدل به ذلت و سرشكستگي نمايند». به دنبال آن، اعلاميه اي خطاب به افسران و سربازان نوشت و از آنان خواست تا به حمايت از ملت برخيزند و از دولت غير قانوني قوام پشتيباني نكنند.

شاه براي متقاعد ساختن آيت الله كاشاني،‌ حسين علا، وزير دربار، را نزد او فرستاد و از وي خواست تا سكوت نمايد، اما كاشاني ضمن درخواست بازگشت هرچه زودتر دولت دكتر مصدق، شاه را تهديد نمود كه اگر به اين خواسته عمل نشود، حركت انقلابي مردم را متوجه دربار خواهد كرد. روز بعد نيز طي مصاحبه با خبرنگاران داخلي و خارجي اعلام داشت كه انتصاب قوام زير نظر انگليسي ها بوده و هدف از آن، بازگشت مجدد سلطه انگلستان بر تأسيسات نفتي كشور است و تهديد نمود كه «هرگاه قوام السلطنه تا چهل و هشت ساعت استعفا ندهد شخصاً كفن مي پوشم و پيشاپيش صفوف مردم مسلمان،‌حكومت او را سرنگون خواهم كرد».

روز بعد (30 تير) مردم در تبعيت از سخنان آيت الله كاشاني و در حمايت از دولت دكتر مصدق، به خيابان ها ريختند و مأموران نظامي نيز به سوي آنان گشودند. پس از چند ساعت درگيري خونين، شاه كه نگران بود در صورت تداوم درگيري،‌ مأموران نظامي از دستورات، سرپيچي نموده و به مردم بپيوندند و موجب سقوط رژيم وي شوند،‌بناچار قوام را از كار بركنار كرد و بار ديگر دكتر مصدق را بر سر كار آورد.

واقعه 30 تير نقطه اوج تفاهم و همكاري آيت الله كاشاني و دكتر مصدق و آغاز اختلافات و درگيري هايي شد كه سرانجام منجر به جدايي آن دو از يكديگر گرديد. اندك مدتي پس از اين واقعه، كاشاني در نامه اي به دكتر مصدق، به برخي از انتصابات او اعتراض نمود. از جمله اعتراضات وي، انتصاب سرلشكر وثوق، رئيس ژاندارمري دولت قوام،‌به معاونت وزارت جنگ بود. به دستور وثوق، تظاهرات طرفداران دكتر مصدق در كاروانسرا سنگي به خاك و خون كشيده شد. دكتر مصدق از آيت الله كاشاني خواست تا «از مداخله در امور مدتي خودداري فرمايند،‌خاصه اين كه هيچگونه اصلاحاتي ممكن نيست مگر اينكه متصدي، منطلقاً در كار خود آزاد باشد». اعتراض ديگر آيت الله كاشاني به تقاضاي اختيارات فوق العادة شش ماهه دكتر مصدق از مجلس بود. گرچه وي از اين اقدام مصدق ناخشنود بود اما علناً با اين تقاضا مخالفت نكرد.

پس از اين اعتراضات و انتقادات غير علني، به تدريج مطبوعات و گروه هاي سياسي طرفدار دكتر مصدق به مخالفت با آيت الله كاشاني پرداختند و بر دامنه اين مخالفت ها و اتهامات افزوده شد. اما عليرغم ناخشنودي آيت الله كاشاني از برخي اقدامات دكتر مصدق،‌ تا چند ماه پس از آن به حمايت از وي ادامه داد. چند روز پس از پاسخ مصدق، آيت الله كاشاني شايعة هرگونه «اختلافات تازه يا كهنه» بين خود و دكتر مصدق را تكذيب كرد و بر «تفاهم تام و تمام موجود» تأكيد نمود.

اين حمايت هاي مكرر و آشكار تا دي ماه 1331 ادامه داشت. در آن ماه دكتر مصدق تصميم گرفت تا اختيارات فوق العاده خود را براي يك سال ديگر تمديد كند، اما آيت الله كاشاني كه پيش از آن نيز مخالفت خود را با اختيارات فوق العاده شش ماهه، طي نامه اي خصوصي به دكتر مصدق اعلام داشته بود،‌اين بار طي نامه سرگشاده اي ، به مجلس شوراي ملي، آن را نقض اصل قانون اساسي دانست. به عقيده وي، تصويب اين لايحه،‌كشور را به وضع ديكتاتوري بر مي گرداند و از نطر او خلاف مصلحت بود.

در اين ميان،‌ روزنامه هاي طرفدار دولت، همصدا با روزنامه هاي حزب توده كه از چند ماه پيش از آن مخالفت خود را كم و بيش با آيت الله كاشاني ابراز مي داشتند از اين پس به طور آشكار با تهمت و افترا به وي به مخالفت او برخاستند. دكتر مصدق كه براي پيشبرد اهداف خود به حمايت هاي آيت الله كاشاني ملاقات كرد و هر دو كوشيدند تا اختلافات خود را برطرف سازند و در اعلاميه مشتركي،‌به «تعبيرات نارواي جرايد از نامه اي كه كاشاني درباره اعترضا به لايحه اختيارات،‌ به مجلس نوشته شده بود» اشاره كردند. آنان اعلام داشتند كه كماكان «همقدم» با يكديگر گام برخواهند داشت و از هيچ گونه همكاري خودداري نخواهند كرد. عليرغم اين تفاهم، آيت الله كاشاني همچنان با لايحه تمديد اختيارات توسط دكتر مصدق،‌مخالف بود.

اين اختلاف نظرها موجب شد تا انگلستان توسط طيفي از عوامل مزدور خود و در پوشش طرفداري از آن دو، درصدد جدايي آنها و بر هم زدن ائتلاف سياسي گروه هاي ملي و مذهبي برآيد. به نوشته دكتر عنايت:‌«ملي گرايان كه عميقاً از آنچه در جريان بود و به نظر آنان همدستي ناشي از سرخوردگي بين رقباي مذهبي آنها و عناصر درباري يا هوادار انگليسي بر مي‌آمد،‌ جريحه دار بودند، در آخرين ماه هاي حكومت مصدق، مبارزه اي با آنان به راه انداختند و حداكثر استفاده را از كليشه هاي معمول ميان نخبگان سياسي غرب مآب كشورهاي اسلامي به عمل آوردند و مذهبي ها را متحدان طبيعي امپرياليسم انگليس قلمداد كردند». تهمت ها،‌افتراها و وصله چسباني هاي جبهه ملي و طرفداران دكتر مصدق به آيت الله كاشاني به حدي بود كه مورد اعتراض علما و روحانيون حوزه هاي علميه قم و نجف واقع شد.

در چنان اوضاعي كه دولت، روز به روز حاكميت سياسي خود را بر امور بيشتر از دست مي داد،‌دكتر مصدق تصميم گرفت تا با برگزاري يك رفراندوم، مجلس دوره هفدهم را منحل كرده و انتخابات جديدي برگزار نمايد. آيت الله كاشاني در اعلاميه اي كه به همين مناسبت صادر نمود شديداً از دكتر مصدق انتقاد كرد و او را قدرت طلب ناميد. وي ضمن انتقاد از دكتر مصدق (كه مخالفانش را عامل اجنبي مي خواند) هشداد داد كه نخست وزير «راه را براي تحكيم ديكتاتوري و حكومت فردي و خودسري هموار مي سازد‌»‌و قصد دارد به زور سرنيزه،‌ رفراندوم ترتيب دهد. او همچنين انحلال مجلس را «خيانت و عين استبداد» دانست و حكومت دكتر مصدق را «برخلاف شرع مقدس اسلام» اعلام نمود. اين اعلاميه، اميد هرگونه تفاهم مجدد را ميان آن دو از بين برد. به دنبال آن،‌آيت الله كاشاني از رياست مجلس استعفا داد و رفراندوم را تحريم كرد. با اين وصف رفراندوم برگزار شد و مجلس منحل گرديد.

پس از كودتاي اولية ناكام رژيم شاه بر ضد مصدق، آيت الله كاشاني در روز 27 مرداد 1332 نامه مهمي به دكتر مصدق نوشت و آن را توسط نوه دختريش براي او ارسال داشت. وي در اين نامه ضمن اظهار گلايه و انتقاد از اعمال خودسرانه مصدق، نسبت به وقوع قطعي كودتا هشدار و به او پيشنهاد همكاري نمود و نوشت: «… اگر نقشة شما نيست كه مانند سي ام تير عقب نشيني كنيد و به ظاهر،‌قهرمان زمان بمانيد و اگر حدس و نظر من صحيح نيست كه امريكا ما را در گرفتن نفت و انگليسي ها كمك كرد و حالا به صورت ملي و دنياپسندي مي خواهد به دست جنابعالي اين ثروت ما را به چنگ آورد و اگر واقعاً با ديپلماسي نمي خواهيد كنار برويد،‌اين نامه من سندي در تاريخ ملت ايران خواهد بود كه من شما را با وجود همه بدي هاي خصوصي تان نسبت به خودم، از وقوع حتمي يك كودتا به وسيلة زاهدي كه مطابق با نقشة‌ خود شماست آگاه كردم كه فردا جاي هيچگونه عذر موجهي نباشد…» اين نامه با واكنش منفي و كوتاه دكتر مصدق روبرو  شد.

مدتي پس از پيروزي كودتاي 28 مرداد 1332، سرلشكر زاهدي به ديدار آيت الله كاشاني رفت و بر تداوم نهضت ملي و مسأله نفت تأكيد نمود. كاشاني نيز از او خواست تا آزادي هاي سياسي را به جامعه برگرداند، دستگيرشدگان را آزاد نموده و مجلس هفدهم را به ادامه كار دعوت نمايد. اما هنگامي كه دولت زاهدي با كنسرسيوم هاي نفتي امريكايي و اروپايي وارد گفتگو شد و همة تلاش ها بر سر ملي شدن صنعت نفت بر باد رفت، آيت الله كاشاني با صدور اعلاميه اي به شدت از زاهدي انتقاد كرد و نوشت: «اگر نمي خواهيد نام شما در رديف خائن ترين افراد ثبت شود، اگر مايل نيستيد عاقد ننگين ترين و بي شرمانه ترين قراردادها باشيد و لعن و نفرين ابدي ملت پشت سرتان باشد، از اين طريق ناصواب خصمانه بازگرديد و برق سر نيزه خفقان را از سر ملت برداريد». وي در ادامه به سياست هاي استعماري انگلستان حنله كرد: «انگلستان اگر تصور مي كند با تخم نفاقي كه در صف مبارزين ما افشانده و فترتي كه در ادامه راه مبارزه حق طلبانه و ضد استعماري ما ايجاد نموده،‌ عرصه را جهت تركتازي خود آماده ساخته، سخت در اشتباه است… عوامل استعمار با تبليغات سوئي كه عليه من براي نيل به هدف ها و مقاصد پليد خويش در ايران و دنيا مي نمايند،‌نخواهند توانست مرا از ادامه مبارزه سرسختانه خويش عليه بيدادگري هايشان منصرف سازند،‌زيرا جان ناقبل من هميشه براي عظمت و استقلال ملتم، كف دست بوده و تا واپسين لحظات زندگي نيز خواهد بود…» و نيز در مصاحبه اي با خبرنگاران داخلي و خارجي، درباره تجديد رابطه سياسي با انگلستان، اظهار داشت: «ملت شريف ايران، هرگز تن به ذلت نخواهد داد و روزي كه دولت، اعلام تجديد رابطه بدهد، روز عزاي ملي است و مردم بايد نوار سياه به سينه خود نصب كنند». وي همچنين همه مصوبات مجلس فرمايشي دوره هجدهم را باطل و فاقد اعتبار دانست. در نامه اي نيز به دبير كل سازمان ملل، نسبت به ايجاد جو ترور و وحشت و برگزاري انتخابات تقلبي در كشور تأكيد نمود.

رژيم شاه كه سكوت و خفقان را در كشور ايجد كرده بود،‌ديگر حاضر به تحمل انتقادهاي آيت الله كاشاني نبود،‌از اينرو در دي ماه 1334، او را به بهانه شركت در قتل رزم آرادستگير كردند و پس از فشارها و شكنجه هاي بسيار به پاي ميز محاكمه كشانده و تا آستانة اعدام پيش بردند كه به دليل اعتراض جامعه روحانيت و به ويژه آيت الله بروجردي، رژيم شاه پس از مدتي وي را آزاد كرد. چند سال بعد و با ايجاد آزادي سياسي نسبي در كشور، آيت الله كاشاني از انتخابات فرمايشي مجلس در 1339 به شدت انتقاد نمود.

سرانجام وي پس از حدود شصت سال مبارزه و مجاهدت با استعمار و استبداد در 23 اسفند 1340، در حدود هشتاد و پنج سالگي در تهران درگذشت. مردم تهران پيكر او را باشكوه بسيار از خانه اش در پامنار تشييع كرده و حضرت عبدالعظيم (ع) به خاك سپردند.


منابع:

آيت الله كاشاني رايت استقلال (اغلب صفحات)؛ انديشه سياسي در اسلام معاصر، 215، 216؛ تاريخ و فرهنگ معاصر،‌س 2،‌ش 6 و 7، (اغلب صفحات)؛ دانشنامه جهان اسلام، 646:6، روحانيت و نهضت ملي شدن صنعت، 5-39، زندگينامه سياسي امام خميني از آغاز تا تبعيد،‌ص 140-143،شرف الدين، 230-231؛ طبقات اعلام الشيعه، نقباء البشر في القرن الرابع عشر، 1: 292-293؛ «اخوان المسلمين و جنبش اسلامي ايران»، علوم سياسي، س 5، ش 17، بهار 1381، 330-331؛ معارف الرجال في تراجم العلما و الادباء، 219:2، 3: 13-17؛ نقش علماي شيعه در رويارويي با استعمار، 243، 244، 247، 272، نهضت روحانيون ايران (چاپ دوم)، 1 و 2: 456-554.


هم‌رسانی

مطالب مرتبط
نظر شما