میرزای شیرازی در گفتوگو با آیتالله سید رضی شیرازی
تحریم تنباکو و حوزهی سامرا

با تشکر از حضرتعالی که قبول زحمت فرمودید و مصاحبه با مجله ما را پذیرفتید. لطفاً شمهای از زندگی علمی و تحصیلی خود را بیان بفرمایید.
بنده سید رضی شیرازی فرزند آقا میرزا محمدحسین شیرازی هستم، ایشان هم فرزند مرحوم میرزا علی آقای شیرازی فرزند میرزای بزرگ هستند. در سال 1345 هجری قمری در نجف اشرف متولد شدم و در همانجا تحصیلات خود را شروع کردم . تا قریب سی سالگی در نجف بودم و به فراگیری مقدمات و سطوح و خارج موفق بودم .از آیات بزرگی همچون: پدرم، مرحوم آیتالله العظمی شیخ کاظم شیرازی جد امیم استفاده کردم . معمولا در ایام تابستان و غیر آن به واسطه ضعف مزاج و گرمای شدید نجف به تهران میآمدم و از اساتیدی چون: مرحوم آقای شعرانی، آقای عماد رشتی و آقای آشتیانی استفاده درسی داشتم . این وضع ادامه داشت تا این که در تهران مستقر شدم و از مرحوم آیتالله آقا شیخ محمدتقی آملی تقاضای درسی نمودم. تمایل آن مرحوم به تدریس فقه بود. پس از شور و مذاکره قرار بر این شد که ایشان خارج عروه الوثقی را شروع فرمایند. قریب هفت سال در درس خارج آن فقید سعید صبحها شرکت داشتم . کتب معقولی را به ترتیب: شرح منظومه و اشارات و اسفار را خدمت آیات عظام آقا میرزا مهدی قمشهای الهی، آقا میرزا ابوالحسن شعرانی و آقاسید ابوالحسن قزوینی رفیعی قدس الله اسرارهم فرا گرفتم. خدمت مرحوم آقای شعرانی هیئت و شفا نیز خواندهام. در محضر آیتالله قزوینی و استاد بزرگوار فاضل تونی شرح فصوص را خواندهام .ضمناً در دروس اسفار مرحوم آیتالله میرزا احمد آشتیانی هم توفیق شرکت داشتهام .
از فعالیتهای اجتماعی و علمی خود سخن بگویید.
در حدود سی و هفت سال پیش از نجف به تهران آمدم و مستقر شدم، و محل سکونت کوچه میرزا محمود وزیری بود و طبق معمول به مدرسه مروی رفت و آمد داشتم. مطول، قوانین، رسائل و اشارات را در آن مدرسه تدریس کردهام. در سال 1338 برای تدریس در مدرسه سپهسالار (شهید مطهری) از بنده دعوت به عمل آمد. وقتی که آقای طالقانی را دستگیر و زندانی کردند به مدت یک سال به جای ایشان درس گفتم لذا حقوق ایشان را به خانوادهاش پرداخت می کردند. پس از گذشت یک سال رئیم متوجه شد و حقوق آن مرحوم را قطع کرد. البته برای من هم پاپوشهایی درست کردند ولی موفق نشدند. تا این که پس از رفراندم ششم بهمن و مخالفت روحانیت با شاه رئیم خواست به گونه ای از حجم این مخالفتها بکاهد، لذا برای ظاهرنمایی از روحانیون تهران دعوت کرد تا برای ملاقات با شاه به مسحد سپهسالار بیایند. در آن ملاقات عده زیادی از روحانیون شرکت نکردند که من هم از آن جمله بودم و این برای آنان بهانهای شد جهت اخراج من از مدرسه سپهسالار. همچنین در دانشکده الهیات فقه تدریس میکردم. این هم زیاد طول نکشید، زیرا مبارزات 15 خرداد 42 پیش آمد و ما هم در دانشکده از این حرکت شدیدا حمایت میکردیم و در سر کلاس دراین باره صحبت کردیم، به همین خاطر در سال 1343 بنده و مرحوم شهید مطهری و آقای صدر بلاغی را از دانشکده اخراج کردند .پس از گذشت یک سال برای اقامه جماعت به مسجد شفاء آمدم و اکنون در همین مسجد مشغول هستم.
گویا حضرتعالی با اقلیتهای دینی گفتگوهایی داشتهاید؛ در این باره توضیح بدهید.
از توفیقات بزرگ الهی در حق من برخورد و گفتگو با اقلیتهاست. این حرکت مقدس از زمانی شروع شد که من به منطقه یوسفآباد آمدم. خوشبختانه با مباحثاتی که انجام دادهایم افراد بسیاری جذب اسلام شدهاند. با این که بیشتر مسیحیان تهران و سایر اقلیتها در اینجا هستند، ولی اکثر کسانی که با آنان بحث و گفتگوی دینی داشتهام افراد خارجی بوده اند که به لحاظ موقعیت محل به این جا میآمدهاند. کسانی که اسلام را میپذیرفتهاند در دفترچه من مطالبی را به عنوان یادگار مینوشتهاند که از سال 54 تا کنون به 104 نفر رسیدهاند. امروز هم یک نفر مراجعه کرده بود که قرار ملاقات و جلسه بحث و گفتگو را معین کردیم .
حضرتعالی بحمدلله اساتید بزرگی را در منقول و معقول درک کردهاید؛ چنانچه خاطره یا نکته آموزندهای ازاین بزرگان به خاطر دارید برای ما و خوانندگان مجله بیان بفرمایید.
البته زندگی این بزرگان سرتاسر خاطره و نکته آموزنده است؛ سعی میکنم از هر کدام لااقل نکتهای را عرض بکنم :مرحوم آیتالله آقا شیخ حسین حلی مردی ملا، مجتهد و از شاگردان خوب مرحوم میرزای نائینی بود. با اینکه از نظر علمی در سطح آیتالله حکیم و شاهرودی بود ولی از تمام مسائل و شؤونات روحانی جز درس و بحث اجتناب میکرد. خیلی آدم زاهد و گوشهگیری بود. وقتی از ایشان پرسیدم (بعداز فوت آقا میرزا عبدالهادی شیرازی) شما از نظر علمی بالاترید یا آقای حکیم؟ گفت: مثالی هست در فارسی (ایشان عرب بود و فارسی را به زحمت تکلم میکرد) که: خاله سوسکه وقتی میبیند بچهاش به دیوار بالا میرود میگوید: قربون دست و پای بلورینت بشوم! میخواست به من بفهماند که حب ذات به انسان اجازه نمیدهد بگوید دیگری از من بهتر است .
مرحوم آیتالله محمدکاظم شیرازی جد امّی و استاد بنده در بسیاری از مراحل تحصیلی بود. ایشان نقل میکردند: «روزی یکی از نوههای دختری میرزا به نام سید احمد سبط به حجره من در سامراء آمد که ناهار را پیش من بماند. برای ایشان دو عدد تخم مرغ نیمرو کردم. گفتم آقا سید احمد قدر این غذا را بدان زیرا شش ماه است که از حجره من دود غذا برنخاسته است. به ایشان عرض کردم: پس چه میخورید؟ فرمود: اکثر اوقات تمر هندی را در آب خیس میکردیم و قدری هم شکر قرمز به آن میافزودیم، آنگاه نان ترید میکردیم و میخوردیم.» اساس وضع معیشتی حوزه نجف خوب نبود. از آقا شیخ محمدتقی بروجردی شنیدم که گفت: «وضع زندگی ما بد بود. آنقدر بد بود که عبا را بر سر میکشیدم و از توی کوچهها کاهو جمع میکردم میشستم و میخوردم.» وضع خود ما هم بهتر از این نبود. یادم هست: یکی وقتی پدرم کتاب صلوه یا طهارت حاج آقا رضا همدانی را به من داد تا ببرم بازار حراجیها بفروشم تا بدین وسیله هزینه زندگی تامین شود. من هم کتاب را آوردم و فروختم به 250 فلس .البته روشن است که این چنین کتابهایی برای مجتهد عصای دست است وضرورت شدید است که انسان مجتهدی را وادار به چنین کاری میکند.
قضیه منزوی شدن مرحوم آیتالله محمدکاظم شیرازی در نجف اشرف چه بود؟
ایشان بعد از رحلت آقا میرزا محمدتقی شیرازی از کربلا به نجف آمدند. مقام مرجعیت داشتند. مرجعیت ایشان در حال رشد و نمو بود که برخی مساله رفتن فرزندانش به مدارس جدید عراق را مستمسک قرار دادند و علیه وی به تبلیغ پرداختند واین امر موجب انزوای ایشان شد. بله فرزندان ذکور ایشان به مدارس جدید میرفتند و محیط مدارس جدید عراق از نظر علما پذیرفته نبود. البته به خاطر جنبه تجدد این مدارس؛ به هر صورت علماء روی خوش به این مدارس نشان نمیدادند. دختران علما که اصلا به این مدارس نمیرفتند. حتی یک مورد هم دیده نشده که دختر عالمی به این مدارس رفته باشد. پسران حاج شیخ به این مدارس میرفتند و دیپلم گرفتند. همین امر باعث شد تا عدهای که با مرحوم شیخ مسائلی داشتند علیه او تبلیغات کنند. برخی از افراد متدین ولی ساده تحت تاثیر این تبلیغات واقع شده بودند؛ مثل مرحوم شیخ محمدعلی خراسانی . مرحوم شیخ محمدعلی خراسانی واعظ مرد زاهد و باتقوایی بود ولی به خاطر تحریکات دیگران در مجالسی که شیخ حاضر بود روی منبر او را مورد خطاب و عتاب قرار میداد و میگفت: «بچههایت را فرنگ میفرستی و از سهم امام به آنان میدهی؟» در هر صورت به خاطراین تبلیغات مرحوم شیخ محمدکاظم خانه نشین شد. بعداز رحلت حضرات آیات آقا سید ابوالحسن اصفهانی و حاج آقا حسین قمی دوباره مرجعیتی پیدا کرد؛ حقایق تا حدودی برای حوزه نجف روشن شد ولی طولی نکشید که به رحمت خدا رفت.
مرحوم شعرانی. وی جامع معقول و منقول بود. طب، ریاضیات، زبانهای: انگلیسی، فرانسوی، عبری و... را به خوبی میدانست . ایشان اشارات را از نمط چهارم تا به آخر فقط برای من تدریس کردند. یک وقتی خدمت ایشان عرض کردم: آقا برای شما خستهکننده نیست که برای یک نفر درس میگویید؟ خیلی آرام فرمود: آنچه ما داریم امانتی است که از اسلاف پیش ماست و باید این امانت را به اخلاف تحویل بدهیم؛ این وظیفه ماست، اگر تحویلگیرندگان کم هستند تقصیر ما چیست؟
علت مهاجرت مرحوم میرزای شیرازی از نجف به سامرا چه بوده است؟
به نظر من مرحوم میرزا در مهاجرت از نجف به سامرا چند هدف را دنبال میکرد: اسکان شیعه در سامراء، تبلیغ تشیع در نواحی عراق و تقریب بین شیعه و سنی. به نظر من این مهمترین هدف میرزا بود؛ زیرا نجف و کربلاء ممحض در شیعیان بود و میرزا می خواست با رفتن به سامراء شیعیان را به آنجا بکشاند، تا عملاً بین آنان و اهل سنت خلط و آمیزشی به وجود بیاید و ازاین رهگذر گامی در مسیر وحدت و تقریب برداشته شود. مرحوم میرزا طبق معمول عصرها مرکبشان را سوار میشده و میرفته است کنار شط تا قدری استراحت کند. گاه در همان جا فرع فقهی هم مطرح میکرده و با همراهان به بحث و گفتگو میپرداخته است .روزی که مصادف بوده است با آخر ماه مبارک رمضان، مرحوم میرزا از کنار شط برمیگردند که برای ایشان خبر میآورند. شیعیان ماه را ندیدهاند ولی اهل سنت ادعا میکنند که ماه را دیدهاند. مرحوم میرزا میفرمایند: «کسانی که از سنیان ماه را دیدهاند برای شهادت بیاورید.» چند نفر از اهل سنت که ماه را دیده بودند خدمت ایشان میآورند. پس از اثبات وثاقت آنان شهادت به رویت هلال میدهند. مرحوم میرزا شهادت آنان را میپذیرد و حکم به رویت هلال میدهد. حکم میرزا باعث جلب توجه اهل سنت میشود و تاثیر خوبی در میان آنان میگذارد. پس از جلسه، مرحوم آقا میرزا علی آقا فرزند ایشان به میرزا عرض میکند: آیا مبنای شما در باب قبول شهادت تغییر کرده است؟ زیرا شما معتقد بودید شاهد باید شیعه باشد. میرزا میفرماید: نه، خودم ماه را دیده بودم اما خواستم بااین عمل دل آنان را به دست بیاورم و تحبیب کرده باشم.
شاهد دیگر بر اهتمام میرزا بر تقریب اینکه: وقتی که مرحوم میرزا شروع به ساختن مدرسه در سامراء میکند، علمای اهل سنت هم تصمیم میگیرند مدرسهای بسازند. این خبر به گوش مرحوم میرزا میرسد و آنان را در ساختن مدرسه مساعدت مالی میکند.
شاهدسوم از مرحوم میر سید حسین فشارکی شنیدم که فرمود: در سامرا بین طلبهای و بقالی که از اهل سنت بود نزاعی درگرفت. این نزاع کمکم گسترش پیدا کرد به طوری که عدهای از اهل سنت تحریک شدند و خانه میرزا را سنگسار کردند. عشایر اطراف که شیعه بودند از قضیه باخبر شدند. خدمت میرزا میآیند و از محضر میرزا اجازه میخواهند تا اهل سنت را که نسبت به شیعیان و ایشان بیادبی کردهاند سرکوب کنند، اما مرحوم میرزا درخواست را نمیپذیرد. مساله رنگ سیاسی میگیرد. والی عثمانی و نماینده سلطان عبدالحمید در بغداد وقتی از این قضیه مطلع میشود خوشحال شده و به سامرا میآید و اجازه ملاقات میگیرد. مرحوم میرزا به او اجازه ملاقات میدهد. به آقا عرض میکند: اجازه بدهید این متجائرین را تنبیه کنیم. آقا میفرماید: اینان فرزندان ما هستند که با هم نزاع کردهاند. خودمان آن را حل خواهیم کرد.
مرحوم میرزا در سامرا، مکتب سامرا را پایهگذاری کرد. لطفاً ویژگیهای این مکتب را برشمارید.
به نظر من از ویژگیهای مهم مکتب سامرا، مجتهدپروری آن است. مرحوم آقا شیخ مرتضی حائری در بیمارستان بستری بود. به عیادت ایشان رفتم .ایشان از قول پدر مرحوم حاج آقا ریحانالله گلپایگانی نقل میکرد: من از نجف به سامراء رفتم. چند روزی درس میرزا شرکت کردم. روزی همراه میرزا برای قدم زدن به کنار شط رفتم. ایشان از من پرسید: درس ما را چگونه یافتی؟ عرض کردم: به نظر من نجف بهتر است. مرحوم میرزا ازاین سخن من خوشش نیامد؛ لذا فرمود: شما چند روز دیگر بمانید، تا این فرعی که مطرح شده به پایان برسد. من هم قبول کردم و خلاصه چنان جذب شدم که در سامرا ماندگار شدم. روزی میرزا از من پرسید: حالا نظرتان چیست؟ عرض کردم: تفاوت این جا با نجف بسیار است؛ درس شما انسان را پرورش میدهد. این بحثها به صورت طرفینی بین استاد و شاگردان بوده است، از این روی درس میرزا مدت زمان مشخصی نداشته است: ابتدای آن معلوم بوده است ولی انتهای آن بستگی به اتمام بحث داشته است. گاه میرزا از صبح که بر منبر تدریس مینشسته است، ظهر از منبر پایین میآمده است !
بعد از رحلت مرحوم میرزای شیرازی بر سر شیعیان و حوزه سامراء چه آمد؟
بعد از رحلت مرحوم میرزا اکثر شیعیان از سامراء کوچ کردند. مرحوم مادرم میگفت: عامل این کوچ انگلیسیها بودند!
از مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی اگر مطلبی دارید بفرمایید.
از آقا سید عباس اصفهانی، نجل جلیل آقا سید محمد فشارکی شنیدم :بعد از مرحوم ابوی خواستم از کسی تقلید کنم. از بزرگی پرسیدم: آقا میرزا محمدتقی شیرازی عادل است؟ ایشان به من گفت :از عصمت آقا میرزا محمدتقی بپرس نه از عدالت ایشان .نقل میکنند: شیخی خدمت مرحوم میرزا میآید و از ایشان نماز استیجاری طلب میکند. مرحوم میرزا چون اطمینان به وی نداشته است، نمیدهد. شیخ عصبانی میشود و به مرحوم میرزا توهین میکند. در مناسبت دیگری مرحوم میرزا به آن شیخ کمک مالی میکند. اطرافیان میگویند: آقا! این شخص فاسق است. آن روز به شما توهین کرد. میرزا میفرماید: من اصلا نشنیدم !
یکی از نکات برجسته و مهم در زندگی مرحوم میرزا، مساله تحریم تنباکو است. به خاطر آثار شگفتی که این حرکت داشته است، برخی سعی دارند استناد این فتوا را به میرزا منکر شوند و یا این که نقش اصلی را به دیگران، به خصوص سید جمالالدین اسدآبادی بدهند. نظر حضرتعالی چیست؟
اول اینکه وقتی که مرحوم آقا میرزا علی آقای نائینی آمده بود تهران به ملاقات ایشان رفتم. صحبت از قضیه تحریم تنباکو شد. ایشان گفت :از پدرم (مرحوم نائینی) شنیدم: در جریان دخانیه بین میرزای شیرازی و ناصرالدین شاه مکاتبات بسیاری شد. رفت و آمدهایی هم بود. مرحوم میرزا شبها با عدهای از شاگردان جلوس داشت. در یکی از شبها به آن عده از شاگردانش گفت: در جلسه آینده هر کدام از شما صورت تلگرافی مبنی بر تحریم تنباکو بنویسید و بیاورید. در جلسه بعد هر کدام از افراد شرکتکننده نوشتهای آورده بودیم. خواندیم و خدمت میرزا تقدیم کردیم. میرزا هر نوشتهای را که میگرفت، زیر تشک خود میگذاشتند. بعد خود میرزا از زیر تشک صورت تلگرافی را بیرون آورد و خواند: «الیوم استعمال تنباکو و دخانیات در حکم محاربه با امام زمان (ع) است.» و فرمود:این تلگراف از ناحیه مقدسه شرف صدور یافته است. این گونه فرمودند که صادر کنیم .آنگاه همه ساکت شدیم .
شاهد دیگر رجالی است که ناصرالدین شاه آنان را به عنوان پیک مخصوص به سامراء میفرستاده است تا اینکه او را از موضعگیری و مخالفت منصرف سازند و نسبت به فوائد امتیاز توجیه کنند. شیخ الملک اورنگ که ناظر جریانها بوده است، در اواخر عمر برای من نقل میکرد: ناصرالدین شاه فرد متشخصی را به عنوان نماینده مخصوص خدمت میرزا فرستاد تا از نزدیک به طور مشروح فوائد امتیاز را برای میرزا بگوید. وقتی خدمت میرزا میرسد درباره فوائد امتیاز بسیار صحبت میکند. میرزا در پاسخ میگوید: «لا اله الا الله» پس از گفتن این ذکر دستور میدهد قهوه بیاورند. آوردند قهوه به معنای اجازه مرخصی است. باز دوباره وقت میگیرد و خدمت میرزا میرسد. مجددا درباره امتیاز توضیح میدهد. این بار میرزا در پاسخ میگوید: «ثم لا اله الا الله» و دستور میدهد که قهوه بیاورند. فرستاده ناصرالدین شاه وقتی که میبیند ملاقات با میرزا فایدهای ندارد، به تهران برمیگردد. از او پرسیدم: نتیجه چه شد؟ گفت: هیچ یک لا اله الا الله و یک ثم لا الله الا الله!
شنیدهایم شاگردان میرزا نسبت به آن بزرگوار احترام خاصی میگذاشتهاند لطفاً در این مورد اگر مطلب خاصی دارید بفرمایید.
شاگردان میرزا نه تنها آن بزرگوار را فردی اعقل و سیاس میدانستند که او را انسان ملکوتی و برخوردار از مقامات بلند معنوی میدانستند. این را شما از نحوه برخورد شاگردان میرزا با آن جناب میتوانید بفهمید. به عنوان نمونه :مرحوم آخوند آنقدر به میرزا معتقد بوده است که وقتی به سامراء میآمده و خدمت ایشان میرسیده است در خانه مرحوم میرزا را میبوسیده است. شنیدهام :مجلس روضهای بوده است که مرحوم آخوند و آقا میرزا علی آقا هر دو میخواسته اند در آن شرکت کنند. از قضا با این که از دو مسیر مختلف میآمدهاند ولی طوری بوده است که همزمان وارد مجلس میشدهاند. یکی از پسران مرحوم آخوند متوجه میشود. برای اینکه همزمان وارد مجلس نشوند و در نتیجه آخوند میرزا علی آقا را بر خود مقدم بدارد تسبیحی به آخوند می دهد تا استخاره کند.این کار بدین منظور بوده است که آخوند قدری متوقف شود و دیرتر از میرزا علی آقا وارد مجلس شود و مساله تقدم داشتن میرزا علی آقا بر خود پیش نیاید. آخوند جریان را میفهمد. فورا تسبیح را به طرف پسرش پرت می کند و به راه خود ادامه میدهد!
مرحوم میرزا در بین همردیفان خود نیز جایگاه ویژهای داشته است؛ میدانید که مرحوم میرزا تنها مرجعی است که پس از شیخ، همه علمای معاصرش بر ریاست و مرجعیتش اتفاق کردهاند. ویژگی مهم مورد اتفاق این بزرگان مدیریت و سیاست مرحوم میرزا بوده است .میگویند: سید جمالالدین اسدآبادی گفته بوده است :«میرزا بهترین رهبر و رئیس شیعه است؛ اگر جهان خارج را دیده بود از بهترین رهبران جهان بود.» به نظر من حرف سید حرف درستی است؛ زیرا آگاهی از جهان خارج به ویژه جهان غرب در بینش و گستردگی اندیشه انسان بسیار موثر است. متاسفانه حوزههای ما از این جهت کمبودهایی دارند. یک وقتی به شیخ جواد شری که مرد فاضل و نجف دیدهای است و در آمریکا سالهاست که امام جماعت است گفتم: نجف را چگونه دیدهای؟ در پاسخ گفت: قطعه منفصله عن کره الارض! حوزه نجف یک قطعه جدا شده از کره زمین است !نه از جهان خارج اطلاع دارد و نه جهان از آنچه در نجف می گذرد مطلع است .البته این سخن مربوط به سی سال قبل است .
علت انتقال جنازه مرحوم میرزا از سامرا به نجف اشرف چه بوده است؟
میدانید که قبر خواجه نصیرالدین طوسی در کاظمین است؛ میگویند: خواجه وصیت کرده بود جنازهاش را به نجف ببرند. خواب میبیند یکی از جوادین (ع) را که میفرماید: «امامان لایقدران علی شفاعة رجل واحد؟» به همین خاطر خواجه از وصیتش منصرف میشود و میگوید همان جا دفنش کنند .اما نقل جنازه مرحوم میرزا به نجف به خاطر قولی بود که میرزا به یک راجه هندی که از مقلدینش بود داده بود. فردی از راجوهای هندی در نجف اشرف خانهای میسازد به صورت مدرسه و از مرحوم میرزا خواهش میکند که آنجا را برای محل دفن خود انتخاب کند و او را شفاعت کند. خود آن راجو هم وصیت میکند که آنجا دفنش کنند. مرحوم میرزا به خاطر اینکه موجب ناراحتی این هندی را فراهم نکند میپذیرد و بر آن اساس وصیت میکند جنازهاش را به نجف ببرند. با این که بین سامراء و نجف شصت فرسنگ راه است، اما جنازه میرزا روی دست عشایر دست به دست میگشته است و سه روز جنازه در راه بوده است.
مجلهی حوزه، شمارهی 50 و 51
سید رضی شیرازی میرزای شیرازی حوزهی سامرا
همرسانی






مطالب مرتبط
- تأملاتی در احتیاطات حاج شیخ عبدالکریم حائری
- سیدرضی شیرازی: آقای بروجردی تاکید داشت از حکومت پول نگیرد، حتی برای ساخت مسجد اعظم کمک شاه را قبول نکرد
- «سیاست ورزی در نجف»: از میرزای شیرازی تا آیت الله سیستانی
- چرا آقا سید رضی اعلام مرجعیت نکرد؟
- تأسیس حوزه علمیه قم، پاسخی به «بحران بزرگ»
- ماجرای ترور و استخاره برای رفتن به آمریکا
- شایع بود که انگلیسیها میرزا را مسموم کردهاند
جدیدترین مطالب
15 دیماه در گذر تاریخ

نظر شما