ماجرای تلگراف آیت‌الله حائری یزدی به رضاخان چه بود؟

ماجرای تلگراف آیت‌الله حائری یزدی به رضاخان چه بود؟

حضرت آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، موسس حوزه علمیه قم، از رجال نامدار معاصر است که تاثیر مجاهدت های ایشان، نه تنها در دوره حیاتشان، بلکه در سال های بعد، از انقلاب اسلامی تا به امروز نیز قابل لمس و مشاهده است. مشی عملی شیخ عبدالکریم حائری در دوره اختناق رضاخان بسیار هوشمندانه و توام با دوراندیشی و آینده نگری بود. حجت الاسلام والمسلمین محمدتقی فلسفی، واعظ شهیر در بخشی از خاطرات خود، با اشاره به ماجرای لباس متحد الشكل‌ و موضوع جواز عمامه‌ در دوراه استبداد رضاخانی می گوید: مرحوم‌ ميرزامحمدتقي‌ اشراقي‌، واعظ‌ معروف‌ قم‌، در منزل‌ ما نقل‌ مي‌كرد كه‌ در آن‌ موقع‌ مردم‌ قم‌  به‌ حضور آيت‌الله مرحوم‌ حاج‌شيخ‌ عبدالكريم‌  حائري‌، رئيس‌ حوزه‌ علمية‌ قم‌ مي‌آمدند و مي‌گفتند: آقاي‌ حاج‌شيخ‌! به‌ رضاشاه‌  تلگراف‌ كنيد كه‌ مردم‌  قم‌ را از لباس‌ متحدالشكل‌ معاف‌ كند. حاج‌ شيخ‌  هم‌ مي‌گفت‌: «فايده‌اي‌ ندارد، گوش‌ نمي‌كند، عملي‌ نيست‌.» بر اثر اصرار مردم‌ و انكار  حاج‌ شيخ‌، كار به‌ آن‌جا رسيد كه‌ بعضي‌ها در  قم‌ مرحوم‌ حاج‌شيخ‌ را متهم‌ كردند كه‌ ايشان‌ نيز با اتحاد شكل‌ موافق‌ است‌. هتک حرمت آیت الله موسس مرحوم‌ اشراقي‌ مي‌گفت‌ طلاب‌، مردم‌ و بعضي‌ از مدرسين‌ ناراحت‌ بودند كه‌ چرا حاج‌شيخ‌ به‌ رضاخان‌ تلگراف‌ نمي‌زند. آن‌ مرحوم‌ گفت‌: يك‌ روز قبل‌ از ظهر به‌ منزل‌ حاج‌ شيخ‌ رفتم‌ و ديدم‌ كه‌ تكيه‌ به‌ ديوار داده‌ و روي‌ آجر زمين‌ نشسته‌ و پايش‌ را دراز كرده‌ و عمامه‌اش‌ هم‌ افتاده‌ است‌. از يكي‌ پرسيدم‌ چه‌ شده ‌است‌؟ گفت‌ عده‌اي‌ به‌ اين‌جا آمدند و حاج‌ شيخ‌ را مورد حمله‌ و اهانت‌ قرار دادند و جملات‌ خيلي‌ بدي‌ گفتند كه‌ چرا ايشان‌ به‌ رضاشاه‌  تلگراف‌ نمي‌زند و اعتراض‌ نمي‌كند. مرحوم‌ اشراقي‌ مي‌گفت‌: رفتم‌ پهلوي‌ حاج‌ شيخ‌  نشستم‌ و دلداري اش‌ دادم‌ تا قدري‌ سر حال‌ آمد. گفتم‌ بفرماييد برويم‌ منزل‌ ما كه‌ امروز ناهار را آن‌جا بمانيد و كمي‌ استراحت‌ كنيد. ايشان‌ هم‌ براي‌ اينكه‌ از آن‌ محيط‌ خلاص‌ شود و باز افرادي‌ نيايند و مزاحم‌ شوند، قبول‌ كرد. در سرداب‌ منزل‌ ما قدري‌ استراحت‌ كرد. بعد از ناهار هم‌ در همان‌جا خوابيد تا ساية‌ آفتاب‌ برگشت‌. كنار ديوار فرش‌ پهن‌ كردم‌ و پشتي‌ نهادم‌ و به‌ حاج‌ شيخ‌ گفتم‌ از آن‌ هواي‌ گرفته‌ سرداب‌ بيرون‌ بيايد و داخل‌ هواي‌ آزاد حياط‌ شود.   دوراندیشی آیت الله حائری در ماجرای لباس متحدالشکل من‌ بودم‌ و مرحوم‌ حاج‌ شيخ‌. وقتي‌ ديدم‌ از آن‌ حالت‌ قبل‌ از ظهر بيرون‌ آمده‌، گفتم‌: «حاج‌ شيخ‌! شما آقا هستيد، عالم‌ هستيد، آيت‌الله و مرجع‌ تقليد مسلمين‌ هستيد، وضع‌ و شرايط‌ كشور طوري‌ پيش‌ آمده‌ كه‌ يا بايد تلگراف‌ كنيد و يا حيثيت‌ شما را آلوده‌ به‌ تهمت‌ خواهند كرد.» حاج‌ شيخ‌ گفت‌: «به‌ نظر من‌ تلگراف‌ كردن‌ براي‌ اين‌ كار مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ كسي‌ خودش‌ را به‌ چاه‌ بيندازد. من‌ مي‌دانم‌ كه‌ ضرر دارد.» گفتم‌: «با اينكه‌ مي‌دانيد، بايد اين‌ كار را بكنيد.»   تلگراف شیخ عبدالکریم حائری به رضاخان مرحوم‌ حاج‌ شيخ‌ بنابر عادت‌ فكر مي‌كرد و پنجه‌اش‌ را داخل‌ محاسنش‌ مي‌كشيد. پس‌ از چند لحظه‌ گفت‌: «خيلي‌ خوب‌، كاغذ و قلم‌ بياوريد.» من‌ هم‌ آوردم‌. حاج‌ شيخ‌ كلمه‌ به‌ كلمه‌ مي‌گفت‌ و من‌ مي‌نوشتم‌. بعد هم‌ امضاء كرد. مرحوم‌ اشراقي‌  مي‌گفت‌ اول‌ خودم‌ رونوشت‌ كردم‌ و نسخه‌اش‌ را نگاه‌ داشتم‌، بعد هم‌ يك‌ نفر از بستگان‌ كه‌ فهيم‌ بود، رونوشت‌ كرد. به‌ او گفتم‌ اين‌ كاغذ را بگير و به‌ تلگراف‌خانه‌ ببر و مخابره‌ كن‌. در بين‌ راه‌ از  مدرس‌، طلبه‌، تاجر، كاسب‌، هر كه‌ را ديدي‌ بگو حاج‌ شيخ‌ تلگراف‌ زده‌، مي‌خواهم‌ بروم‌ مخابره‌ كنم‌. او بعد تعريف‌ كرد كه‌ بعضي‌ها در همان‌ بين‌ راه‌ مخابرات‌ رونوشت‌ كردند؛ از جمله‌ آقا ميرزا خليل‌ كمره‌اي‌ بود كه‌ متن‌ را خواند و رونوشت‌ كرد. تا غروب‌ در همة‌ شهر منعكس‌ شد كه‌ حاج‌ شيخ‌ براي‌ لغو دستور لباس‌ متحدالشكل‌، به‌ شاه‌  تلگراف‌ مخابره‌ كرده‌است‌.   پاسخی که از دربار آمد... در اوايل‌ شب‌ بعضي‌ مي‌آمدند ببينند جواب‌ نيامده‌ است‌. فردا صبح‌ زود گروه‌ بيشتري‌ آمدند و در اطراف‌ كوچه‌ حاج‌ شيخ‌  ايستادند تا جواب‌ را دريافت‌ كنند و ببينند آمده‌ است‌ يا نه‌. نهايتاً بعد از ظهر شد و جواب‌ تلگراف‌ نيامد. ساعت‌ 5 بعد از ظهر بود كه‌ مأمور تلگراف‌خانه‌ پيدا شد و به‌ خانه‌ حاج‌ شيخ‌ آمد. همه‌ منتظر بودند بدانند شاه‌  چه‌ جوابي‌ داده‌است‌. او تلگراف‌ را به‌ دست‌ حاج‌ شيخ‌  داد. ايشان‌ آن‌ را باز كرد و خواند و به‌ فردي‌ داد كه‌ بغل‌ دست‌ ايشان‌ نشسته‌ بود. او هم‌ خواند و به‌ فردي‌ داد كه‌ كنار او نشسته‌ بود و او هم‌ به‌ ديگري‌، تا كم‌ كم‌ همه‌ فهميدند جواب‌ چيست‌. خود شاه‌ مستقيماً پاسخ‌ مرجع‌ تقليد را نداده‌ و احترام‌ نكرده‌ بود، گويا وزير دربار تلگراف‌ را امضاء كرده‌ بود. مضمون‌ تلگراف‌ چنين‌ بود: «حضرت‌ آيت‌الله شيخ‌ عبدالكريم‌  حائري‌، تلگراف‌ شما به‌ شرف‌ عرض‌ همايوني‌ رسيد، سخت‌ ناراحت‌ شدند و فرمودند خود حاج‌شيخ‌  اين‌ كار را نكرده‌، افرادي‌ ايشان‌ را تحريك‌ كرده‌اند. لذا دستور داده‌اند تمام‌ محركين‌ اين‌ كار را بگيرند و زنداني‌ كنند.»   وقتی نقاب از چهره منافقان کنار رفت! مرحوم‌ اشراقي‌ مي‌گفت‌ وقتي‌ به‌ مردم‌ خبر رسيد كه‌ در تلگراف‌ به‌ گرفتن‌ محركين‌ اشاره‌ شده‌، آن‌ گروه‌ از شيطان‌هايي‌ كه‌ حاج‌ شيخ‌ را متهم‌ مي‌كردند، رفتند و كت‌ و شلوار پوشيدند. حتي‌ بعضي‌ از كسبة‌ آتشين‌ مزاج‌ به‌ كرات‌ از برابر شهرباني‌  با كت‌ و شلوار رفت‌ و آمد كردند تا نشان‌ دهند كه‌ جزو محركين‌ نبوده‌اند! اما مأموران‌ براي‌ زهرچشم‌ گرفتن‌ از مردم‌، عده‌اي‌ را گرفتند و زنداني‌ كردند و با سرعت‌ امر اتحاد شكل‌ را در قم‌ اجرا نمودند. معلوم‌ شد اينكه‌ مرحوم‌ حاج‌ شيخ‌  مي‌گفت‌ من‌ كنار چاه‌ ايستاده‌ام‌ و شما به‌ من‌ مي‌گوييد خودت‌ را توي‌ چاه‌ بينداز، درست‌ بود. حاج‌ شيخ‌ مي‌گفت‌: ديديد! اگر تلگراف‌ نمي‌كردم‌ هم‌ يك‌ عده‌ گرفتار نمي‌شدند و هم‌ اين‌ قدر در كار تسريع‌ نمي‌شد. اين‌ وضع‌ قم‌  بود، در  تهران‌ و شهرستان‌ها هم‌ هيچ‌ كس‌ قدرت‌ حرف‌ زدن‌ نداشت‌.   منبع: خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی


هم‌رسانی

مطالب مرتبط
نظر شما