مشی سیاسی و اجتماعی آیتالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی در گفتگو با آیتالله سید علی محقق داماد

آیتالله ســید علی محقق داماد در بیســتم جمادی الاولی ســال ۱۳۶۱قمری برابر با پانزدهم خردادماه ۱۳۲۱ هجری شمسی در شهر قم به دنیا آمد. پدر ایشان مرحوم آیتالله سید محمد محقق داماد و مادرشان دختر مرحوم آیت الله العظمی شیخ عبدالکریم حائری یزدی مؤسس حوزۀ علمیۀ قم است.
مراتب تحصیل علوم دینی را در سن دوازده سالگی با تشویق پدرش آیتالله سید محمد داماد آغاز کرد. بخشی از مطول را نزد شیخ ابوالقاسم نحوی و بخــش دیگر را نزد مرحوم آقای رضوانی خمینی خواند. معالم را نزد آقا شیخ هادی بروجردی و آقا مهدی لاجوردی فرا گرفت. لمعتیــن را نزد آیتالله ســتوده تلمذ کرد. بخشی از قوانین را نزد آیتالله شبزندهدار و مکاسب محرمــه را نزد مرحوم آیتاللــه اردبیلی خواند. بخشی از مکاسب را نزد آیتالله مشکینی و بخش دیگر را از آیتالله بهشتی آموخت. قسمت بیع مکاسب را از مرحوم آقا شیخ ابوالفضل خوانساری فرا گرفت. مقداری از شرح منظومۀ سبزواری را نزد شهید مفتح و بعدها جلد سوم شــرح اشــارات را از آیتالله جوادی آملی بهره برد. جلد اول کفایه را هم از آقای جبل عاملی و جلد دوم را نزد آیتالله منتظری خواند. همچنین در سال 1338 به درس آیتالله العظمی بروجردی راه یافت. درس خارج فقه را نزد دایی خود آیتالله شــیخ مرتضی حائری و درس خارج اصول را نزد والد معظم آیتالله سید محمد داماد میرفت که بعدها جزو شاگردان درس خارج فقه ایشان هم شد. آیتالله سید علی محقق داماد از سال 1364 تدریس درس خارج را آغاز کرده است.
با رحلت پدر، در سال۱۳۴۸ امامت جماعت مسجد بازار شــهر قم را بر عهده گرفت و در کنار آن به فعالیتهای اجتماعی همچون تأســیس صندوق قرض الحسنه ذخیره علوی، انجمن تکفل و سرپرستی ایتام، ایجاد شهرکها برای نیازمندان، مسجد و مدرسۀ علمیۀ المهدی، بیمارستان۲۰۰ تخت خوابه ولیعصر (عج) پرداخت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عهدهدار کار بازنگری و تدوین قوانین قضایی شد و در این راستا دفتر تحقیقات و مطالعات دادگستری را با عضویت جمعی از فضلای حوزه و قضات و حقوقدانان پرسابقه دادگستری تشکیل داد. ایشــان همچنین در سالهای آغازین جمهوری اسلامی در صحنه سیاست فعال بود و در جلســات شورای عالی انقلاب فرهنگی شرکت میکرد و عضو شورای تدوین قوانین و از اعضای فعال جامعه مدرسین بود. همچنین از سال ۱۳۶۰تا ۱۳۷۰عضو شورای عالی مدیریت حوزۀ علمیه قم بود و خدمات ارزشمندی را به ثمر رسانید.
حالا و در یکصدمین سال بازتأسیس حوزه علمیه قم در گفت و شنودی با آیتالله سید علی محقق داماد به بررسی ابعاد زندگانی آیتالله موسس پرداختهایم. آیتالله محقق داماد در آستانه 80 سالگی به واسطه انتساب به خاندان معظم آیتالله العظمی شیخ عبدالکریم حائری یزدی شنیدههای زیادی از شیخ موسس و روزگار تأسیس حوزه علمیه قم دارد. یادماندههای خود را به نقل از پدر و یا دیگر شاگردان بلافصل شیخ عبدالکریم حائری یزدی روایت میکند. فرازی از این روایات به زوایای ناگفته از راهاندازی تشکیلات حوزه در قم تعلق دارد: « آن کسی هم که باعث میشد مرحوم حاج شیخ به قم بیاید، همین آقای فیض بود. مکرر به ایشان نامه نوشت و حاج شیخ را که در اراک حضور داشت، به قم دعوت کرد.»
روایت زندگی شخصی و خلقیات فردی شیخ هم از جذابترین قسمتهای این گفت و شنود است. اما به سیاستهای شیخ در مواجهه با رضا خان که میرسیم لحن راوی جدیتر میشود. آیتالله محقق داماد درباره واکنش شیخ به قانون کشف حجاب که یک سال پیش از وفاتش اجرائی شده بود میگوید: «ایشان اعتراض کرد. تلگراف زد و بعد هم دیگر از خانه بیرون نیامد. درواقع یک نوع قهر با حکومت پهلوی بود.» همچنین روایت جالبی هم از تشییع پیکر موسس حوزه علمیه قم و سختگیری عمال رضا خانی دارد.
در بخش پایانی مصاحبه نیز به گوشههایی از حیات آیتالله سید محمد محقق داماد پدر راوی و داماد شیخ عبدالکریم حائری یزدی اشاره شده است.
مشروح گفتگوی آیتالله سید علی محقق داماد با پایگاه اطلاعرسانی یکصدمین سال بازتأسیس حوزه علمیه قم در ادامه از نظر میگذرد.
بسم الله الرحمن الرحیم. ضمن عرض سلام خدمت شما و تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید؛ همانطور که استحضار دارید، به مناسبت یکصدمین سال بازتأسیس حوزه عملیه قم توسط جد بزرگوار شما حضرت آیتالله العظمی آشیخ عبدالکریم حائری یزدی، مراکز تاریخی و اسنادی کشور با مرکزیت تهران،یک کار ترویجی، پژوهشی و علمی را آغاز کرده اند. در همین مسیر نشستها و گفتگوهایی با بزرگان حوزه ترتیب داده شده است؛ چه آنهایی که مثل حضرتعالی منتسب به این بیت شریف هستند، و چه بزرگانی که الان بحمدلله جامعه از وجودشان بهرهمند است. امروز خداوند توفیق داد که خدمت شما باشیم تا در سالگرد رحلت حضرت آشیخ عبدالکریم، از کلام شما بهره ببریم. در سوال اول می خواهم خواهش کنم شرح مختصری از خودتان ارائه دهید تا به عنوان مقدمه و طلیعه کلام باشد.
آیتالله سید علی محقق داماد: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین. سوالی که بر همه پرسش ها مقدم داشتید، یعنی در رابطه با شخص خودم باید عرض کنم من کوچکتر از آن هستم که در رابطه با تاریخ زندگی خودم، در این مجموعه چیزی به عرض برسانم.
بنده سید علی محقق معروف به «محقق داماد» هستم. پدر ما لقب «محقق» داشت. در آن زمان به مرحوم آقای حجت و مرحوم والد، هر دو «سید محمد» میگفتند. تدریجا برای فرق بین این دو بزرگوار، مرحوم والد [از آن جهت که داماد آیت الله موسس بود] با عنوان «سید محمد داماد» شناخته و به این لقب مشهور شد. طبیعتاً ما هم که در آن عرف بزرگ شدیم، با همین لقب شناخته میشدیم.
سال 1321 هجری شمسی، تاریخی است که در شناسنامه ما به عنوان سال تولد درج شده است. وقتی متولد شدیم، پدرمان برای ما شناسنامه نگرفت. ایشان عقیده داشت، اخذ شناسنامه به معنی پذیرش نظام است. می گفت من به خودم اجازه نمیدهم شما در این نظام محبوس شوید و لذا برای ما شناسنامه نگرفت و ما سه برادر (یعنی من، حاج آقا مصطفی و مرحوم مهندس جعفر آقا) هیچ کداممان شناسنامه نداشتیم. بعد که کمی بزرگتر شدیم، اول از همه خود من رفتم و شناسنامه گرفتم. در سن هجده سالگی، رفتم و برای خودم و اخوی ها، حاج آقا مصطفی و سید جعفر، شناسنامه گرفتم. یادش بخیر رئیس اداره ثبت احوال، آقایی به نام آقای نجفی بود. او مرد بسیار خوبی بود. آن وقت، گرفتن شناسنامه کار آسانی نبود. ولی او لطف کرد و زود کارها را انجام داد. شناسنامه خودم و اخوی ها، هر سه را با هم گرفتم و لذا تقریبا شمارههایش ردیف هم بود. آقای نجفی لطف کرد و بدون دغدغه شناسنامهها را صادر کرد. بنابراین بنده «سید علی محقق» طبق شناسنامه موجود، متولد 1321 هستم.
در قدیم پشت قرآن هم تاریخ تولد را مینوشتند.
آیتالله سید علی محقق داماد: دقیقترین تاریخ که قرآنش هم هنوز نزد بستگان ما موجود است، تاریخ 20 شعبان 1361 ثبت شده است.
تقریبا شش سال بعد از فوت حاج شیخ به دنیا آمدید.
آیتالله سید علی محقق داماد: بله. بعد از فوت حاج شیخ (ره).
درباره حاج شیخ مفصل صحبت می کنیم. اگر مقدور است، براساس آنچه شنیده و یا خوانده اید، یک نمای کلی از قم و حوزه علمیه، قبل از حضور حاج شیخ بفرمائید.
آیتالله سید علی محقق داماد: حوزه علمیه قبل از آمدن حاج شیخ به قم فی الجمله وجود داشت. عالم بزرگواری که در آن زمان در قم در حقیقت پرچمدار حوزه بود، مرحوم آقای فیض بود. خودش اصالتاً قمی بود و علاقمند بود به اینکه حوزه در قم باشد. ایشان مرد محترم و فاضلی بود. آن کسی هم که باعث میشد مرحوم حاج شیخ به قم بیاید، همین آقای فیض بود. مکرر به ایشان نامه نوشت و حاج شیخ را که در اراک حضور داشت، به قم دعوت کرد. مرحوم حاج شیخ میفرمود: علمای قم هستند؛ نیازی به آمدن من نیست. ولی ایشان (مرحوم فیض) رها نمیکرد و اصرار او باعث شد حاج شیخ به قم بیاید. آقای فیض از طرف خودش نماینده ای به اراک فرستاد و حاج شیخ را دعوت کرد ولی باز ایشان راضی نمی شد. نهایتا آقای فیض پیغام فرستاد که: الان ایام عید است (نوروز 1301 هجری شمسی). ایام نوروز از اطراف و اکناف ایران برای زیارت به قم میآیند. شما هم به قم تشریف بیاورید. و به این شکل مرحوم حاج شیخ را راضی کرد تا در ایام عید نوروز به قم بیاید. پس از این، مرحوم حاج شیخ به اصرار آقایان در قم ماندگار شد.
قبل از اینکه ایشان به قم بیاید، حوزه قم دو نفر متشخص بسیار بزرگوار و بسیار محترم داشت. یکی مرحوم آشیخ ابوالقاسم قمی بود و دیگری مرحوم آقای ارباب پدر آقای اشراقی. این دو خیلی مورد احترام بودند. حقشان هم بود. مرحوم آشیخ ابوالقاسم فرد بسیار فاضل و مورد اعتماد و تشخص تقوایی در قم بود. به اصطلاح رنگ خاصی داشت. بیت ایشان، خصوصیات ایشان، همه عالی بود. اصرار مرحوم آقای شیخ ابوالقاسم و آقای فیض و دیگر بزرگان بود که حاجشیخ (آیت الله العظمی حائری یزدی) که در ایام عید برای زیارت یکی دو روزه به قم آمده بود، در اینجا ماندگار شد.
وقتی ایشان به قم آمد، حوزه به آن شکل نبود، ولی فضلا بودند. هم خود آقای شیخ ابوالقاسم قمی حضور داشت و هم مرحوم آقای ارباب. بزرگان آمدند به منزلی که حاج شیخ در آن وارد شده بود. آن منزل، منزل آقای اخوان قمی بود. این خانه در بازار کهنه حوالی روبروی مدرسه رضویه، داخل یک کوچه قرار داشت. این خانه متعلق به یکی از هممباحثه ای ها و دوستان حاج شیخ بود.
بزرگان قم در آنجا به دیدار حاج شیخ رفتند و مباحثاتی اتفاق افتاد. آقای آشیخ ابوالقاسم کبیر و آقای میرزا محمد ارباب هر دو با هم رفته بودند دیدن حاج شیخ. طبیعتاً گفتگوها و مباحثاتی بینشان پیش آمده بود؛ هردو بزرگوار اذعان داشتند که حاج شیخ خیلی مسلط بود و خیلی خوب مباحثه کرد. یکی از آن دو بزرگوار به دیگری – حالا نمیدانم کدامشان – گفته بود: «حاج شیخ خیلی مسلط بود. بیا برگردیم و از ایشان دعوت کنیم در قم بماند.» دیگری هم گفته بود: «من هم میخواستم همین را بگویم.» لذا هردو برگشتند و از حاج شیخ خواهش کردند که شما در قم بمانید. شیخ میگفت: نه! اینجا الحمدلله علما و فضلا هستند. از یک طرف آن بزرگواران اصرار می کردند و از طرفی با انکار مرحوم حاج شیخ مواجه می شدند. ایشان قبول نمیکرد و میگفت: شما تشکیلات خودتان را حفظ کنید. آنها اصرار کردند و گفتند: آقای حاج شیخ، حالا یک استخاره کنید. ایشان استخاره کردند. معروف است در استخاره حاج شیخ این آیه آمد: وَ أْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ (آیه 93 سوره یوسف) این مشهور است. بعد از این استخاره، مرحوم حاج شیخ در قم ماندنی شد. ایشان علاقمند به این بود که یک حوزه قوی تشکیل شود؛ حتی در اراک هم که بود، به دنبال تشکیل حوزه بود.
مرحوم والد کی ملحق میشوند؟
آیتالله سید علی محقق داماد: ظاهرا عید نوروز یکهزار و سیصد شمسی، سال تاسیس حوزه است. اخوی در ذهنش بود که سال 1301 سال تاسیس بود. ولی آن چیزی که در ذهن من است و از مرحوم پدرمان شنیدم، ایشان میگفت: من یک سال بعد از تشکیل حوزه در 1301 از یزد به قم آمدم. یعنی یک سال بعد از آمدن حاج شیخ. من از لسان ایشان میگویم.
براساس شنیدههایتان از مرحوم والد، قبل از آمدن حاج شیخ ا.ضاع قم چطور بود؟ مثلا تعداد طلبهها، مدارس فعال، رضویه و میرزا جهانگیر خان و سید صادق و ... فعال بوده، طلبه داشتند ولی به اندازه ظرفیت نبوده.
آیتالله سید علی محقق داماد: البته آن زمان همینهایی که فرمودید جمعیت طلبهشان به تناسب جمعیت قم بوده است. آن زمان کل جمعیت قم به 25 هزار تا نمیرسید.
این آماری که میفرمایید از کسی شنیده اید؟
آیتالله سید علی محقق داماد: مشهور بود که در همین اندازهها بوده و بیشتر از این نبوده است. طبعاً طلبههایش هم به همین نسبت بودند.
اگر موافق باشید راجع به خود حاج شیخ و ویژگیهای ایشان در درس و شخصیت اخلاقیشان، هر چه در خاطر دارید بفرمائید. دانستههای شخصی خودتان برای ما غنیمت است.
آیتالله سید علی محقق داماد: درباره مرحوم حاج شیخ، کتابهای متعدد، شرح حالهای بسیار، به خصوص در همین زمان اخیر ما نوشته شده است. مرحوم امام(ره) نسبت به حاج شیخ خیلی متعبد بود و علاقمند به ایشان بود، خیلی. نمیدانم کسی برایتان نقل کرده یا از کسی شنیده اید؛ یک وقت در جمع خانوادگی در حضور امام صحبت از حاج شیخ پیش آمده بود و گویا یکی از دختران امام به ایشان گفته بود که الان مرجعیت شما از مرحوم حاج شیخ پیش افتاده و جلو رفته است. مرحوم امام(ره) با این جمله خیلی تند برخورد کرده بود و گفته بود دیگر این حرف را تکرار نکنید.
منظورشان این بود که قیاس نکنید.
آیتالله سید علی محقق داماد: بله! بله! جهت حفظ حرمت مرحوم حاج شیخ. شاگردان مرحوم حاج شیخ نسبت به ایشان یک نوع تعبد خاصی داشتند؛ چه آنهایی که در قم مانده بودند و چه آنهایی که به شهرستان رفته بودند. مثلا فرض کنید مرحوم حاج ملا علی همدانی، حاج محمد آقای ثابتی و ... اینها همین تعبد را نسبت به حاج شیخ داشتند و تا آخر عمرشان هم به این شکل بود. علاقمند بودند پا جای پای مرحوم حاج شیخ بگذارند. هر کاری او کرده برایشان ملاک بود. آن کاری را که حاج شیخ انجام نداده بود، آنها نمیدانستند چه طور باید حل کنند.
یک سال در حدود همدان قحطی شد. نان کم بود. آقای آخوند ملاعلی همدانی معروف به آقای معصومی میگفت: «من نمیدانم چه کار کنم؟ آیا میشود از سهم امام به فقرا داد؟» روزها عده ای بیچاره میریختند در کوچه ایشان. ایشان میگفت نمیدانم میشود از سهم امام به این افراد داد یا نه؟
دستورالعملی بود که ظاهراً از زمان آقای ملکی تبریزی در قم کاربرد داشت؛ مبنی بر این که اگر کسی درباره کاری ابهام داشته باشد، امامی را در نظر بگیرد و سوالش را از ایشان بپرسد. آخوند ملاعلی طبق این توصیه مرحوم آقای ملکی، میخواست سوالش را از حضرت ولیعصر(عج) بپرسد که آیا می شود از مال شما در غیر حوزه صرف کرد؟ همان شب در خواب مرحوم حاج شیخ را دید که دارد به خانه ایشان وارد می شود و صدایش از کوچه بلند است که «یا کریم». مرحوم حاج شیخ وقتی میخواست جایی وارد شود، میگفت: «یا کریم! یا کریم!» این تکیه کلام مرحوم حاج شیخ بود. خلاصه آقای معصومی (آخوند ملاعلی همدانی) در رویا، از حاج شیخ سوال کرد که: آقا میشود از سهم امام به فقرا داد یا نه؟ مرحوم حاج شیخ پاسخ داده بودند: «چه کنیم؟ بگذاریم از گرسنگی بمیرند؟! اینکه نمیشود!» وقتی آقای معصومی بیدار شد، جوابش را گرفته بود. خودش میگفت فهمیدم که عمل را ناقص انجام داده ام. لذا به جای این که امام زمان(عج) را ببینم، ایشان نائبش را فرستاده است.
خودتان از آقای معصومی شنیدید؟
آیتالله سید علی محقق داماد: بله! بنده خودم از ایشان شنیدم. بله! از آقای معصومی(ره) شنیدم.
بحث حاج شیخ و ویژگیهای اخلاقی و درسی و روابط اجتماعیشان را میفرمودید؟
آیتالله سید علی محقق داماد: سوال خوبی کردید. در رابطه با حاج شیخ همینطور که عرض کردم اخیراً به خصوص بعد از انقلاب کتابهای زیادی نوشته شده، مصاحبههای زیادی انجام شده ولی آنچه که من متأسفم، کمتر روی ویژگیهای اخلاقی مرحوم حاج شیخ کار شده است.
مرحوم حاج شیخ در زندگی با اطرافیان، دوستان، اصحاب و ... خیلی صاف و روشن بود. هیچگونه تبختر و پنهانکاری نداشت. این اخلاقیات در کتابهایی که راجع به حاج شیخ نوشته شده، زیاد حل و فصل و بررسی نشده است. یکی از دوستان قدیمی مرحوم حاج شیخ که از زمان سامرا از دوستانشان بود، مرحوم آشیخ محمدرضای اصفهانی (مسجدشاهی) است. از سامرا هم که به اراک آمدند با هم بودند؛ تا این که آقای مسجدشاهی خداحافظی کرد و به اصفهان رفت. مرحوم حاج شیخ ایشان را دعوت کرد که بیاید و در قم بماند. حاج شیخ از هر کسی که صلاحیتش را داشت، برای ماندن در قم و تقویت حوزه دعوت میکرد. برای اینکه بنیاد حوزه محکم شود. آشیخ محمدرضای مسجدشاهی آمد و یک مدتی هم در قم ماند. بعد یک مرتبه رها کرد و رفت اصفهان. از ایشان پرسیدند چرا قم را رها کردی و رفتی اصفهان؟ جواب نمیداد و علتش را نمیگفت.
سیدی بود – خدا رحمتش کند- متصدی کتابخانه مدرسه فیضیه بود. او به آقای مسجدشاهی گفت باید بگویی که چرا قم را رها کردی؟ او هم هیچ نمیگفت. تا بالاخره یک روز آن آقا سید در اصفهان میهمان آقای مسجدشاهی شد و همان جا او را گیر انداخت که باید علتش را بگویی [که چرا قم را ترک کردی؟] وقت غذا که رسید، گفت تا علتش را نگویی غذا نمیخورم! گرو گرفت. آشیخ مسجدشاهی گفت حالا تو غذایت را بخور، بعدا علتش را میگویم. سید گفت: نمیشود. شیخ گفت: ما در اصفهان کار و بارمان خوب و زندگیمان مرفه است. همین الان دور حوض ما چهل تا قلیان هست، ولی وقتی به قم آمدیم، حاج شیخ یک شب ما را به خانهاش مهمان کرد. مقداری از شب گذشته بود که وقت غذا رسید. حاج شیخ، کلبعلیشاه (خادمش) را صدا زد که برو مرتضی را خبر کن که بیاید. کلبعلیشاه رفت و برگشت و گفت: آقا مرتضی خوابیده. شیخ گفت: برو بیدارش کن. اصرار داشت که بیدارش کن. او گفت برای چه اصرار می کنید؟ حاج شیخ گفت کلبعلیشاه! تو که میدانی در خانه ما پلو پیدا نمیشود. حالا که امشب غذایی هست بگذار مرتضی هم بیدار شود و مقداری از این غذا بخورد! آقای مسجدشاهی میگوید من این را که دیدم گفتم: نه، اینجا جای ما نیست! ما نمیتوانیم با اینطور زندگی بسازیم. لذا به اصفهان برگشتیم.
حضرت استاد! یک سوالی که حل نشده این است که بالاخره فحول علما متقدم و متاخر بر حاج شیخ بسیار بودند. میخواهم نظر شما را بدانم که وجه ممیزه حاج شیخ چه بود که افتخار تأسیس حوزه به نام ایشان رقم خورد؟ آیا اسباب و علل مادی دخیل بود یا نه رزق من الله بود؟ آن وجه ممیزه حاج شیخ را میخواهم برای ما بفرمایید.
آیتالله سید علی محقق داماد: مرحوم حاج شیخ در تدریس موفقیت بسیاری داشت. دوره اصول که خودش دُرَر را نوشته بود و این دُرَر هم تبرزی به حاج شیخ داده بود و از این نظر در تدریسش هم تبرز داشت. خوشبیان بود، با شاگردان خوش برخورد بود، همه را جذب میکرد و از این جهت زود در حوزه قم دورش جمع شدند. شاگردان زیادی از بلاد دیگر به قم پیوستند و در حوزه قم دور مرحوم حاج شیخ جمع شدند و حوزه بدین وسیله تشکیل شد. علاوه بر این از نظر اخلاق اجتماعی خیلی چیزها را رعایت میکرد که شاید دیگران رعایت نمیکردند. حالا به قم آمده برای تشکیل حوزه؛ اما علمای دیگر قم چه موقعیتی دارند؟ و اوضاعشان چطور است؟ نسبت به آنها حاج شیخ خیلی دقیق و مهربانانه عمل میکرد. مثلا قبل از آمدن حاج شیخ به قم، مرحوم آشیخ ابوالقاسم کبیر که البته مرد بسیار فاضلی بود، نسبت به حاج شیخ خیلی احترام میکرد و تعبد داشت. من از پدرم شنیدم که مرحوم حاج شیخ هر دفعه به شیخ ابوالقاسم میرسید میگفت: «آقای آشیخ ابوالقاسم! ما آمدیم قم و مزاحم شما شدیم. ما را ببخشید.» طبعاً مرحوم آشیخ ابوالقاسم هم ادب میکرد و می گفت: «نه آقا! ما بوسیله شما در قم موقعیتی پیدا کردیم. تا شما نیامده بودید، ما موقعیتی نداشتیم.» مرحوم حاج شیخ از نظر اخلاقی برخورد بسیار متواضعانه و مدبرانهای داشت که همه این روحیات، در جذب افراد به سمت او موثر بود.
از روابط مرحوم حاج شیخ با بزرگان بعد مثل حضرت امام یا آیتالله گلپایگانی، مخصوصاً آیتالله سید احمد خوانساری که کمتر گفته شده اگر چیزی در ذهنتان هست بفرمایید.
آیتالله سید علی محقق داماد: درباره مرحوم آقای آسید احمد خوانساری در همین کتابی که داماد ایشان آقای انصاریان جمعآوری کرده، خیلی چیزها آمده است.
درباره خدمات اجتماعی حاج شیخ هم بفرمایید.
آیتالله سید علی محقق داماد: در معصومیه سیل آمده و تعدادی از خانههای آن طرف خندق را خراب کرده بود. مرحوم حاج شیخ آن زمینها را از آستانه اجاره کرد تا برای مردمی که خانههایشان خراب شده بود خانه سازی کند. البته در ابتدای امر، مردم - که احتمالا کسی تحریکشان کرده بود - کمی ناراحتی نشان دادند که ما اینجا را نمیخواهیم چون از خانههای قدیمی ما دور است! آنها مقابل خانه حاج شیخ جمع شده بودند و شعار میدادند. مرحوم حاج شیخ گفت: «بسیار خوب! حالا که نمیخواهید، من هم فردا عمامه و عبایم را برمیدارم و از اینجا میروم.» تا این را گفته بود، شاید نیم ساعت طول نکشید که مرحوم آشیخ ابوالقاسم آمد و گفت: آقا چی شده؟ مرحوم حاج شیخ فرموده بود: ما این را گفتیم برای اینکه مردم دست از این هیاهو بردارند. بالاخره ایشان برای مردم خانهسازی کرد که هنوز هم خانههایش وجود دارد. این یکی از خدمات اجتماعی ایشان بود. دومی، احداث بیمارستان سهامیه بود. سومی هم احداث بیمارستان فاطمی بود که شبیه همان سهامیه بود که چند سال قبل، ساختمانش در طرح خیابان افتاد و از بین رفت.
راجع به میزان شهریه طلاب و این قبیل مسائل شنیدهای دارید؟
آیتالله سید علی محقق داماد: حداکثرش سه تومان بود. از یک تومان شروع میشد تا سه تومان. یک زمانی من در رابطه با حاج شیخ مفصل صحبت کردم و دو شماره از مجله حوزه (شماره های 24 و 25) آن را به چاپ رساند.
در مورد روابطش با دولت و رضا شاه هم صحبت بفرمائید.
آیتالله سید علی محقق داماد: روی این موضوع اخیراً خیلی بحث شده است. مرحوم حاج شیخ وقتی حوزه را تأسیس کرد همّش نگهداری حوزه بود. رضاشاه هم می دانست این حوزه اگر پا بگیرد، برایش خطرناک است. دنبال بهانه بود تا طوری حاج شیخ را سرکوب کند. ولی حاج شیخ به او بهانه نمیداد. تا جایی که یکی از معاریف آن زمان که قبلاً عمامهای بود به توصیه رضا شاه عمامهاش را برداشت و کلاهی شد! ظاهراً اسمش قائم مقام بود. رضاشاه به او توصیه کرد حالا که عمامهات را برداشتی همینجوری برو پیش حاج شیخ و ببین چه عکسالعملی نشان میدهد؟ او طبق روال سابق نزد حاج شیخ رفت. مرحوم حاج شیخ هم احترامش کرد و به او را خانه آورد. نگاه کرد که عمامه ندارد، ولی اصلاً به روی خودش نیاورد. قائم مقام برگشت به تهران. رضا شاه از او پرسید: «چی شد؟ حاج شیخ را دیدی؟ شیخ چی گفت؟» گفت: هیچ چیز! رضاخان گفت: یعنی هیچ چیز به تو نگفت؟! گفت: نه! رضا شاه فهمید اینجا هم شکست خورده و نمیتواند بهانهای از حاج شیخ بگیرد.
امام در کتاب چهل حدیث در مورد تواضع حاج شیخ جمله ای دارند، اجمالش این است: کسی که چنین شخصیت بزرگ فقهی و علمی و اجتماعی دارد آنچنان متواضع بود که گاهی با پای برهنه میآمد در کوچه و کنار در مینشست و با اصاغر طلاب مزاح میکرد.
آیتالله سید علی محقق داماد: عصر که میشد، یک ساعت مانده به غروب، مرحوم حاج شیخ به مدرسه فیضیه می آمد و زیر حجره آقای صاحبداری - از درب مدرسه که وارد میشوی، حجره روبرو، کنار پلههای کتابخانه - مینشست. طلبهها هر کسی کاری یا سوالی داشت بی رودربایستی سوالش را میپرسید و کارش را میگفت. طبعاً با طلبهها مأنوس بود. گاهی هم با آنها شوخی میکرد و خلاصه فاصلهای بین خودش و طلبهها قرار نمیداد.
از خاطرات مشترک ایشان با مرحوم بافقی شنیدهای دارید؟
آیتالله سید علی محقق داماد: نه، من چیزی ندارم. البته وقتی مسئله بافقی مطرح شد، شیخ به طلبهها گفت: بحث در این رابطه بر همه حرام است. پهلوی دنبال بهانه بود.
درباره بعضی از فتاوی که موجب حیرت مقدسین میشده هم توضیح بفرمایید.
آیتالله سید علی محقق داماد: آن چیزی که من شنیدم، یک بار در مورد رجعت از ایشان سوال کردند. ایشان گفت البته من خودم معتقدم، ولی جزء ضروریات دین نیست. اگر کسی معتقد نباشد، طوری نمیشود. مواردی بود که طبق روال مقدسمآبی بود که مرحوم میرزا مهدی میخواست همانطور جواب دهد. مثلاً آمدند از ایشان سوال کردند که آقا! در نماز شب این دعا بهتر است یا آن دعا؟ مرحوم حاج شیخ فرمود: من موفق به نماز شب نیستم. مرحوم میرزا مهدی گفت: آقا دیگر این را نمیخواست بگویی! مرحوم حاج شیخ خیلی رک و صریح بود. باکی از واقعیت نداشت.
بحثی هست درباره تقابل ایشان با رضا شاه که این تقابل اصطلاحا «کج دار و مریز» بوده؛ اما بعد از قضیه کشف حجاب، این رابطه آشکارا تیره بود.
آیتالله سید علی محقق داماد: ایشان اعتراض کرد. تلگراف زد و بعد هم دیگر از خانه بیرون نیامد. درواقع یک نوع قهر با حکومت پهلوی بود.
درباره تشییع مرحوم حاج شیخ هم کمی توضیح بفرمایید. آیا چیزی شنیده اید؟ ظاهرا در آن دوره خیلی عجیب بود و جمعیت خوبی برای تشییع آمده بود؟
آیتالله سید علی محقق داماد: رحلت مرحوم حاج شیخ در بحبوحه اختناق پهلوی بود. نگذاشتند چای به دست مردم برسد! از نظمیه آمدند و سماور مسجد امام را خالی کردند و چراغ را خاموش کردند تا نتوانند به جمعیتی که برای تشییع آمده بودند چای بدهند.
اگر ممکن است مختصری هم درباره مرحوم پدر و روابطش با حاج شیخ بفرمایید.
آیتالله سید علی محقق داماد: همانطور که قبلا عرض کردم، مرحوم پدر ما یک سال بعد از تأسیس حوزه به قم مشرف شدند. قبل از آن یزد بودند. ما بچه احمدآباد، اطراف اردکان هستیم. ایشان رفته بود یزد برای تحصیل. گفتهاند و نوشتهاند که اساتیدشان چه کسانی بودند. یکی از اساتید بسیار مبرزشان مرحوم حاج شیخ غلامرضای یزدی بود که معروف است مرد بسیار منفرد به نفس بود. در آنجا تک بود. مرحوم حاج شیخ غلامرضا برای ایشان درس میگفت. تا رسیدند به رسائل و مکاسب دید از عهده درس ایشان برنمیآید. یک روز ایشان را صدا زده و گفته بود «فلانی! تو دیگر جایت اینجا نیست. آقای حاج شیخ در قم حوزه تشکیل داده، تو هم باید به قم بروی.» ایشان هم پذیرفت. حالا میخواهد به قم بیاید. 16 ساله بود. مرحوم شیخ غلامرضا خودش هم از اوتاد بود. آمد در گاراژ [ترمینال] بدرقه ایشان. عبا و قبای خودش را درآورد و در همان گاراژ بر تن ایشان کرد که در راه ناراحت نشود. مرحوم آشیخ غلامرضا واقعا از افراد خاص بود. تا آخر عمر هم مرحوم والد به او متعبد بود.
خودتان مرحوم آشیخ غلامرضا را دیده بودید؟
آیتالله سید علی محقق داماد: بله! ایشان بعد از والد فوت کردند. مرحوم آشیخ غلامرضا را قبلا هم دیده بودم. بعدازظهرها میآمد در صحن نو حضرت رضا(ع) آنجا منبر میرفت. منبر خاصی هم داشت. منبر موثری داشت.
چه شد که مرحوم والد، داماد حاج شیخ شدند؟
آیتالله سید علی محقق داماد: آن وقتی که آمد قم، صحبت دامادی نبود. ولی تدریجاً مرحوم شیخ نسبت به ایشان شناخت پیدا کرد. ایشان در درس مرحوم حاج شیخ شرکت میکرد. مرحوم حاج شیخ نسبت به او در این درس شناخت پیدا کرد. وقتی مرحوم والد رفته بود خواستگاری از دختر حاج شیخ، ایشان فقط همین را به دخترش گفته بود که: «این طلبه، خوش استعداد است؛ آیا به این ازدواج راضی هستی؟» دختر ایشان هم به تصمیم خود شیخ احاله کرده بود.
چه سالی بود؟
آیتالله سید علی محقق داماد: سال 1313.
با آقای صدوقی هم ایشان ارتباطی داشتند؟
آیتالله سید علی محقق داماد: آقای صدوقی در اواخر آن دوره و اواخر عمر حاج شیخ مقسم شهریه ایشان بود.
از ویژگیهای پدر بیشتر بفرمایید.
آیتالله سید علی محقق داماد: پدر ما بیشتر فکر و ذکرش درس بود. نسبت به درس خیلی مقید بود.
لقب «محقق» را شیخ به ایشان دادند؟
آیتالله سید علی محقق داماد: نخیر، زمانی که ایشان اردکان بود و هنوز به یزد نرفته بود، لقب محقق را گرفت. یک آقای محترم فاضلی در اردکان بود که لقبش «محقق» بود. ایشان از او این لقب را اخذ کرد.
روحیات سیاسی مرحوم پدرتان چطور بود؟ آیا مثل حاج شیخ بود؟
آیتالله سید علی محقق داماد: آن زمان مسائل سیاسی اصلاً مطرح نبود. مرحوم آقای خمینی از اول یک فرد انقلابی و خاص بود. مرحوم حاج شیخ در مدرسه فیضیه، طبقه دوم را داشت می ساخت. مرحوم آقای خمینی در همین حین پشت سر حاج شیخ راه میرفت و با خودش زمزمه میکرد که: «خانه از پایبست ویران است؛ خواجه در فکر نقش ایوان است!» منظور ساختمان سازی طبقه دوم فیضیه بود. مرحوم حاج شیخ یک مرتبه برگشت و گفت: «آقا روحالله! من فعلاً وظیفهام این است؛ تو اگر به جایی رسیدی هر کاری دلت میخواهد بکن!»
روحیات مرحوم والد در خانه چگونه بود؟ اگر درباره دأب تربیتی ایشان نسبت به فرزندان نکته خاصی دارید بیان بفرمایید.
آیتالله سید علی محقق داماد: ببینید، ایشان در طول تاریخ حیاتش یک دفعه راجع به مسائل خصوصی و شخصیمان صحبت نکرد. درس و بحثمان به عهده خودمان بود و باید خودمان انتخاب می کردیم به درس برویم، مباحثه کنیم و ... . در فرائض هم همینطور؛ یک دفعه هم نماز صبح بیدارمان نکرد.
درباره فوت ایشان هم بفرمایید.
آیتالله سید علی محقق داماد: مرحوم والد به سکته قلبی فوت کرد. علت سکتهاش هم مسئلهای بود مربوط به قم که ایشان ناراحت شد و سکته برایش پیش آمد. آن زمان معالجه قلبی خیلی مشکل بود. در تمام قم یک دستگاه نوار قلب نبود. آقایی به اسم دکتر نجات بود که هفتهای یکبار از تهران به قم میآمد. یک آقای دکتر شیخ هم بود. او یک دستگاه نوار همراه خودش میآورد. وضع آن زمان اینطور بود. البته روزی که ایشان سکته کرد، من در قم نبودم. برای تبلیغ به مأمویه زرند رفته بودم. فوری به قم آمدم. دکتر شیخ برای معاینه آمد. پدر به من اشاره کرد و گفت برگرد همان جایی که بودی! وسط ماه رمضان مردم را معطل نگذار!
حاج آقا ظاهراً ایشان خوش مشرب بود...
آیتالله سید علی محقق داماد: وقتی در یک جلسهای مینشست، مطالب مختلف ایراد می کرد. منبری هم که ایشان در مسجد مسگرها میرفت همینطور بود. جهات مختلف داشت و در مجموع شیرین بود.
در جریان انجمنهای ایالتی اسم ایشان برجسته است.
آیتالله سید علی محقق داماد: بله، یادم هست آن موقع هفتهای یک بار جلسات علما برگزار میشد و منزل ما هم به نوبت میآمدند. ایشان هم در این جلسات حاضر بود.
با امام هم روابط خوبی داشتند.
آیتالله سید علی محقق داماد: با امام هم از قدیم بودند. امام از لحاظ سنی شش سال از ایشان بزرگتر بود. ولی امام درس خارج را دیرتر از مرحوم پدر ما شروع کرد. والد ما سال 1318 و امام فکر میکنم سال 1326 درس خارج را شروع کردند.
درباره مراسم تشییع مرحوم والد هم بفرمایید.
آیتالله سید علی محقق داماد: تشییع مرحوم والد، بعد از تشییع مرحوم آقای بروجردی یک تشییع بینظیر بود. خیلی بینظیر بود. خانه ما در کوچه آقازاده بود. از کوچه بیرون آمدیم و دیدم جلوی تشییع از سه راهی بازار رد شده است. نمازشان را هم مرحوم آقا دایی (آشیخ مرتضی حائری) خواندند. خیلیها آنجا منتظر بودند که نماز ایشان را بخوانند. من رفتم پیش ایشان و گفتم آقا دایی! تعارف هم نکنید، بروید برای نماز بایستید و ایشان هم متوجه بود.
از شما ممنونم. بسیار استفاده کردیم. ان شاالله مخاطبان هم از این گفتگو بهره خواهند برد.
آیتالله سید علی محقق داماد: من هم از شما ممنونم. موید باشید.
همرسانی






مطالب مرتبط
جدیدترین مطالب
15 دیماه در گذر تاریخ

نظر شما