روایتی از خانهی پلاک بیستوهشت کوچهی ارگ
شیخ حسن نوری همدانی، خانهی پلاک بیستوهشت و انجمن ولی عصر (عج)

مقدمه
خیابان اِرَم قم-درست شبیه نام اِرَم - در لغتنامه ذهن من همیشه با هاله ای رازآلود و اسرارآمیز همراه بوده است. ارم نام شهری است که در متون تاریخی و تفسیری، زمان و مکان آن مشخص نیست و حقیقت آن برای همیشه به صورت یک راز باقی مانده است. برخی آن را در دمشق ، گروهی در اسکندریه و برخی جایی میان صنعا و حضرموت دانسته اند. حدس هایی که معلوم نیست تا چه اندازه با واقعیت سازگار باشد. اما خیابان ارم قم که امروز به خیابان «آیت الله مرعشی نجفی» نامگذاری شده است با آنکه بر خلاف ارم تاریخی ، زمان و مکان دارد اما این ویژگی ها ، هیچ از رازآلودگی اش کم نمی کند. خیابان ارم پر است از تکه های رازآلودی که برای تفسیر و کشف آن باید جستجوگر بود:
ساعت سازی سرد و تاریک ارجمندی که در میان دهه ی هشتاد پاتوق گرم گفتگوهای سرپایی ام با صاحب مرموز و مکتوم آن در باب شعر و عرفان بود و بعد از وفات آقای ارجمندی برای همیشه تعطیل شد. عکاسیِ رکس و رویال که یکی در دام نقشه های ارتجالی و تخیلی توسعه افتاد و دیگری هم این روزها به جز تابلوی فلکسی سرد و بی رمق آن چیز زیادی از آن نمانده است.داروخانه ی دکتر شفا که با قدمت بیش از صد سال حالا تبدیل به انباری یک کتابفروشی شده است.این ها تکه هایی از خیابان ارم است که هنوز رازآلودگی اش را در روح من حفظ کرده است.
از بدقوارگی امروز این خیابان که چشم بپوشیم در هر کدام از کوچه پس کوچه های آن می شود اثر مهمی از تاریخ قم و حوزه علمیه را پیدا کرد.درست مثل ارم که در معنای لغوی آن گفته اند: «سنگ نشانه ای است برای راهنمایی و جلوگیری از گم شدن افراد در بیابان» در برهوت هویتی که امروز دچار سرگردانی مان کرده شاید با ارم ها بشود راهی پیدا کرد.
حرافی نکنم.
داستان این کتاب از یکی از کوچه های همین خیابان ارم شروع می شود: کوچه ای که دیوارهای آن با آجرهای قزاقی بالا رفته، بام آن با لایه ی ضخیمی از کاه گل پوشانده شده و با پلاک هایی با رسم الخط عربی هویت پیدا کرده است. در میان قم گردی هایی ام ، بارها در مقابل خانه های مختلف این کوچه که شاخه های هرس نشده ی درختان انار و انگور از میان نرده های زنگ زده و زهوار در رفته ی آنها بیرون زده ایستاده ام و به داستان این خانه ها و ساکنین آن فکر کرده ام. گاهی هم دست به گوشی موبایل برده ام و تصاویر آن را ثبت کرده ام. تصاویری که شاید یک روز با عنوان اِرَمیّات منتشر شود. ناگفته نماند بارها برای این کنجکاوی هایم با نگاه پرسشگرانه و سرزنش آمیز عابران نیز روبرو بوده ام. شاید برایشان سوال بوده که چه جذابیاتی در دیوارهای قوس برداشته ی در حال ویرانی و درب های فرسوده ی این خانه های متروک است؟
دوست داشتم پاسخ شان را بدهم و بگویم هیچ . هیچ جذابیتی در این کهنگی ها و فرسودگی ها نیست جز آنکه به قول آن مرد روشن ضمیر ، برای آن کسی که در بیابان گم شده است خاکستر بی ارزش بر جای مانده از آتش و فضله ی رمه ها هم نشانه ای از حیات و راهی برای نجات است. ارم که قرار نیست یاقوت و زمرد باشد. اصلا ارزش ارم به قیمت آن نیست؛ به دلالتی است که می کند . به راهی که نشان می دهد تا به هدایت بینجامد.
باز هم حرافی کردم.
قصه ی این کتاب در مورد خانه ی پلاک 28 است. .پلاک بیست و هشتِ دومین فرعیِ کوچه ارگِ خیابان ارم . این فرعی که به«کوچه زنجانی» مشهور بوده و هست ، شهرت اش را از نام یکی از ساکنین اش، یعنی آیت الله سید احمد شبیری زنجانی پدر آقا موسی شبیری دارد . تا فراموش نکرده ام همین جا بگویم که در این کوچه ،خانه ی موسای دیگری هم بوده که بخشی از رازآلودگی این خیابان و کوچه ، مدیون حضور ناپیدای اوست: آقا سید موسی صدر.
به کمک اسناد ساواک می دانیم که خانه پلاک بیست و هشت با شماره تلفن 2758 در اصل ملک فردی به نام دکتر تمدن بوده است که پس از وفات او در اختیار مادرش قرار داشته که ایشان هم خانه را به علامه طباطبایی اجاره می دهد.این خانه تا حدود سال 45 ه.ش محل اسکان علامه طباطبایی بوده و پس از اینکه ایشان به خیابان معصومیه پلاک 20 منتقل می شود خانه توسط مادر دکتر تمدن به شخص دیگری اجاره داده می شود. مشخصات مستاجر جدید به این صورت درج شده است:
«حسن نوری همدانی فرزند ابراهیم به شماره شناسنامه 28متولد 1302 ه.ش در همدان»
پدرش از علمای شناخته شده ی همدان و از شاگردان شیخ علی گنبدی بود که در سال 1312 ه.ش به بخش رزن همدان کوچ کرد و در آن منطقه به فعالیت های حوزوی مشغول شد. از او کتاب هایی چون حاشیه مکاسب، کتابی در علم اخلاق و کتابی در طب به جای مانده که البته هنوز به صورت نسخه ی خطی است.شیخ ابراهیم که بر اثر بیماری به قم مسافرت کرده بود در 16 خرداد 1348 در سن 70 سالگی چشم از جهان فرو می بندد و در قبرستان حاج شیخ (قبرستان نو) به خاک سپرده می شود. پنج پسر شیخ ابراهیم عبارتند از حسن ، حسین، محسن، رضا و علی و هفت دختر که نام برخی از دامادهای ایشان به این صورت درج شده است: شیخ اسماعیل معزی ملایری ، شیخ محمد عمانی همدانی و سید زین العابدین حسینی همدانی.
شیخ حسن نوری همدانی فرزند ارشد شیخ ابراهیم بخشی از دروس سطح حوزه را نزد پدر خود و بخشی از آن را در مدرسه آخوند ملا علی معصومی همدانی فرا می گیرد . عده ای از محصلین مدرسه آخوند همدان. آقای بنی صدر، آقای آخوند، شیخ عبدالنبی، میرزا حسن نوری همدانی سمت راست تصویر عینک به چشم دارد.
تا مدتی با نانهای کپکزده سر کردیم
در نهایت در سال 1322 ه.ش به قصد تکمیل دروس همراه با برادر کوچکترش شیخ حسین نوری همدانی به قم مهاجرت می کند. دو برادر در مدرسه ی حجتیه ساکن شده و از دروس بزرگانی چون آیت الله سید محمد حجت کوه کمری، آیت الله سید حسین بروجردی، آیت الله سید محمد داماد، آیت الله سید کاظم شریعتمداری، امام خمینی ، آیت الله مرعشی نجفی و علامه طباطبایی بهره مند می شوند.در میان کسانی که در این سال ها با شیخ حسن هم حجره و هم درس بوده اند می توان از برادرش آیت الله شیخ حسین نوری همدانی ، آیت الله سید محمد حسین تهرانی و حجت الاسلام بهجتی یزدی(شفق) نام برد.
ایشان درباره ی مشقت های تحصیل در قم در این سالها می گوید:
« هنگامی که به قم آمدیم در تنگدستی شدیدی قرار داشتیم. مدتی روی پشت بام مدرسه ی حجتیه و دیگر جاها می خوابیدیم و قوت مان، نانهایی بود که با خود از ده به همراه آورده بودیم. هنگامی که سفره ی نان را برای اولین بار باز کردیم، با مشتی نانهای کپک زده مواجه شدیم! اما چون چاره ای نداشتیم، تا مدتی کپک های روی نان را پاک می کردیم تا قابل خوردن شوند. اتفاق می افتاد که چند روز را با مقداری خرما یا هویج پخته به سر می بردیم و این چنین امرار معاش میکردیم، اما دست از درس و بحث برنمی داشتیم.»
ذوق هنری، خوشنویسی و ارتباط با آیتاللهالعظمی بروجردی
اما تنها درس و بحث نیست.ذوق هنری و علاقمندی به خوش نویسی حتی در این سال های سخت هم ادامه پیدا می کند.علاقه ای که ریشه در سالهای نوجوانی و جوانی دارد. زمانی که پدر ، اولین معلم آموزش خوشنویسی آنها بوده است:
«من و حسن اولین خط را پیش پدر یاد گرفتیم.می گفت بنویسید و بیاورید اگر خوب ننوشته بودیم ما را ترکه می زد.برای همین خط مان خوب شد.» مسیری که سال ها بعد با شاگردی میرزا غلامحسین همایونی پسر کاتب همایون ادامه پیدا کرده و به نضج و قوت دو چندان رسید . مسیری که داستان زندگی شیخ حسن طور دیگری رقم زد.داستان از یک نامه نگاری ساده شروع شد:
« آشنایى من با آیه الله بروجردى از آن جا آغاز شد که : روزى استفتائى نوشتم و براى پاسخ خدمت ایشان دادم.ایشان از خط و انشاى من خوششان آمده بود از این روى سفارش کرده بودند: نویسنده این استفتاء را بگویید بیاید من کارش دارم. خدمت ایشان رسیدم. مرا مورد لطف قرار دادند. فرمودند :[من مقدارى نوشته دارم از شما مى خواهم که کمک کنى و اینها را بازنویسى و تنظیم نمایى]. من قبول کردم. از آن پس در خدمت ایشان بودم و بسیارى از نوشته هاى علمى و حتى نامه هاى مهم سیاسى را من مى نوشتم...من سالها در خدمت مرحوم آیه الله بروجردى بودم و کار عمده من پاکنویس و نگارش مطالب و تحقیقات آن مرحوم بود.»
نامه ی آیت الله بروجردی به محمد رضا شاه به خط میرزا حسن نوری همدانی
این آشنایی ، شیخ حسن نوری را وارد حلقه ی نزدیک علمی و اجرایی آیت الله بروجردی می کند تا جایی که به توصیه ی ایشان کار بر روی کتاب موسوعه رجال را در اتاق مخصوص آیت الله بروجردی آغاز می کند:
« آیت لله بروجردی زمانی را مشخص کرد که آقای نوری هر روز به اتاق مخصوص ایشان که اکثر اوقات خود را در آن می گذراند برود.اطراف اتاق طاقچه هایی بود که در آن کتاب های پرمراجعه ی ایشان قرار داشت.ایشان آن کتاب ها را به آقای نوری می داد و روش مرتب کردن و تکمیل کردن شان را به مرحوم نوری آموزش می داد...تنظیم این کتاب حدود 15 سال طول کشید و ایشان به صورت انفرادی و بدون کمک هیچ فرد یا گروه دیگری گاهی در خانه ی خود و گاهی در خانه ی آیت الله بروجردی به این کار مشغول بود.در اتاق دیگر گروه حدیثی مشغول به کار بودند و من به خاطر دارم که ایشان هر روز می آمد و دفاترش را از داخل کتابخانه بر می داشت و وارد اتاق می شد در گوشه ای می نشست و مشغول نوشتن می شد .هر گز فراموش نمی کنم که هر روز در اتاق از باب شوخی و مزاح یکی از انبیا بنی اسراییل را صدا می زد مثلا می گفت یا شعیب یا ذالکفل و از این جور چیزها.یکبار که وارد غرفه شد قبل از اینکه حرفی بزند من پرسیدم امروز نوبت کدام یک از انبیا است او گفت جرجیس.گاهی هم که ما در جریان بحث های حدیثی صدایمان بالا می رفت و مباحثه به منازعه کشیده می شد ایشان وارد بحث می شد و با گفتن یکی دو کلمه شوخی بحث را به مصالحه و آشتی می کشاند.»
«در محضر دوست دیرین و ادیب سخن سنجم آقای آقا میرزا حسن نوری همدانی دامت برکاته» - خط حجت الاسلام بهجتی مشهور به شفق
در کنار فعالیت های علمی مساله تبلیغ بعد دیگری از شخصیت میرزا حسن نوری همدانی است.مطالعه ی گسترده ، بیان روشن و روان و بهره گیری از تمثیل های تاریخی برای طرح مسائل روز منبرهای او را جذاب و مورد توجه می کند.تا جایی که به عنوان یکی از سخنرانان شاخص مجالس و محافل مذهبی قم شناخته می شود.سخنرانی در بیت آیت الله بروجردی ، گلپایگانی ، مرعشی نجفی و شریعتمداری نشان دهنده ی توجه بیوتات مراجع به سخنرانی های ایشان است.
انجمنهای اسلامی قم
اما از میان فعالیت های شیخ حسن نوری همدانی آن چیزی که بیش از همه در کانون توجه قرار میگرد تشکیلاتی است که سال ها بعد با نام انجمن های اسلامی قم شناخته می شود.
تاریخچه انجمن ها در ایران با فروپاشی حکومت رضا خان و ایجاد فضای نسبتا آزاد پس از خفقان آغاز می شود . نخستین جریان اسلامی با نام اتحادیه مسلمین توسط یک روحانی به نام حاج سراج انصاری شکل گرفت.این انجمن نشریه ای به نام مسلمین منتشر می کرد که در آن از اساتید مختلف دانشگاه نیز مقالاتی منتشر می شد.انجمن تبلیغات اسلامی با مدیریت آقای شهاب پور که ماهنامه و سالنامه ای با نام آیین اسلام را منتشر می کرد یکی از مجموعه های منشعب شده از کانون تبلیغات بود. نهضت خداپرستان سوسیالیست با محوریت محمد نخشب و کانون تبلیغات اسلامی مشهد با محوریت مرحوم محمد تقی شریعتی نیز حرکت های اسلامی دیگری بودند که یکی پس از دیگری به وجود آمدند.در همین دوره کسانی مانند مهندس مصحف در اصفهان ، آقای حدادی در آبادان از کسانی بودند که اقدام به تاسیس انجمن های مشابهی کردند.نهضت مدرسه سازی اسلامی با محوریت حاج شیخ عباسعلی اسلامی ، مدرسه علوی با مدیریت آقایان روزبه و کرباسچیان مدرسه کمال با مدیریت مهندس بازرگان انجمن اسلامی با رهبری مرحوم حلبی از دیگر فعالیت های این دوره بود. حتی جریانی مانند فدائیان با محوریت نواب صفوی هم به این نتیجه رسیده بودند که باید از فاز مسلحانه به سمت فاز فرهنگی تغییر موضع بدهند.
در قم این جریان با محوریت شهید بهشتی در مسجد رضویه واقع در خیابان باجک ، تشکیل شد.بر اساس اظهارات حاضرین در این جلسات شهید بهشتی با انتخاب دانش آموزان مستعد مدارس و دعوت از آنها برای شرکت در جلسات هفتگی روزهای جمعه فنون سخنرانی و نویسندگی را به دانش آموزان آموزش می داد. اما این جریان با دستگیری و تبعید شهید بهشتی تعطیل شد . در همین زمان علاوه بر انجمن های دانش آموزی،انجمن های دانشجویی، انجمن نوجوانان و انجمن های بازاریان و حتی انجمن غیر رسمی زنان نیز در محله های مختلف قم راه اندازی شد.با دستگیری و تبعید شهید بهشتی انجمنها با محوریت روحانیون دیگری چون عابدی،محمدی تهرانی و... برگزار می شد اما نکته ی جالب این جاست که در همه ی این انجمن ها به مرور نام شیخ حسن نوری همدانی پر رنگ تر از دیگران به چشم می خورد.
گزارش یکی از منابر شیخ حسن نوری همدانی در حسینیه آیت الله مرعشی نجفی در اسناد ساواک
کانون قائمیه که در سال 1338 توسط آقایان عرب زاده و کاشفی در محله گذر قلعه قم تشکیل شده است آشنایی اش با شیخ حسن نوری همدانی را مدیون همسایگی یکی از اعضاء جلسه است:
«این جلسات هر هفته صبح جمعه به صورت گردشی و سیار در منازل افراد مختلف برگزار می شد و از آنجا که برای پاسخگویی به شبهات نیازمند شخصی مطلع تر و آگاه تری بودیم... یک روز به پیشنهاد آقای باطنی از آقای نوری همدانی که همسایه ی دیوار به دیوار ایشان بود برای سخنرانی دعوت کردیم. ایشان پذیرفتند و چند جلسه به عنوان سخنران پایانی بعد از حاج آقای محمدی به ایراد سخنرانی پرداختند. سخنرانی ایشان بسیار جذاب و گیرا بود به خصوص وقتی پیرامون تشرف یافتگان به محضر حضرت ولی عصر سخن می گفتند. هنگام طرح این مطالب حاضرین از جایشان تکان نمی خوردند و به قدری برایشان جذاب بود که سرشان را هم تکان نمی دادند یعنی یادشان می رفت گردن شان را تکان بدهند.»
انجمن ولی عصر
هسته ی اولیه ی انجمن ولی عصر هم که در حدود همین سالها یعنی پایان دهه سی و آغاز دهه چهل در خیابان باجک قم به همت آقای شالچی تشکیل شده است اینگونه با مرحوم نوری پیوند می خورد:
«حدود سال های 40-42 بود . یک شب آقای شاکری گفت که برای جلسه امشب کسی را نداریم. به مسجد اعظم برویم و از آقایان طلابی که برای مباحثه می آیند، یک نفر را انتخاب کنیم. ایشان رفت و مرحوم شیخ حسن نوری همدانی را آورد. آقای نوری به جلسه آمد. در انجمن ناظم (مجری) به صورت دوره ای تغییر می یافت. ناظم جلسه به آقای نوری گفت: بفرمایید صحبت کنید. ایشان نگاه انداخت و دید که من از نظر سنی از بقیه بزرگترم. از من اجازه خواست. گفتم: ناظم جلسه باید بگوید. آقای نوری گفت: اولین سؤال من این است که اینجا چه کسی رئیس است؟ گفتم: اصلا مبنا بر این است که جلسه رئیس نداشته باشد. ایشان که وضعیت جلسه را دید، گفت که من شنیده ام که در جریان انقلاب الجزایر جلساتی برگزار می شد که اعضای آن هم سطح و یکسان بودند و همه خود را در آن شریک می دانستند.»
در همین زمان تکانه های تاسیس انجمن های جدید محلّی در قم که با قرار گرفتن«هاء نسبت» در پایان هر یک از آنها به یکی از امامان معصوم منسوب می شوند به موج فراگیری تبدیل می شود. انجمن های سجادیه ، صادقیه ، نقویه،تقویه،رضویه ،عسکریه، مهدیه و اثنی عشری نمونه هایی از این تشکل ها هستند که تعداد آنها به بیست انجمن می رسد. در این تشکل سازی و تقویت انجمن ها نقش شیخ یحیی عابدی بیش از دیگران به چشم می خورد:
« ایشان اصالتا ورامینی بود اما به او می گفتند عابدی قمی. خانه اش در خیابان باجک بود و همسایه ی دیوار به دیوار آیت الله صافی گلپایگانی. ایشان شروع کرده بود از پایین نام ائمه را برای انجمن ها قرار می داد... آقای پورمحمدی ما را برد خدمت اقای عابدی. گفتیم آقا اسم انجمن را چی بگذاریم؟ گفت انجمن اسلامی نقویه. این اسم برای ما ثقیل بود. ما میخواستیم اسم متجددانه باشد. گفت نه الان به این نام رسیده ایم. من گفتم خب چرا نقویه باشد. بگذاریم اقلاً نقویت مقداری فارسیتر بشود.اما ایشان قبول نکرد. به هر حال دل چرکین بودیم که این اسمی نیست که افراد را جذب کند.»
پلاک بیستوهشت
شهریور سال 1345 ه.ش در جریان شکل گیری انجمن سال مهمی به حساب می آید.سالی که داستان خانه پلاک 28 کوچه ی زنجانی از آن شروع می شود .شیخ حسن نوری همدانی که در سال کودتای 28 مرداد با دختر حجت الاسلام حاج میرهادی محمدی ازدواج کرده و در خانه ای در محله ی باغ قلعه کوچه آب انبار جوادیه پلاک 95 ساکن شده است به دلایل متعددی از جمله دوری از مرکزیت شهر تصمیم میگیرد محل سکونت خود را تغییر دهد.از سوی دیگر علامه طباطبایی که از خانه پلاک بیست و هشت نقل مکان کرده است شاگرد خود شیخ حسن را از این تصمیم مطلع میکند. شیخ حسن با فروش خانه ی گذر قلعه و ضمیمه ی آن به مبالغ دیگر و تخفیفی که از سوی فروشنده در نظر گرفته می شود موفق به خرید خانه ی خیابان ارک به مبلغ 50 هزارتومان می شود. درهمین زمان سه تن از اعضای انجمن (شالچی ، عرب زاده،جهان مهین) که به دنبال مکان ثابتی برای انجمن هستند و برای این کار مبلغ دویست و پنجاه تومان از سه تن از مراجع وقت دریافت کرده اند (صد تومان از آیت الله گلپایگانی صد تومان از آیت الله شریعتمداری و پنجاه تومان از آیت الله مرعشی نجفی دریافت کرده اند پس از آن که از خرید خانه در کوچه ی عشقعلی به دلیل طمع فروشنده مایوس می شوند بخشی از خانه ی جدید شیخ حسن نوری را به مبلغ 200 تومان اجاره می کنند.
از حدود یکسال قبل (1344ه.ش) اعضاء انجمن ها به این نتیجه رسیده اند که برای افزایش نفوذ و تاثیر خود باید در هم ادغام شده و فعالیت های جاری را به صورت یکپارچه و منظم تری پیش ببرند. البته افزایش فشار ساواک پس از وقایع سال 42 و خلوت شدن انجمن ها نیز در این تصمیم بی تاثیر نیست:
«به قدری فشارها و تهدیدات زیاد شد که افراد به سادگی نمی پذیرفتند که جلسات کانون در خانه هایشان برگزار شود.حتی برای حضور در جلسات هم دیگر رغبتی وجود نداشت. تقریبا برای همه روشن شد که کانون را تعطیل خواهند کرد...در جلسه ای که با حضور آقای نوری و برخی افراد تیزبین و آینده نگر کانون تشکیل دادیم به این نتیجه رسیدیم که جلسه مکتب ولی عصر و هیئت مهدیه را ایجاد کنیم تا اگر ساواک کانون قائمیه را تعطیل نمود در آن جلسات شرکت کنیم.قرار بر این شد که در همه سربرگها و عناوین جلسات جمله انجمن های اسلامی قم نوشته شود و هر انجمن متناسب با نامی که دارد عنوان فرعی انجمن را در مقابل آن قید کند.»
در این میان انجمن ولی عصر که به خاطر سابقه ی ارتباط با شهید بهشتی و حضور افرادی چون شالچی از ظرفیت و توان بیشتری برخوردار است محوریت انجمن ها را در دست می گیرد. البته این به معنای انحلال انجمن های دیگر نیست هر چند در نهایت به این نقطه ختم می شود. عنوان «انجمن های اسلامی قم» به صورت مشترک برای همه انجمن ها به کار میرود و در مقابل آن عنوان هر یک از انجمن ها درج می شود مثلا تابلو و مهر انجمن ولی عصر به این صورت است : انجمن های اسلامی قم : مکتب ولی عصر هیئت مهدیه. نمایندگانی از انجمن های مختلف شورای اصلی انجمن های اسلامی را شکل می دهند که البته از طریق انتخابات مسئولیت های آن ها تعیین می شود.شورا دارای کمیته های مختلفی از جمله اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و جغرافی است که هر یک وظیفه ای را بر عهده دارد.
مهر انجمن های اسلامی بر روی یکی از کتابهای کتابخانه
شورای مرکزی جلسات هماهنگی و برنامه ریزی خود را در طول هفته برگزار می کند.جلساتی که در آن تعیین میشود هر کدام از اعضاء در جلسه ی شب های جمعه چه وظیفه ای را بر عهده دارد.برنامه ی شب های جمعه به این ترتیب است : قرائت قرآن ، بیان احکام ، قرائت مقاله ، سخنرانی یکی از اعضاء، سخنرانی پایانی که غالبا توسط شیخ حسن نوری همدانی و در غیاب ایشان توسط برخی دیگر از فضلای قم از جمله شیخ حسین شب زنده دار ، شیخ علی دوانی ، سید مصطفی محقق داماد استفاده می شود.
علاوه بر سخنرانی ، برنامه های جنبی دیگری چون سرود خوانی و دکلمه خوانی هم افزوده شد. اما بی تردید برنامه ی تئاتر که با مدیریت آقای سکاکی برگزار می شد مهمترین نقش را در جذب مخاطبین شب های جمعه داشت. این نمایش ها اغلب با درون مایه ی طنز و گاهی سیاسی بود که سناریوهای آن بیشتر به قلم خود سکاکی و بر اساس کتاب های عزیز نسین نوشته می شد. استقبال از این نمایش ها به اندازه ای زیاد بود که برای دستگاه امنیتی کشور تهدید آمیز تلقی شده و پس از مدتی سناریو های آن به شرط بازبینی از سوی ساواک اجازه ی اجرا داشت:
« نمایشنامه ها را توسط یکی از مغازه دارها به نام آقای سنجیده می گرفتند و آن را مطالعه می کردند و در اکثر موارد ایرادی در آن نمی دیدند. ما هم در برخی مواقع نمایش را تغییر می دادیم که در روز اجرای نمایشنامه، افراد نفوذی ساواک به آنجا می آمدند و با نمایش تغییر یافته مواجه می شدند. به دلیل همین امر یک بار حاج آقا را ساواک خواسته و دلیل عوض شدن متن را پرسیده بودند.»
جشنهای نیمهی شعبان
در کنار مجالس هفتگی که در شب های جمعه برگزار می شد دو جلسه ی سالیانه یکی در غروب 15 شعبان و دیگری در روز عاشورا برای اعضاء انجمن و بخصوص مرحوم نوری همدانی از اهمیت ویژه ای برخوردار است.در این میان جشن نیمه شعبان را می توان مهمترین جلسه انجمن به حساب آورد.جلسه ای که به خصوص از سوی نسل جوان مورد اقبال بسیار قرار گرفته بود:
«یک سال در جشن نیمه شعبان به قدری فشار جمعیت زیاد شد، با اینکه خانه آقای نوری حیاط بزرگی داشت و بالای پشت بام هم مملو از جمعیت بود، تمام اتاق ها پر شده بود. ازدحام به حدی بود که از شهربانی کمک گرفتند. با وجود اینکه بدون کارت کسی را راه نمی دادند، به قدری جمعیت زیاد شد که حاج آقا متوجه شدند که کنترل از دست رفته و مأموران توان ایجاد نظم را ندارند. از آنجا که نمی توانستند مردم را بزنند، راه را باز کردند تا مردم داخل خانه آمدند. داخل خانه، نزدیک بود عده ای زیر دست و پا از بین بروند.»
مراسم جشن نیمهی شعبان
از چند روز قبل ، مقدمات برگزاری جلسه فراهم می شد.در حیاط خانه صندلی های یک دست چیده شده و دیوار ها آذین بندی و یا با فرش تزیین می شد. از میهمان های مهم از جمله مراجع وقت برای شرکت در جلسه دعوت به عمل می َآمد و وظایف هر یک از کمیته ها و اعضاء آنها تعیین و محول می شد. هنگام برگزاری برنامه افرادی با لباس های متحد الشکل مسئولیت برقراری نظم را برعهده داشتند.در پایان مراسم جشن نیمه شعبان کارت پستال هایی به خط مرحوم نوری همدانی و یا سکه های ضرب شده ی برنجی به میهمان ها به عنوان یادبود هدیه می شد.
سکه به مناسبت جشن های نیمه شعبان
تصاویری از جشنهای نیمهی شعبان
کتابخانه و نشریهی انجمن
علاوه بر جلسات هفتگی ، کتابخانه نیز یکی از نقاط قوت انجمن به حساب می آید. به عبارت دیگر اولین اقدام پس از تاسیس انجمن ولی عصر ، تشکیل کتابخانه عمومی بود. اولین اتاق در کنار درب ورودی به کتابخانه اختصاص پیدا کرد. سنگ بنای آن هم با کتابهای شخصی مرحوم نوری همدانی گذاشته شد. بخشی از کتاب ها نیز توسط یکی از خیرین به نام سید ابراهیم حسینی تامین شد . به مرور اعضای انجمن نیز کتاب هایی را به کتابخانه هدیه کردند و در یک فراخوان عمومی از « ارباب خیّر و دلسوز بهحال اجتماع و مؤلّفین با ارزش » درخواست شد که کتابهای خود را به آدرس انجمن ارسال کنند:
«از ارباب خیّر و دلسوز بهحال اجتماع و مؤلّفین باارزش خواستاریم بهجهت کتابخانهای که برای مطالعهی جوانان و دانشجویان و دیگر مردم در شهر مذهبی قم تأسیس شده، به آدرس زیر کتاب ارسال فرمایند و بدانندکه بهمجرّد رسیدن، کتب آنها مورد استفاده و مطالعه قرار خواهد گرفت و از این راه، قدم بزرگی در راه بالا بردن سطح فکر جوانان برداشته و آنان را تشویق و با افکار عالیّهی خود آشنا نمودهاند.»
هم زمان با این فراخوان یکی از اعضای انجمن به نام جهان مهین کتاب «گمشده ی همگان» را با کمک چاپخانه حکمت قم منتشر می کند.کتابی که شامل فهرستی از کتاب های سودمند در موضوعات گوناگون بود.
اما این تنها محصول مکتوب انجمن ولی عصر نیست.کتاب «پیروزی در سایهی شکست» که شامل مقالاتی پیرامون زندگی و زمانه ی امام حسین(ع) است نیز در سال 1348 منتشر می شود.در مقدمه ی کتاب که به قلم محمد رجبی دوانی نوشته شده است از آقای نوری با عنوان «رهبر عالی قدر ما نام برده شده است».مساله ای که باعث شده برخی به اشتباه آن را به مرحوم نوری نسبت داده و نوعی خودستایی را از آن نتیجه بگیرند.
در کنار این فعالیت های فرهنگی ، برگزاری کلاس های تقویت درسی، تاسیس فروشگاه تعاونی و فعالیت های اجتماعی و تشکیلاتی دیگری از این دست باعث درخشش انجمن در قم و نقاط دیگر کشور می شود و با حضور افرادی از نقاط مختلف کشور ، زمینه ی تاسیس انجمن های دیگری در شهرهای مختلف از جمله کاشان ، همدان ، سنندج،کرمانشاه، خرمشهر و گنبد نیز به وجود می آید.جالب اینجاست که بر اساس ساواک شعبه انجمن ولی عصر در کانادا نیز توسط شخصی به نام سعید و زیر نظر مرحوم نوری همدانی تشکیل شده است که به خوبی نشان دهنده ی وسعت فعالیت های این انجمن می باشد. نگاهی به لیست اعضاء انجمن به خوبی نقش این مجموعه و نفوذ آن در میان طبقات مذهبی و به ویژه خانواده ی روحانیون و مراجع را هم نشان میدهد.
انجمن و فعالیتهای سیاسی
انجمن تلاش می کند به دور از حاشیه های سیاسی فعالیت های مذهبی خود را دنبال کند اما در زیر این سکوت و آرامش به نظر می رسد که فعالیت هایی از جنس دیگر در حال جریان است.
نام انجمن که پیش از این به دلیل دستگیری چند نفر از اعضاء آن در جریان حزب ملل با فعالیت های مسلحانه گره خورده است به نظر می رسد که دوباره در حال میل به سمت انتخاب رویکردهای سخت و مسلحانه است. در حقیقت بخشی از اعضاء انجمن که به تازگی به دانشگاه رفته و از نزدیک با فعالیت گروه های مسلح آشنا شده اند بانی انتقال این حال و هوا به دیگر اعضاء انجمن هستند. طبیعی است که این فعالیت ها از چشم ساواک و جاسوسانی که به صورت هفتگی، فعالیت های انجمن را گزارش می کنند دور نمی ماند.جاسوسانی که حتی در جلسات خصوصی و ویژه ی انجمن هم حضور دارند.برای نمونه در یکی از گزارش ها که مربوط به جلسه ی شب جمعه مورخ 23/8/53 است منبع ساواک گزارش را اینگونه تنظیم کرده است:
«این جلسه خیلی خصوصی و بدون تشریفات بود . تعداد شرکت کنندگان هم کم یعنی همان اعضاء اصلی کانون و اجرا کنندگان برنامه ها بودند که دور هم نشستند و از بلندگو و صندلیها استفاده نشد.آقای نوری حالت گرفته ای داشت پس از اشاره مختصری به محدود شدن انجمن ، بحث های خودمانی شروع شد.»
اسناد ساواک به خوبی نشان می دهد که تا چه حد شیخ حسن نوری همدانی و سخنرانی های اش برای ساواک و دستگاه امنیتی پهلوی ناخوشایند بوده است تا جایی که علاوه بر احضارهای مختلف و تذکر های متعدد در نهایت حکم ممنوعیت از منبر و تبعید او صادر می شود.با این وجود او هنوز هم معتقد است که باید تا جای ممکن بدون درگیری و خشونت ، در مسیر نیروسازی حرکت کرد به همین دلیل و علی رغم روحیه ی منعطف و مسالمت جویی که دارد در مقابل جریانی که فعالیت های انجمن را به سمت تند شدن می کشاند با جدیت ایستادگی می کند:
« در یکی از جلسات، یک نفر از بچّهها سخنرانی تندی کرد که باعث حساسیّت ساواک شد. آقای نوری هفتهی بعد، علیه آن فرد سخنرانی تندی کرد و گفت: «من حاضر نیستم برای گفتن حرفهای دیگران به زندان بروم، من خودم هرکجا لازم باشد، اشکال میکنم و روی حرف خود هم ایستادهام.» با این حال، بعضی از بچّهها نمیتوانستند به این مقدار قانع بشوند.»
این اقدام ، برخی از اعضای انجمن و از سوی دیگر فشارها و تهدیدهای ساواک در نهایت کار را به جایی می رساند که مرحوم نوری همدانی تصمیم به انحلال انجمن می گیرد.اقدامی که به سرعت و بدون اطلاع اعضاء شورا اجرایی می شود:
«داشتیم نیروها را سامان میدادیم و دستهبندی میکردیم که ناگهان آقای نوری گفت: «اینها چیست؟ ما اصلاً شورا نمیخواهیم.»شورا را منحل کرد. گفت: «همهی کارها را متوقّف کنید.»

البته پس از این اعلان هنوز هم درب انجمن بر روی افراد باز است اما از آن شور قبلی خبری نیست:
«در نهایت درب انجمن را بست و اجازهی تصرّف در این بخش را هم گرفته بود. البته عدّهای بودند که آنجا را برای گعدههایشان میخواستند. یعنی عقب انجمن گعدهای درست کرده بودند و شوخی و خنده داشتند و وقت روضه هم گریه و کارهایی از این دست. آقای نوری هم آدم عاقلی بود. دید که اینها کاری نمیکنند که بخواهند گعده درست کنند، بنابراین آنجا را تعطیل کرد.»
البته در کنار فشار ساواک، برخی از تندروی ها ، روحیه ی محتاط مرحوم نوری همدانی و مشغله های مختلف او باید به تنگناهای مالی نیز توجه کرد: « دو عنصر مهم مانع ادامهی این دست فعّالیّتها بود. یکی از آنها فقر شدید و فقدان امکانات بود، چرا که آقای نوری منبع درآمدی نداشت. از سفرهای تبلیغی پولی درمیآورد و در انجمن هزینه میکرد. حقّ عضویتها هم آنقدر نبود که بهجایی برسد. عامل دوّم هم این بود که بسیاری بهجای کمک به نشر کتاب و کارهای فرهنگی، علاقهمند به کمک به طبقات محروم و فقرا بودند و برای این کارها هزینه نمیکردند.»
تعطیلی انجمن
هر چند به گفته ی همراهان مرحوم نوری همدانی قرار بود انجمن با یک تعطیلی موقت و تاکتیکی پس از کمرنگ تر شدن حاشیه ها دوباره کار خود را از سر بگیرد اما به هر تقدیر شمع انجمن میان سال های 1355 تا 1356 کم رمق شده و در نهایت برای همیشه خاموش شد.تا جایی که حتی پس از پیروزی انقلاب نیز تلاش های بعدی اعضای انجمن برای پذیرش مسئولیت از سوی آقای نوری همدانی بی نتیجه ماند:
« حجت الاسلام سیدعلی یثربی پیشنهاد کرد که ما بهتر است دوباره اسم انجمن ولیعصر آقای نوری را زنده کنیم و قرار بر این شد که آقای یثربی همراه با نمایندهی انجمن اسلامی معلّمان و نمایندهی انجمن اسلامی دانشآموزان قم در جلسهای به همین منظور شرکت کند. در همان زمان، آقای محمّد رجبی دوانی به قم آمده بود و جلسهای را با ایشان برگزار کردیم. همچنین جلساتی با آقای متوسّل داشتیم و با جلیل بشارتی که از اعضای سابق انجمن ولیعصر و مسئول جهاد قم بود، مرتبط بودیم. خدمت شیخ حسن نوری همدانی رفتیم. قصدمان این بود که ببینیم آیا ایشان حاضر است مسئولیّت ادارهی انجمن را قبول کند. ایشان نپذیرفت و گفت: «دیگر از سنّ من گذشته و حوصلهاش را ندارم. ضمن اینکه امروزه جوانهای روحانی خوشفکری هستند که میتوانند قبول مسئولیت کنند.»
نکته ی قابل توجه آن است که با وجود استنکاف مرحوم نوری همدانی ، اما اعضای اولیه ی انجمن هنوز بر ایجاد و تشکیل این انجمن اصرار ورزیده و حتی زمینی را در بلوار الغدیر قم مقابل بوستان علوی برای این کار خریداری کردند که پس از وفات مرحوم نوری همدانی و عدم پیگیری های بعدی بی نتیجه ماند.خانه ی پلاک 28 که مکان انجمن ولی عصر بود به همراه دو پلاک دیگر یعنی پلاک 29 و30 که منزل مسکونی مرحوم نوری همدانی بود پس از فوت ایشان به فروش رسیده و امروز به عنوان موسسه بقیه الله محل درس و بحث طلاب حوزه علمیه است.
در نهایت لازم است توضیح مرحوم نوری همدانی که در یکی از نامه های خود به فعالیت های این دوره انجمن ولی عصر اشارات کوتاهی داشته است را در اینجا یادآورد شد:
«من از عمرم را در حدود ۱۷ سال به مسایل تربیتی جوان ها در روزگاری که کسی جرات این کار نداشته و این رنج را تحمل نمی کرد با یک دنیا شجاعت و شهامت در عین آن که هفته ای نبود که مرا به سازمان امنیت نبرند و توهین نکنند سپری کردم در همان روزها که آیت الله سعیدی و منتظری و مطهری زیر شکنجه بودند خدا می داند من در سایه عافیت ننشسته و اسلامی را طلب نمی کردم که آسایش داشته باشد لذت و راحتی داشته باشد و هرگز درنیافته باشم که شالوده هستی بر این نیست منتهی هر کس برای اسلام به نحوی که میسور او بوده خدمت کرده در هیچ تاریخی ندیده ام که سلمان فارسی در جبهه ها و غزوات رسول الله صلی الله شاهکاری داشته باشد اما منا اهل البیت فقط درباره اوست. کل یعمل علی شاکلته. من آن روز تنها بودم و جلوی سیل فساد حداقل در قم و کاشان و ساوه که جلسات داشتم ایستادم نه فقط طرف حق را گرفته و هلش می دادم. آن روز همه آنهایی که اسم بردم فعالیت مرا برتر و عالی تر می دانستند.»
مرحوم شیخ حسن نوری همدانی در 25 اسفند 1369 مصادف با 29 شعبان 1411 در سن 69 سالگی در حالیکه برای سفر تبلیغی ماه مبارک رمضان عازم سیرجان بود در جاده ی کاشان بر اثر تصادف رانندگی به دیار باقی شتافت.پیکر مطهر ایشان در قم تشییع و پس از اقامه نماز در حجره ی شماره سه صحن اتابکی به خاک سپرده شد.
******
منابع مورد استفاده در این مطلب اعم از نقل قولها، مصاحبهها و اسناد، جملگی در تحریریهی سایت صد سالگی حوزهی علمیهی قم محفوظاند.
حسن نوری همدانی انجمن ولی عصر سید حسین بروجردی
همرسانی






مطالب مرتبط
جدیدترین مطالب
15 دیماه در گذر تاریخ

نظر شما