تفاوت ویژگیهای درس آیتالله سیدمحمد داماد و امام خمینی
برشی از خاطرات آیتالله محمد مومن
آیتالله سید محمد محقق داماد، فرزند سید جعفر در سال 1325 ق در اردکان یزد به دنیا آمد. پس از مدتی به یزد مهاجرت کرد و نزد اساتیدی چون سید احمد مدرس، سید یحیی واعظ، سید حسین باغ گندمی به تکمیل ادبیات و سطح پرداخت. سپس با توصیه استادش شیخ غلامرضا یزدی، به قم هجرت کرد و از درس اساتید بزرگ حوزه بهره گرفت. ایشان در سال 1341 قمری یعنی در حدود شانزده سالگی به دروس حضرات آیات: حضرت سید علی یثربی کاشانی، سید محمدتقی خوانساری، میرزا محمد همدانی، شیخ محمود اردکانی، سیدابوالحسن رفیعی قزوینی، سیدمحمد حجت کوهکمری و حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی راه یافت و تلمذ نمود. ایشان مورد توجه و عنایت خاص حاج شیخ بود و همین عنایت موجب شد که به دامادی ایشان مفتخر شود و به «داماد» ملقب گردد. از آثار عمده ایشان، حواشی بر عروة الوثقی به قلم خودشان میباشد. تقریرات دروس فقه و اصول ایشان نیز توسط جمعی از فضلای جلسه درس ایشان تحریر شد و به مرحله چاپ رسید. آیتالله سید محمد محقق داماد روز چهارشنبه، دوم ذیالحجهالحرام 1388 (30 بهمن 1347) بر اثر سکته قلبی، پس از چند ماه بیماری دارفانی را وداع گفت و در صحن حضرت معصومه(س) به خاک سپرده شد.
به بهانه دوم ذی الحجه، سالروز رحلت آیتالله محقق داماد، بخشی از خاطرات آیتالله محمد مومن، یکی از شاگردان مرحوم داماد در ادامه مرور می شود.
خصوصیات درس مرحوم داماد
آیت الله مومن می گوید: مرحوم محقق داماد دارای خصوصیات علمیخاصی بود که برخی از آنها در ذهنم مانده است؛ از جمله، ایشان فردی بسیار دقیق بود و وقتی مسائل فقهی و اصولی را بحث میکرد، کاملاً دقیق با قضیه برخورد مینمود. تفاوت ایشان با امام این بود که حضرت امام، مسائل را از بالا و به صورت کلی مطرح میکردند و قواعد را با دقت، بررسی و تطبیق مینمودند. به لحاظ اینکه به کلیت مباحث اهتمام میورزیدند، وقتی وارد جزئیات هم میشدند و به مدد آن کلیت، جزئیات هم روشن میشد. مرحوم آقای داماد، از ابتدا واردِ موارد و جزئیات میشدند و چندان توجهی به کلیات نمیکردند و نظم و ترتیب امام را هم در بیان مطالب درس نداشتند؛ ولی در جزئیات بحث که وارد میشدند، دقتها و ریزهکاریهای فراوانی داشتند.
از خصوصیات درس مرحوم آقای داماد این بود که تا مطلب درس بر خودشان روشن نمیشد، از آن نمیگذشتند. در واقع ایشان فانی در مطلب بود و به جهات دیگر توجه نمیکرد. یک بار به یاد دارم ایشان مطلبی فقهی را در بحث صلوه عنوان کردند که بر مبنای اصل «استصحاب» بود و ریشه در این اختلاف در اصول فقه داشت که «بعد از گذشتن زمان مُخصص، آیا باید به عام رجوع کرد یا حکم مُخصص استصحاب میشود؟»
بنده به مبنای اصولی این مطلب اشکال کردم و با ایشان وارد مباحثه شدم. شاید حدود بیست دقیقه این بحث طرفینی در جلسه درس عمومیبه درازا کشید. ایشان ـ که خدایش رحمت کند ـ به راحتی به حقیر اجازه دادند که در آن جلسه صحبت کنم. وقتی در درس اصول فقه آن مرحوم نیز شرکت کردم، زمانی که همین مبحث اصولی مطرح شد، باز بنده اشکال کردم و این ماجرا تکرار شد.
ظاهراً آنقدر مباحثه طرفینی با ایشان به درازا کشید که ایشان در نهایت فرمودند: «بقیهاش باشد برای فردا!» شب به آنچه بنده عرض کرده بودم، توجه فرموده و آن را پذیرفته بودند. روز بعد که تشریف آوردند، با عنایت به این تغییر در دیدگاهشان مطلب را ادامه دادند.
بهرغم اینکه معروف بود که مرحوم آقای داماد اجازه سخن گفتن به شاگردان را نمیدهد، ولی واقعیت این بود که اگر اشکال موجهی به ایشان میشد، گوش میکردند. ایشان در واقع از نوع بیان اشکالکننده متوجه میشدند که اهل مطالعه هست یا بدون فکر صحبت میکند؟ اگر احساس میکردند که طلبه اهل مطالعه است و در پی خودنمایی هم نیست و قصدش روشن شدن مطلب برای خود و دیگران است، به اشکالش توجه میکردند و با کمال احترام با او برخورد مینمودند. حتی در مقطعی که بنده به دلایلی موفق به حضور در درس ایشان نشده بودم، به واسطه کسی به بنده پیغام دادند که «من به شما علاقه دارم؛ چه به درس من بیایید و چه نیایید.» ظاهراً این جمله را هم افزوده بودند که فلانی(یعنی بنده) اگر در درس حرفی بزند، مطالعه کرده حرف میزند و وقتی هم که متوجه شود، کنار میکشد.
البته این دیدگاه خوشبینانه ایشان نسبت به بنده بود و بنده در اینجا تنها ناقل کلام ایشان هستم. به هر حال بنده گاه اشکالی میکردم که استاد در پاسخ، کلامی میفرمودند که قانع میشدم و گاهی اوقات هم کلامشان قانع کننده نبود و در عین حال بنده کنار میکشیدم؛ چون قصد اذیت کردنِ استاد را نداشتم و تنها فهمیدن کلام ایشان برایم مهم بود.
یک بار هم به یاد دارم که در مبحث اجتهاد و تقلید، به بحثی رسیدیم که بنده به آن اشکال کردم. ایشان در ابتدا در برخورد با اشکال حقیر فرمودند: «من میدانم تو حرف چه کسی را میزنی!»
من در این خصوص چیزی نگفتم و انتظار هم داشتم که ایشان این کلام را به حقیر بگویند. بعد کلامم را ادامه دادم و ایشان متوجه شدند که چه میگویم و با من وارد مباحثه دونفری شدند. بحث که به درازا کشید، باز هم فرمودند: «بقیهاش باشد برای فردا!» باز هم شب هنگام که بحث را مطالعه کرده بودند، به دیدگاه بنده صحه گذاشته بودند و فردای آن روز این مطلب را عنوان کردند.
آنچه مسلم بود، عمق اندیشه ایشان و علاقهشان به تحصیل و مباحث طلبگی بود. اگر طلبهای در درس ایشان مبادرت به صحبت و اشکالگیری میکرد، ایشان ابتدا کلامش را قطع نمیکردند و به صحبتهایش گوش میسپردند. اگر کلامش بی پایه بود، اجازه نمیدادند به صحبتهایش ادامه دهد و با جملاتی با او برخورد میکردند که دیگر روی حرف زدن نداشته باشد. ولی به خاطر دارم که یک بار یکی از محترمینی که شاید از فضلا و علمای معروف باشد و در حال حاضر برنامه تدریس دارد، در درس آقای داماد صحبت کرد و ابراز نمود: «کلامیکه شما نقل میکنید، لُغویون، لغت مورد استفاده شما را به نحو دیگر معنا کردهاند». مرحوم آقای داماد فرمود: «چه کسی؟ بفرمایید ببینم!»
اشکالکننده به لحاظ اینکه متکی بر قوه حفظ خود صحبت کرده بود، کلامش دقیق نبود. آقای داماد ابراز کرد: «یک نفر لُغوی که شما میگویی طور دیگری معنا کرده است، آیا او هم مطالعه نکرده صحبت کرده است؟!» آقای داماد بعد از این طعنه فرمودند: «آقاسید! ببخشید که من اینطور با شما صحبت کردم. هدفم این بود که دیگر کسی در درس من بدون مطالعه صحبت نکند». این شیوه تلفیق میان تندی کردن و دلجویی نمودن، از خصوصیات انسانی و اخلاقی مرحوم آقای داماد بود. ایشان در اواخر عمر در پی آن بودند که رسالهای عملیه از خود منتشر کنند که موفق نشدند.
از خصوصیات بارز ایشان عشق و علاقه وافرشان به تحصیل بود. یک هفته قبل از فوتشان، بنده خدمت رسیدم تا با ایشان دیدار کنم. ایشان ابراز کردند که دکتر به من گفته که حالت بد نیست. ان شاءالله قصد دارم که بعد از تعطیلی عاشورا -که تقریباً در آن سال همزمان با نوروز بود- درس را شروع کنم. معالأسف اجل به مرحوم آقای داماد فرصت نداد و یک ماه و نیم مانده به عاشورا از دنیا رفتند.
زندگی ساده و بیآلایشی که آقای داماد، رحمهالله علیه، داشتند، مثال زدنی بود. برخورد ایشان با طلاب، برخوردی عادی بود. همیشه پیاده تردد میکردند و عبایشان را به سرشان میکشیدند. حتی در مسیر حرکت در خیابان، فکرکردن را رها نمیکردند. مواقعی پیش میآمد که من به ایشان برخورد میکردم، ایشان دستشان را به ریششان میکشیدند. پیدا بود که در تمام مسیرشان تا مسجد امام یا مدرسه خان (در این اواخر که ما در خدمتشان بودیم، درسشان در این مدرسه برگزار میشد) در حال تفکر و تنظیم مطالب درسی هستند.
مرحوم آقای داماد هرگز به ظواهر نمیپرداخت و مبتلای تکبر و خودبزرگ بینی نبود. ایشان برای طلبهها عزت نفس قائل بود. با این روش که برخی از مدرسین و علما پول میپرداختند تا طلبهها در درس آنها شرکت کنند، مخالف بود و رسماً ابراز عقیده میکرد که با این کار، حوزه به فساد کشیده میشود. مرحوم داماد با این شیوه از اخلاق و درس، شاگردان فاضل بسیاری را تربیت نمود. خدایش بیامرزد!
سید محمد داماد محمد مومن امام خمینی
همرسانی
مطالب مرتبط
- قم - نیمه شعبان 1341 / ماجرای سخنرانی اعتراضی صادقی تهرانی در حضور امام
- آیت الله بروجردی: شما هرجا باشید منشأ خیر و اثر خواهید بود
- امام در فوت مصطفی مسئله شهادت را نپذیرفت اما اجازه کالبدشکافی هم نداد/ آیتالله خوئی بر پیکر مصطفی نماز خواند
- متن نامه تحلیلی مصباح یزدی به امام در سال 1342
- ناگفته هایی از زندگی و سلوک اجتماعی شیخ عبدالکریم حائری
- بررسی کتاب خاطرات شیخ علی تهرانی
- جعفریان: مصلحت سنجی و مدارای آیت الله حائری برای بقای نهاد حوزه لازم بود
- مدرسه قم؛ از «قوانین» تا «قانون»
نظر شما