یادی از آیت‌الله‌العظمی سید عزالدین زنجانی

یادی از آیت‌الله‌العظمی سید عزالدین زنجانی

هم‌شاگردی‌های ما به خوبی به یاد می‌آورند، که اساتید حوزه در دهه 1360، با تکثیر نوارهای درسی، مخالف بودند و به آموزش‌های «نواری» روی خوش نشان نمی‌دادند! طبیعتا برخی از طلاب نیز، به توصیه‌های اساتید روی خوش نشان نمی‌دادند! این «فقدان تفاهم» به خاطر عدم آشنایی ما با «ارتباط شیوه و هدف»، در دروس حوزوی بود. ولی سال‌های بعد که اندکی با روش‌های تأثیرگذار تدریس آشنا شدیم، به گوشه‌ای از رموز تأکیدات اساتید پی بردیم و دیدیم که شاگرد باید گرمای نفس استاد را حس کند و استاد باید نام شاگرد خود را بلد باشد تا بتواند «جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را». در حوزه‌های علوم دینی علاوه بر «آموزش»، «پرورش» جایگاه والاتری دارد، بلکه هدف اصلی «آموزش» به‌شمار می‌آید و در این جهت، ارتباط و شناخت فردی در مسئله تربیت، نقش محوری دارد. محفل تدریس علمای بزرگ، به دلیل پرشمار بودن شاگردان، رفته رفته از حلقه‌های سنتی «شاگردپرورانه» خارج می‌شود و ارتباطات فردی و چهره به چهره، رو به انقراض می‌رود. محضر درس «بزرگان» آن‌چنان «بزرگ» شده است که کلاس زنده نیز، با سخنرانی‌های یک‌جانبه (تلویزیونی) یکسان می‌شود و همگونه همان نوارهای درسی می‌گردد که اساتید از آن گریزان بودند!

فقید سعید، زنده‌یاد آیت‌الله سیدمحمد عزالدین زنجانی، به‌رغم بهره‌مندی از مخاطب فراوان و محافل پرشمار از شاگردان، راضی نشد کیفیت جلسات کوچک را فدای سخنرانی‌های یک‌طرفه پرجمعیت و فاقد ارتباط نماید. طبیعی بود که در این راه می‌بایست همّت و وقت بیشتری مصروف کند. او حتی با کوچک‌ترین شاگردانش، آن‌چنان صمیمی می‌شد که شاگرد بر خود می‌بالید که در زمره حلقه تلامذه خصوصی آیت‌الله درآمده است! این استاد بزرگ، حتی پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها نیز ما را به پای درسش می‌کشاند! او در «شاگردپروری»، نه تنها زمان را نمی‌شناخت، بلکه فیوضات خود را به طلاب حوزه منحصر نمی‌کرد و خیل عظیم دانشگاهیان مشهد، خانه او را می‌شناختند و به آن خانه باصفا، آمدوشد داشتند. برخی از دانشگاهیان با ظواهر و قیافه‌هایی که معمولا ما مذهبی‌ها، از آنها روی می‌گردانیم برای رفع شبهات دینی و شرعی خود، با خیالی مطمئن و دلی آسوده، با استاد به صورت خصوصی و بی‌واسطه، گفت‌وگو می‌کردند. اساتید دیگری هم بودند که از نظر علمی و سن و سال، بسیار پایین‌تر از آقای زنجانی بودند، ولی افتخار نمی‌دادند حتی نام شاگرد خود را به خاطر بسپارند! ولی این استاد بزرگ، با شاگردان خود رفیق می‌شد و نام خانوادگی، نام شهر و حتی روستای آنان را یاد می‌گرفت و نیک می‌دانست که هدف از آموزش، تربیت است و این مهم بدون صمیمیت و اصل «همزادپنداری» محقق نخواهد شد. هرگز کلاس را آن‌قدر طول نمی‌داد که شاگردان را خسته و ملول کند. اگر مطالب کلاس سنگین می‌شد، از زمان آن می‌کاست و کلاس را از حالت کلیشه‌ای خارج می‌کرد. حاشیه رفتن‌های عمدی او در کلاس تفسیر، در همین جهت بود. بخشی از جذابیت‌های کلاس و شیرینی گفتارش، معلول همین حاشیه‌های مهم‌تر از متن بود که وی را از بسیاری از اساتید ممتاز کرده بود. حاشیه‌های درس او، تنها برای عنوان رفع خستگی نبود، بلکه علاوه بر تسهیل آموزش، شاگرد را برای همیشه مجذوب هم‌نشینی با استاد می‌کرد!

شیوه گفتار او در کلاس درس، فراتر از گفتارهای معمولی اساتید حوزه بود. کمتر جلسه‌ای بود که وی از شواهد شعری و ضرب‌المثل فارسی یا عربی استفاده نکند. غزلیات عرفانی حافظ، مولوی و بسیاری دیگر از شاعران را حفظ بود و از آنها استفاده مناسب می‌کرد. از داستان‌گویی و بهره‌گیری از خاطرات عبرت‌آموز خود، پدر بزرگوار و اساتید فقیدش دریغ نمی‌کرد. هیچ واهمه‌ای نداشت که این ساده‌گویی‌ها، او را در چشم ظاهرگرایان کوچک کند. در تفسیر آیات الهی علاوه بر روایات، از اصول منطقی، اشعار عرفانی و نکات حکمی و فلسفی، بهره‌ای وافر می‌برد. گاهی این حاشیه‌های عرفانی و فلسفی، از متن بیشتر می‌شد، ولی در نتیجه‌گیری، هیچ تعصبی به آموخته‌ها و پیش‌دیدها و پیش‌خوانده‌های فلسفی نداشت و حقیقت را فدای سلیقه و گرایش‌های خود نمی‌کرد.
اولین جلسه‌ای که بنده در منزل ایشان، در کلاس تفسیر او حاضر شدم، با استدلال‌های قوی، یکی از نظرات استاد بزرگوارش علامه طباطبائی را نقد می‌کرد. حتی در حال نقد نیز او را «سیدنا الاستاذ» خطاب می‌کرد، ولی حقیقت علمی را فدای عظمت چهره استادش نمی‌کرد و به شاگردانش عملا می‌آموخت که حقیقت محترم‌تر از همه چیز است! برای تفهیم درس، از مثال‌های محسوس و ملموس‌تر استفاده می‌کرد و به مثال‌های متون کهن بسنده نمی‌کرد؛ مثلا مثال‌های جدیدی از مسائل سیاسی و اجتماعی روز می‌زد و با ادبیات مخاطبش، در یک سطح قرار می‌گرفت و حتی از اصلاحات و تکیه‌کلام برخی از فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی نیز بهره می‌برد و کلاس را در اوج خستگی، نشاط و انرژی می‌بخشید. گاهی در درس‌های عمومی‌اش، دانشجویان و جوانان غیر طلبه هم حضور می‌یافتند و در این گونه جلسات، به گونه‌ای دیگر سخن می‌گفت و به قول اهل ادب، مقتضای حال و مخاطب را مراعات می‌کرد. در این مواقع میان طلاب و دانشجویان، هیچ تبعیضی قائل نمی‌شد و همین امر باعث می‌شد افراد تازه‌وارد به جای احساس «غربت»، احساس «قرابت» کنند. او پس از پایان کلاس، گاهی از کرسی تدریس یا منبر فرود می‌آمد و بر زمین می‌نشست و حلقه تنگی از شاگردان بر گرد شمع وجودش شکل می‌گرفت و همین جا بود که نام و فامیل جوان‌ها را می‌پرسید و نیک به خاطر می‌سپرد. اهل فن به خوبی واقف‌اند که نگاه هر استادی به چهره شاگردانش، نقش مهمی در تمرکز ذهن مخاطب دارد و یکی از آسیب‌های کلاس‌داری، مراجعه افراطی معلم به متن و نوشتار است. این امر حواس مخاطب را پرت و پراکنده و او را کسل می‌کند، ولی حافظه عجیب آیت‌الله باعث شده بود که وی بدون مراجعه به متن، بسیاری از مطالب را از حفظ می‌خواند و در تمام این مدت، متوجه چهره مخاطب می‌شد و بدین طریق، نشاط کلاس و حضور ذهن مخاطب محفوظ باقی می‌ماند. یکی دیگر از هنرهای این استاد فقید، حافظه چهره‌ای او بود و با اولین برخورد، چهره شخص را در ذهنش منقش می‌کرد! گاهی جوانی ناشناس را به خاطر شباهت با پدر بزرگش، شناسایی می‌کرد و باعث حیرت حاضران می‌شد! از جمله روش‌های ویژه ایشان، این بود که همراهان و میهمانان کلاس را تحویل می‌گرفت و گاهی به آنان، هدیه می‌داد. به شاگردانی هم که گاهی به همراه فرزندان خود در کلاس حاضر می‌شدند، بیشتر عنایت می‌کرد و با میهمان کم‌سن‌وسال کلاس هم، برخورد صمیمی‌تری داشت و نام آنان را می‌پرسید و هنگام خداحافظی، با ذکر نام، از ایشان خداحافظی می‌کرد.

با قرآن، انس ویژه‌ای داشت. احادیث را به قرآن عرضه می‌کرد و به تطابق مأثورات با قرآن کریم، اهمیت زیادی می‌داد؛ مثلا در کتاب شرح زیارت عاشورا و زیارت آل یاسین، به این شیوه عمل کرده است. خلاصه اینکه ارادت آن پیر فرزانه به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) باعث شده بود جویندگان معرفت و عرفان را به این منابع سوق دهد و بر این باور بود که در رشته‌های «عرفان و تصوف»، بهتر است متونی چون نهج‌البلاغه، صحیفه و برخی از مناجات‌های معصومان(ع) گنجانده شود. ناگفته نماند که این دیدگاه آیت‌الله، با نظر بسیاری دیگر از علمای دیگر مشهد نیز همسو بود، ولی تفاوتی عمده در میان دیدگاه ایشان و دیگران مشهود بود و آن این بود که دیگران، آشنایی چندانی با متون فلسفی و عرفانی نداشتند، ولی ایشان در عین آنکه احاطه کاملی به متون فلسفی و عرفانی داشت و از شاگردان مکتب امام خمینی و علامه طباطبائی بود، ولی از امتزاج و التقاط به‌شدت پرهیز می‌کرد و این نکته، نقطه فارقی بود که او را از اصحاب مکتب تفکیک، تفکیک می‌کند.
روحش متعالی باد.


پژوهشکده تاریخ معاصر سید عزالدین زنجانی

هم‌رسانی

مطالب مرتبط
نظر شما