گزارشی از جلسه مخفیانه آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، میرزای نائینی و آیت الله بروجردی علیه استبداد رضاخانی

گزارشی از جلسه مخفیانه آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، میرزای نائینی و آیت الله بروجردی علیه استبداد رضاخانی

آیت الله بروجردی در طول مدت اقامت در بروجرد چند سفر داشتند اولین سفر ایشان به مشهد مقدس پس از درگذشت فرزندشان بود (دختری که نزد آیت الله بروجردی درس خوانده و به گفته ایشان به مقام بالای علمی دست یافته بود).

این سفر 13 ماه طول کشید. پس از بازگشت از مشهد در قم توقف کردند و حلقه درس تشکیل دادند و صدها نفر از فضلا در درس او حاضر شدند. مؤسس حوزه علمیه قم آیت الله حایری یزدی نیز از اقامت ایشان بسیار استقبال کردند. ولی به عللی به بروجرد بازگشتند.

یکی از علل عمده عزیمت به بروجرد را می توان از گفت و گوی آیت الله سید علی یثربی با آیت الله بروجردی در زمان زعامت ایشان فهمید. در زمان مرجعیت آیت الله بروجردی، مرحوم آیت الله یثربی از کاشان به دیدن ایشان آمد. آیت الله بروجردی پرسید: شما با این قدرت علمی و کسب فیضی که از آقا ضیاء عراقی داشتید، چرا به کاشان رفتید و در قم نماندید؟ آیت الله یثربی پاسخ داد: حضرت آقا، همان کسانی که سبب شدند، شما به بروجرد بروید، سبب شدند من به کاشان بروم و در قم نباشم. بازگشت آیت الله بروجردی به بروجرد سبب خوشحالی مردم و علماء شد. ایشان جلسات علمی در منزل شان داشتند که هنوز محل درس و مباحثات ایشان در منزل مسکونی شان در بروجرد، با همان خصوصیات موجود است.

سفر دیگر ایشان زمانی بود که در سال 1345 قمری، به منظور تشرف به حج از راه عراق به عربستان رفتند. این سفر حدوداً یکصد روز به طول انجامید پس از انجام مناسک حج به نجف اشراف بازگشتند و مورد احترام آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی و سایر بزرگان قرار گرفتند.

حضور ایشان در نجف مصادف با اعتراضات و مبارزات علمای ایران به سیاست های ضد اسلامی حکومت رضا خان بود. آقا نور الله مسجد شاهی اصفهانی (م:1346ق) به همراه تعدادی از علمای اصفهان به عنوان اعتراض به قم مهاجرت کردند. علمای نجف قصد داشتند در قبال مسائل ایران، حرکتی کنند و این کار مستلزم ارتباط با مجامع روحانی و مردم ایران بود.

جلساتی مخفیانه توسط آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی و میرزای نائینی و آیت الله بروجردی تشکیل شد. آیت الله بروجردی از آیت الله اصفهانی درخواست می کند نامه ای جهت تبعیت عشایر و ایلات از ایشان بنویسد. آیت الله بروجردی در هنگام بازگشت به کاظمین می رود، وقتی وارد حرم می شود حرم خلوت بوده و به هنگام زیارت در کنار ضریح صدایی می شنوند که به او می گوید: نامه را در شط بینداز، ایشان با تعجب اطراف را نگاه می کند، و کسی را نمی بینند، دوباره مشغول زیارت می شود که هاتف غیبی دوباره به ایشان می گوید: نامه را در شط بینداز.

 

پس از این بود که آیت الله بروجردی، نامه آیت الله اصفهانی را در شط می اندازد. وقتی وارد ایران می شود در سر حد، ایشان را دستگیر می کنند و تمام لوازم ایشان را جستجو و سؤال از نامه می کنند سپس محرمانه ایشان را به ارکان حرب تهران (ستاد مشترک) منتقل کردند.

در این هنگام امیر عبدالله خان طهماسبی، یکی از امرای ارتش در لرستان کشته می شود. مجلس یاد بود او را به دستور رضاخان در بروجرد قرار می دهند و خود رضاخان به بروجرد می رود. در مجلس ختم، رضاخان به محل جلوس سادات طباطبایی می رود و در کنار بزرگ سادات طباطبائی حاج سید عبدالحسین طباطبایی می نشیند. رضا خان از سید عبدالحسین در مورد سید حسین طباطبائی سؤال می کند و سید عبدالحسین در جلالت مقام علمی و اجتماعی و نفوذ او پاسخ می دهد و به رضا خان می گوید که او چند ماهی است که در نجف اشرف است، ولی رضاخان می گوید، او هم اکنون به علت بعضی مسائل در تهران است.

این گفت و گو در بین مردم پخش و ولوله ای به پا می شود. سید عبدالحسین به رضا خان می گوید این خبر در میان مردم شهر و صفحات غرب و عشایر منطقه، موجب عکس العمل هایی می شود. رضا خان می گوید: خود من هم ایشان را می شناسم و به حدود ایشان واقفم، بعد از مراجعت به تهران ایشان آزاد می شود سپس به قائم مقام الملک رفیع می گوید: به تهران بگویید که ایشان به منزل ثقه الاسلام بروجردی برود تا من برگردم. به مجرد انعکاس این خبر، صدای صلوات های پی در پی، فضای مسجد را پر می کند.

عصر همان روز آیت الله بروجردی آزاد شده و به منزل ثقه الاسلام می رود. پس از بازگشت رضا خان از بروجرد، وی آیت الله بروجردی را احضار می کند.

مرحوم آیت الله محسنی ملایری ماجرای این دیدار را برای اینجانب این گونه نقل کردند: «آقای بروجردی می فرمودند: یک روز قائم مقام رفیع، پیش من آمد و گفت امروز رضا خان می خواهد شما را ببیند. به همراه او نزد رضا خان رفتیم. وارد اطاقی شدم که یک صندلی وسط آن بود و رضا خان راه می رفت. وقتی وارد شدم دستور داد روی صندلی بنشینم. همین طور که راه می رفت می پرسید: نامه کجاست؟ من پاسخ دادم: نامه ای ندارم. رضا خان می گفت کسی که به من خبر داده، بسیار موثق است. نامه کجاست؟ و من پاسخی نداشتم. من در این ملاقات از فرصت استفاده و او را نصیحت کردم. سپس رضا خان گفت: چیزی از من بخواهید و من گفتم: در این مدت که در ارکان حرب بودم مقدار جیره غذایی سربازان کافی نبود. دستور دهید به جیره غذایی آنها اضافه کنند. سپس رضا خان گفت: می خواهید مشهد بروید یا بروجرد؟ آقای بروجردی فرموند: از اینکه رضا خان مشهد را بر بروجرد مقدم کرد فهمیدم، تمایلی به بروجرد ندارد و می خواهد من به مشهد بروم. لذا جواب دادم: مشهد مقدس». پس از این ملاقات برای بار دوم به مشهد مقدس می روند.

آیت الله محسنی ملایری برای اینجانب نقل می کردند: «در سفر دوم آقای بروجردی به مشهد، مرحوم آیت الله نهاوندی از ایشان خواست که به جای وی نماز جماعت را در مسجد گوهر شاد اقامه کند. ایشان هم پذیرفت. به فاصله کمی چشمان آقای نهاوندی آب آورد لذا برای مداوا به تهران و سپس به نجف رفت. وقتی به نجف رفتند آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی از او خواست که به جای ایشان در حرم حضرت علی اقامه جماعت کند. آقای نهاوندی گفته بودند: بعد از نماز مغرب در نافله دوم، صدایی شنیدم که می گفت: «عظمت ولدی فعظمتمک».


موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی آیت الله بروجردی رضاخان میرزای نائینی سید ابوالحسن اصفهانی آیت الله محسنی ملایری

هم‌رسانی

مطالب مرتبط
نظر شما