روایتهایی از سیره علمی و اخلاقی علامه طباطبائی
برشی از خاطرات آیتالله محمد مومن
پیرامون حیات علمی و اخلاقی علامه سید محمدحسین طباطبایی مطالب بسیاری گفته و شنیده شده است. در همین زمینه مرحوم آیتالله محمد مومن در کتاب خاطرات خود که توسط «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» منتشر شده است روایتهای جالبی از سیره اخلاقی استادش نقل میکند که در ادامه میخوانید.
وقتی چنین افکاری سراغتان آمد بگویید: یا الله!
آیتالله مومن میگوید: وجود مرحوم علامه تجسم اسلام بود. ایشان انسانی متدین و ساخته شده در مکتب قرآن و اسلام بود. آقای باقریکنی داستانی را از آن مرحوم نقل میکرد و میگفت: یک بار بعد از درس اسفار، به اتفاق، به منزل مرحوم علامه رفتیم... وقتی به منزل مرحوم علامه رفتم، از ایشان سؤال کردم: اگر برای کسی وسوسهای در خصوص برخی از اصول اسلام به وجود آید، چه باید بکند؟ اگر خیالات شیطانی در مورد مبدأ و معاد، دامنگیر انسان شود، چه باید کرد؟ مرحوم علامه ابراز کردند: «وقتی چنین افکاری سراغتان آمد، بگویید: یا الله!» علامه در هنگام ادای کلمه «الله» حالتی از خود نشان دادند که گویی توجهشان از ما سلب شده و چشمان مبارکشان به سمت آسمان و عالم بالا کشیده شده است. آقای باقری افزود: «یا الله مرحوم علامه با آن حالت خاص، باعث شد که دیگر هرگز خیالات شیطانی در مورد مسائل مربوط به مبدأ و معاد سراغ ما نیاید».
یک بار هم یکی از دوستان که اهل تبریز بود و شاید هنوز هم در قید حیات باشد، نقل میکرد: «در تبریز کسی مبتلا به کسالت ترس شده بود و نزد یکی از افراد اهل حال رفته بود و او هم گفته بود: آیا شما با علامه طباطبایی ارتباط داری؟ گفته بود: نه! گفته بود: آیا به طور اتفاقی ایشان را در خیابان و کوچه نمیبینید؟ گفته بود: چرا؟ گفته بود: این بار همین که علامه را در کوچه یا خیابان دیدی، به او سلام کن». فرد مزبور برای ما نقل میکرد که من این کار را شروع کردم و هر بار که مرحوم علامه را میدیدم، به ایشان سلام میکردم. به تدریج مشکل ترسم بر طرف شد.
مناعت طبع علامه طباطبایی
ایشان در منزلی در مقابل مدرسه حجتیه مستأجر بودند. در ذهنم هست که ایشان حداقل چهار منزل استیجاری را در قم عوض کردند. به اتفاق مرحوم شهید حاج آقا بهاء اراکی (ابوی حاج آقا محمود محمدی عراقی) که در باختران به شهادت رسیدند، خدمت مرحوم علامه رسیدیم. آقای حسینی چاووشی همبحث بنده نیز در جوار ما بودند. در آنجا حاج آقا بهاء به مرحوم علامه گفت: «چه خوب است شما یک منزل ملکی را در اختیار داشته باشید تا از این حالت خانه به دوشی نجات پیدا کنید و دیگر ناچار نشوید هر روز از این خانه به آن خانه منتقل شوید». مرحوم طباطبایی فرمود: «اگر بخواهم این کار را بکنم، باید بلند شوم و راه بیفتم و بروم نزد این آقا و آن آقا تا اجازه بدهد، تاجری، بدهی سهم امام خود را برای ما صرف کند. من این کار را نمیکنم». بعد از مدتی که قیمت زمین بالا رفت، یک زمین ارثی در تبریز به ایشان رسیده بود که آن را فروختند و همان منزلی را که در آن از دنیا رفتند، خریدند.
گشایش در وضعیت زندگی
ایشان در همان جلسهای که خدمتشان بودیم، فرمودند: «هر ده، یازده سال یک تغییر چشمگیر در زندگی من به وجود میآید». و نیز یک جا فرمودند که بنده از اول اهل توجه بودم و همچنین ابراز کردند: «وقتی در نجف بودم، بعد از اینکه ظاهرا هجده سال از طلبگی من میگذشت، وضع مالی ما خیلی بد بود. ظاهرا از ایران پول نرسیده بود و ما در عسرت بودیم. در همین احوالات بودیم که کسی در منزل ما را به صدا درآورد. وقتی در را باز کردم، کسی را دیدم که گویی تا آن وقت ایشان را ندیده بودم. او گفت: کسی که هجده سال وضع شما را اداره کرد، از این به بعد هم شما را اداره میکند. یکی دو روز بعد از این ماجرا بود که پولی مکفی از ایران به دست ما رسید و وضعمان رو به راه شد».
تواضع و فروتنی در مباحثات علمی
درس فلسفه و تفسیر مرحوم علامه طباطبایی به قدری پربار بود که دلخوشی ما در طول هفته به این بود که روزهای پنجشنبه و جمعه در درسشان حاضر میشویم. درس و بیان ایشان، انسان را به عالم معنا میبرد و انصافا جلسه تهذیب و بحث اخلاقی بسیار جالبی بود.
وقتی ایشان درس اسفار را شروع کردند و بنده توفیق شرکت در این درس را یافتم، مرحوم آیتالله بروجردی دار فانی را وداع کرده بودند و مرحوم علامه در مسجد فاطمیه جلسه درسشان را تشکیل میدادند. در همان ابتدای کتاب اسفار - ظاهرا در بحث شریک وجود - مرحوم صاحب اسفار کلامی دارد که خالی از اشکال نیست. مرحوم علامه رضوانالله تعالىعلیه، نیز در اشکال به ملاصدرا عبارت زیبا و رسایی را در پاورقی آورده بود. یکی از دوستان درس که نامش را در ذهن دارم، همان اشکال مرحوم علامه را یک روز به خود علامه تحویل داد و جوری وانمود کرد که انگار اشکال خود اوست؛ در حالی که تمام کتابهای چاپ جدید اسفار، دارای حاشیه مرحوم علامه است. مرحوم علامه به نحوی به صحبتهای آن طلبه جوان گوش کرد که انگار مطلب تازهای را میشنود که قبلا به گوشش نخورده است. بعد از اتمام صحبتهای طلبه، تنها کلامی که مرحوم علامه به زبان آوردند این بود که «این اشکال، انصافاً اشکال واردی است و ما هم در پاورقی به آن اشاره کردهایم.»
حاشیهای که تکمیل نشد!
در خصوص اینکه مرحوم علامه بر کتاب شریف بحارالانوار حاشیه زده باشند، بنده چیزی نشنیدهام؛ ولی آنچه معروف شد، این بود که ایشان بر یکی از مجلدات بحار الانوار حاشیهای زده و اعتراضی به مرحوم مجلسی داشتهاند. بنده آن حاشیه را خواندهام و فعلا در خاطرم نیست که کدام جلد از کتاب بحار است. اعتراض مرحوم علامه به اشکال تند مرحوم مجلسی به فلاسفه است. علامه ضمن پاسخ به اشکال مجلسی ابراز میکند که خوب است کسانی که در یک فن و علم تبحر ندارند، از ورود و اظهار نظر در خصوص آن خودداری کنند؛ چرا که با این ورود هم خود آنان دچار اشتباه میشوند و هم دیگران را به خطا میاندازند. ظاهرا تعبیری که مرحوم علامه کرده بودند، «ضلالت» بود؛ یعنی چنین اظهار نظر غیر کارشناسانهای موجب ضلالت میشود. بعد از انتشار این حاشیه و اعتراض، گویا دستهایی به کار افتاد و مانع شد که ایشان، حاشیه بر بحار را تا به آخر ادامه دهند. ای کاش آن حاشیه تکمیل میشد!
مرکز اسناد انقلاب اسلامی
سید محمدحسین طباطبایی محمد مومن
همرسانی
مطالب مرتبط
- علامه طباطبایی در گفتوگو با آیتالله جعفر سبحانی
- بررسی کتاب خاطرات شیخ علی تهرانی
- روایتهایی کوتاه از سیرهی خانوادگی علامه طباطبایی
- خاطراتی از واپسین روزهای حیات شهید قدوسی
- تفاوت ویژگیهای درس آیتالله سیدمحمد داماد و امام خمینی
- حوزه و روحانیّت در آیینهی خاطرات دکتر سید حسین نصر
- "حسرت میبردی که ایکاش میتوانستی مثل او زندگی کنی!"
- حاجآقا مصطفی خمینی به روایت آیتالله محمد مومن
نظر شما