«مکتب اجتهادی قم» و ویژگی های آن

«مکتب اجتهادی قم» و ویژگیهای آن عنوان مقالهای از آیتالله سید مصطفی محقق داماد است که بنا بود در «همایش علمی شهید بهشتی: نگاهی دوباره» ارائه شود. اکنون متن این مقاله در اختیار خوانندگان عزیز قرار می گیرد:
حوزه علمیه قم در زمان مرجعیت آیت الله بروجردی(ره) علماً و عملاً از چنان رقائی برخوردار بود که نگارنده در این مقطع از عمرخویش که موفق به بازدید اکثر مراکز علمی جهان شده بدون هرگونه گزاف و مبالغه میتواند ادعا کند که هیچ کدام آنها ازجمیع جهات نمیتواند با حوزه آن زمان قم همتائی داشته باشد.
تبیین این حقیقت از حوصله این مقاله بیرون است و نگارش کتابی مستقل را می طلبد . اگر عمری باشد صاحب این قلم براین مهم اهتمام خواهد کرد. ولی دراینجا صرفا به برخی نکات اشاره میکند:
1-قناعت، مناعت و جدیت اساتید وطلاب
نگارنده که درآن تاریخ دوران شباب را طی میکرد و به دلیل مشخصات خانوادگی در متن امور قرار داشت به عنوان یک خبیر ماجرا بر این امر گواه است که حوزه علمیهای که هزاران طلبه پرنشاط در جمیع علوم اسلامی اشتغال به تحصیل داشتند از کمترین بودجه برخوردار بودند و در کمال سختی و دشواری زندگی را میگذراندند. بودجه رسمی حوزه صرفا از منابع وجوهات شرعیه توسط مردم مومن تامین میشد و بسیار محدود بود. منابع خیریه دیگر از جمله اوقاف بدست حاکمان رسمی قرار داشت و نه تنها به حوزه علمیه ازین رهگذر چیزی واصل نمیشد بلکه دریافت این بودجه نقطه منفی تلقی شده بود. تا آنجا که نگارنده به خاطر دارد چند بار مرجع بزرگوار شیعه، مرحوم آیت الله بروجردی، برای تامین شهریه یعنی کمک هزینه طلاب ناچار به استقراض از برخی از تجار شد. اما جالب آنکه فشار زندگی از نشاط تحصیلی هرگز نمیکاست. تهی دستی بلیه عمومی بود، اکثر خانههای طلاب متاهل اجارهای بود و وقتی شخصی به طریقی موفق به خرید منزل میشد به عنوان یک خبر تازه زبان به زبان میگشت. سفره همگان از اطعمه رنگارنگ تهی بود ولی دلها مملو از نشاط علمی و لبها خندان بود.
2-نشاط علمی بی نظیر
قم آن روز یک نمونه کامل برای یک شهر علمی و دانشگاهی بود. ما که نیشابور قبل از حمله مغول را ندیدهایم ولی تاریخ هرچه گفته باز هم در مقایسه، آن روز قم به مراتب برتری داشت. نگارنده شهرهای اکسفورد و کمبریج بریتانیا و لیدن هلند، و برخی شهرهای دیگر دانشگاهی غرب امروز را از نزدیک دیده و هرچند بسیار جالب و دارای محاسنی هستند ولی باز هم به سکه صاحب عیار قم آن روز هرگز نمیرسند. قم آن روز گویی همه شهر یک مدرسه بود. چشمم صحنه نیمروز قم سال 1339شمسی را پیش رو دارد که درسهای مسجد امام تمام شده و طلاب به سوی منازل و یا خوابگاههای خود میروند. خیابان آستانه مملو از طلاب است که در حال راه رفتن به بحث و گفتگو مشغولند. گاهی استاد در جلو و طلاب پیرامون اویند و یادآور خاطره حکمت مشایی یونان قبل از میلاد مسیح است. درسهای بقاع صحن مطهر فاطمه معصومه(ع) نیزیکی پس از دیگری پایان مییابد و سیل طلاب سرازیر میشوند. تا نزدیک غروب، طلاب در مدرسه فیضیه، صحن مطهر و یا خیابان های قم دیده میشوند ولی در شبهای تحصیلی یعنی شبهایی که فردای آن شب روز درسی است و به عبارت دیگر تمام شب های هفته به جز شب های پنج شنبه و جمعه، دقایقی پس از نماز مغرب وعشاء چنان طلاب به سراغ مطالعه میشتابند که بیاغراق گاهی حتی یک طلبه هم در صحن مدرسه، صحن مطهر و حتی کوچه پس کوچه های قم دیده نمیشود. مباحثهها و گفتگوها کلا تعطیل میشود و سکوت کامل در صحن مدرسه حکم فرما میگردد. کتابخانه مدرسه مملو از طلابی است که به جهتی محل مناسب و مخلّی بالطبعی برای مطالعه نداشتهاند. چراغهای حجرات با نور بسیار ضعیفی روشن است چون برق شهر از نیروی چندانی برخوردار نیست.
جالب آنکه حتی درحرم مطهر فاطمه معصومه(ع) طلاب درشبهای تحصیلی به چشم نمی خورند زیرا قرار نیست هیچ عبادتی را بر عبادت تحصیل ترجیح دهند.
3-برخورداری از یک مکتب فقهی منسجم
سالی که آیت الله بروجردی به دعوت فضلای درجه یک حوزه به قم تشریف فرما شدند حدود 24 سال از تاسیس حوزه گذشت. درآن هنگام مکتب فقهی قم به پیروی از موسس حوزه صبغه ای به خود گرفته بود که آن را از سایر مکاتب جدا میساخت. و اگر عنوان آن را یک مکتب بگزاریم گزاف نگفته ایم. این مکتب هم در اصول ویژگیهایی دارد وهم در فقه.
ویژگیهای عمده این مکتب در اصول عبارتند از:
1- ساده نگاری مباحث اصولی و دوری از پیچیده ساختن مباحث و اجتناب از اغلاق.
2- زدودن دقائق فلسفی و عقلی محض از مباحث اصول[1] و جایگزین کردن بنای عُقَلا و عرفِ خردمندان در ساختار قواعد اصولی و ارائه راهکاری عرفی منطبق با ذوق سلیم در مبانی استنباط احکام شرعیه.
3- برخوردی نو با مباحث عمیق و پیچیدة اصولی، و طرح استدلالات جدید برای اثبات رأی مختار.
در فقه ویژگی های زیادی وجود دارد ولی در راس همه توجه به قرآن قبل از هرچیز برای استنباط احکام شرعی است.
خصائص فوق در سراسر اجتهادات موسس حوزه قم کاملا مشهود بود.
وی در اندیشههای اصولی و فقهیش نه عقلگرای مفرط و نه متنگرای بی چون و چرا بود.
برای نمونه به تفکر اجتهادی همراه با اعتدال وی در مسألة زیر توجه فرمایید:
موضوع اختیار طلاق به دست شوهران در شریعت مقدسه از اموری است که چه بسا موجب سوء استفاده از قانون توسط شوهران و آزار و اذیت و ستم به خانمها شده است. شوهران ناتوان از مدیریت اخلاقی، انسانی و اسلامی و ادامة زندگی همراه با نشاط، عشق و مودت بر دوام زوجیت همراه با تلخی، ترشرویی و ناسازگاری اصرار و علی رغم درخواست همسرانشان نسبت به طلاق امتناع میورزند. بسیاری از فقیهان با استفاده از اطلاق ادله ای مانند حدیث «الطلاق بید من اخذ بالساق» اجازة اجرای طلاق به دادگاه نمیدهند و زنان را به تحمل زندگی هر چند همراه با سختی و دشواری ناچار میدانند. این فتوا در زمان شیخ مؤسس مورد عمل عمومی و عادی مردم ایران بود و زندگیهای تحمیلی برای زنان امری رایج می نمود. شیخ مؤسس در همان ایام با استفاده از آیات قرآن مجید و به کارگیری اجتهاد دو اصل را به نحو ترتیبی، محور اصلی برای تدوین حقوق خانواده از نظر شریعت مقدسه اعلام داشت که هر کس باید در زندگی یکی از آن دو را الزاماً رعایت و اجرا نماید و در صورت عدم توان بر امر اول به اجرای اصل دیگر ملزم میگردد:
- دوام زندگی شایسته
- جدایی شایسته
ایشان به منظور اثبات طلاق برای زنی که شوهرش، به سبب اعسار، از پرداخت نفقه عاجز شده است، ضمن طرح دو مقدمه، به آیة «فامساک بمعروف او تسریح باحسان» استدلال نموده است. البته استدلال ایشان قابل تعمیم در بسیاری از موارد حقوق خانواده میباشد. گزیدهای از آن سخن ایشان در جلسه درس را به نقل از مقرر بزرگوار ایشان، مرحوم میرزا محمود آشتیانی میآوریم. ایشان برای اثبات نظریة خود دو مقدمه میآورند به شرح زیر:
«مقدمة اول: از دیدگاه علم اصول، هر چند خطابات و تکالیف عقلاً مقیّد به قدرت و توانایی مکلفین میباشد (که در اصطلاح اصولیین گفته میشود: هیأت خطابات و تکالیف، فاقد اطلاق نسبت به دو حالت عجز و قدرت است.) و استناد به اطلاق هیأت خطاب، به منظور شمول و تسری حکم نسبت به عاجزین صحیح نیست، ولی از سوی دیگر، به دلیل اطلاق مادة خطابات، میتوان عدم اختصاص مصلحت و ملاک احکام را نسبت به حالت قدرت مکلفین احراز نمود و بدین وسیله، مفاد خطاب را نسبت به عاجزین نیز سرایت داد.
مقدمة دوم: از خطاباتی که متضمن احکامی در ارتباط با رعایت حال دیگران است، مانند آیه «و لا یغتب بعضکم بعضاً»… صرفاً یک حکم تکلیفی استفاده نمیشود، بلکه علاوه بر آن، حقی برای شخصی که خطاب برای رعایت حال او صادر شده است، نیز مستفاد میگردد. از این روست که هر گاه مکلف این گونه خطابات را مخالفت کند؛ توبه، به تنهایی نمیتواند کیفر را از او دور کند، بلکه علاوه بر آن (توبه) استرضا، (رضایت طلبیدن) از فردی که مراعات حال او نشده است نیز لازم است.»
وی آن گاه با استناد به مقدمه اول گوید:
«هر چند خطاب امساک به معروف، او تسریح باحسان، متوجه فردی است که متمکن از پرداخت نفقه است، ولی به دلیل اطلاق ماده خطاب، تکلیف به یکی از دو امر (امساک بمعروف او تسریح باحسان) به صورت واجب تخییری به موسر اختصاص ندارد و شامل معسر نیز خواهد بود و چون، یکی از دو فرد واجب تخییری (امساک بمعروف) متعذر شده است، لذا فرد دیگر واجب تخییری (تسریح باحسان = طلاق) در حق معسر متعین خواهد بود و از آن جایی که این تکلیف (وجوب تخییری امساک بمعروف یا تسریح باحسان) به منظور رعایت حال زوجه صادر شده است، پس به اسناد مقدمة دوم، در این میان حقی نیز برای زوجه ایجاد خواهد شد. یعنی زوجه، در صورت تمکّن شوهر از انفاق، حق مطالبه نفقه و در فرض اعسار شوهر، حق درخواست طلاق را خواهد داشت. از این روست که در صورت عجز، یا امتناع شوهر از انفاق، زوجه میتواند به حاکم مراجعه نموده، تقاضای طلاق نماید و حاکم نیز، با احراز شرایط، ابتدا شوهر را به طلاق اجبار کرده و در صورت استنکاف وی، به عنوان ولیّ ممتنع، قهراً همسر وی را طلاق خواهد داد.»[2]
اینگونه اجتهاد در سراسر فارغ التحصیلهای حوزه قم سریان یافت و با تاکید آیتالله بروجردی براین شیوه تثبیت شد. شاهد این امر اثر مستطاب جامع احادیث الشیعه فی احکام الشریعة است که با نام جامع الاحادیث نیز از آن نام برده میشود. مرحوم آیتاللَّه حاج سید حسین بروجردى(متوفی به 1340شمسی) ضمن ارج نهادن به کتاب وسائل الشیعه مرحوم شیخ حر عاملی، معتقد بود که این کتاب به سبب برخی کاستی ها و اشکالات نیازمند تنقیح و تکمیل است. ایشان در مقدمه کتاب، در راس کاستی ها عدم ذکر آیات مربوط به احکام را در ابتدای ابواب برمی شمارد و جالب آنست که در برخی ابواب فقهی ایشان آیاتی را ذکر میکنند که هیچ یک از فقیهان به آن آیات تمسک نکرده اند و جداً تنها یک فقیه زبردست میتواند نحوه استدلال را تقریر کند.
برداشت های جدید از قرآن مجید برای حلِّ مشکلات روز شیوه ای بود که مرحوم بهشتی پس از تصدی دستگاه قضائی کشوربه کار گرفت. یک نمونه برداشت جدید از آیه شریفه زیر است :
وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یُریدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً خَبیراً (النساء/35)
اگر از اختلاف میان زن و شوى آگاه شدید، داورى از کسان مرد و داورى از کسان زن برگزینید. اگر آن دو را قصد اصلاح باشد خدا میانشان موافقت پدید مىآورد، که خدا دانا و آگاه است. (35)
تا قبل از انقلاب اسلامی ازآیه شریفه فوق صرفاً برداشت اخلاقی میشد و لذا به استناد ماده 1133قانون مدنی شوهرها می توانستند هروقت بخواهند زن خودرا طلاق بدهند. در همان روزهای اولیه با اجتهاد آیت الله بهشتی لایحه دادگاه مدنی خاص تهیه شد و در شورای انقلاب در تاریخ 1358.7.1 به تصویب رسید و مورد تایید امام خمینی(س) قرار گرفت. در تبصره 2ماده 4 به شرح زیر آمده بود:
تبصره 2 - موارد طلاق همان است که در قانون مدنی و احکام شرع مقرر گردیده ولی در مواردی که شوهر به استناد ماده 1133 قانون مدنیتقاضای طلاق میکند دادگاه بدواً
حسب آیه کریمه (فان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حکماً من اهله و حکماً من اهلها فان
یرید اصلاحا یوفقالله بینهما انالله کان علیما خبیرا) موضوع را به داوری ارجاع
میکند و در صورتی که بین زوجین سازش حاصل نشود اجازه طلاق به زوج خواهد داد.
در موادی که بین زوجین راجع به طلاق توافق شده باشد، مراجعه به دادگاه لازم نیست.
حکم این تبصره در دادگاههای عمومی دادگستری نیز لازمالرعایه است.
به موجب ماده فوق مخاطب «فابعثوا» ازآن پس شوهرها نیستند بلکه دادگاه ها هستند. شوهرها از آن پس بدون مراجعه به دادگاه و تعیین داور و صدور رای دادگاه نمی توانند زن خود را طلاق دهند مگر آنگه با توافق طرفین باشد.
4-توجه به سایر علوم اسلامی.
در حوزه مقدسه نجف اشرف وقتی آیت الله خوئی به تالیف تفسیر البیان دست میزند حسب اطلاع بلافاصله با انتقادهای بسیار زیادی روبرو میشوند به گونهای که ادامه تالیف این اثر بزرگ برای همیشه متوقف میشود. ولی بالعکس بیشتر فارغ التحصیلان قم حتی آنان که مرجعیت برای آنان مترقب بود اقدام به تالیف تفسیر میکنند. تفسیر نمونه زیر نظر آیتالله مکارم شیرازی از مراجع تقلید فعلی قم و نیز سلسله درس های تفسیر آیات محترم بهشتی، موسی صدر، فاضل لنکرانی، موسوی اردبیلی، ابوالفضل میرمحمدی نمونههای دیگری است.
توجه به دانش ادیان، کلام، نهج البلاغه و اخلاق اسلامی نیز از دیگر اموری است که در حوزه قم بدان اهتمام شد و صدها اثر مکتوب ازین بزرگواران مشاهده گردید.
مرحوم آیت الله سید محمد حسینی بهشتی یکی از فارغ التحصیلان قم بود. وی نه تنها از علوم نقلی و عقلی اسلامی بهره مند بود، شوری که در سر داشت او را آرام نمیگذاشت تا آنکه با فراگرفتن زبان خارجه به منابع غربی روکرد و توانست در بسیاری از مسائل با اهل نظر به گفتگو بنشیند.
فراگیری زبان خارجه از توصیههای موسس قم بوده است. نگارنده از خال گرامی خود شنیده است که والد معظمشان مرحوم آیت الله موسس یکی از آشنایان به زبان فرانسه را از تهران دعوت کرد که به طلاب قم زبان فرانسه آموزش دهد. درراستای تحقق همین آرمان به خاطر دارم مرحوم شهید بهشتی ما طلاب جوان را در سال های دهه 40 بدین مهم بسیار تشویق میکرد و حتی با استفاده از امکانات و تسهیلاتی که در توانش بود کلاسهایی تشکیل داد و در این هدف تا حدود زیادی موفق شد.
5-توجه به تحولات جدید فرهنگی و نیازهای اجتماعی
وضعیت تبلیغاتی دستگاه حاکمه در دوران تأسیس حوزة قم (1300 هجری شمسی) روحانیت را مانع ترقی، پیشرفت و توسعه معرفی کرده بود. شیخ موسس با پشتیبانی قاطع و در عین حال، منطقی و معتدل نسبت به اقدامات مفید از موضع گیریهای عامیانه جلوگیری میکرد. ملا حسین رشدیه، مؤسس اولین مدارس به سبک جدید که چندین بار دچار بحران عوام زدگی و توطئههای مغرضانة سودجویان زمان خود شد که منجر به تخریب ساختمانهای مدارس او در تهران و تبریز شد و سرانجام او را به قتل تهدید کرده بودند، عاقبت به قم آمد و در پناه شیخ، مدرسه جدید تأسیس کرد و کسی نتوانست به مدرسة او آسیبی برساند، بقیة عمر خود را با موفقیت به سر برد و در همان شهر وفات کرد و در قبرستانی که شیخ موسِّس تأسیس کرده بود به خاک سپرده شد.[3]
نگارنده به خاطر دارد که عدم توجه به نظام جدید تحصیلی تا سال ها ادامه داشت. بسیاری از علما و روحانیون به گونهی منفی به آن نظام نگاه میکردند، تا آنجا که فرزندان خود را از تحصیلات در مراکز جدید منع می نمودند. حوزه علمیه قم با توجه به نیاز زمان نسبت به تایید نظام جدید تحصیلی جوانان اهتمام کرد تا آنجا که شخصی مانند مرحوم شهیدبهشتی که آن روز یکی از فقیهان نامدار و از مدرسین سطوح عالیه قم بود، به تشکیل دبیرستان دین و دانش مبادرت کرد. این اقدام هرچند متاخر از اقدامات مشابه در تهران صورت گرفت ولی تاسیس دبیرستان دین ودانش در شهر قم، مرکز روحانیت شیعه نقطه عطف و گامی بود بسیارسریع به سوی تحول فرهنگی از یک طرف و از طرف دیگر الگوئی بسیار زیبا برای سایر دیار محسوب شد.
بهشتی چنین میاندیشید که نسل آینده را بایستی دریافت و نباید با آن فاصله گرفت. او معتقد بود نقطه آغازین تحوّل اجتماعی آموزش و پرورش است. بارها از ایشان شنیده میشد که اخلاق جامعه را نمی توان با وعظ و خطابه آن هم برای افرادی که سال های زیادی با صفات وخصائلی خو گرفته اند، اصلاح کرد. برای دگرکون کردن خلق وخوی یک ملت راهی به جز اهتمام در مخاطب ساختن نسل جوان نیست. لذا عزم خود را جزم کرد که با تمام قوا به آموزش و پرورش نسل نو بپردازد.
البته نگارنده نمیتواند به ضرس قاطع بگوید که روی کردن بهشتی و امثال وی به آموزش و پرورش و جدائی آنان از حوزه علمیه در مجموع برای جامعه آنروز ما سود داشت یا زیان؟ به هیچوجه سود وزیان شخص مطرح نیست ،منظورمن مصالح ملی است. مصلحت ملی چه بود؟ درپاسخ این تردید برخی قاطعانه معتقدند که جدایی اینگونه استعدادها و ظرفیت ها از محیط های سنتی خسارتی غیر قابل جبران بوده و هست. آموزگار فقاهت قرن معاصر مرحوم محقق داماد (پدرنگارنده) ازین دسته بود و همین گونه میندیشید. به خاطر دارم حدود سال های 39-40آغاز سال تحصیلی حوزه بود، داشتن حق انتخاب استاد برای طلبه یکی از امتیازات نظام حوزوی است ، هرکس میتواند استاد را ارزیابی کند و سپس ادامه دهد . وجود اساتید متعدد فضای انتخاب را برای طلاب باز میکند. اینجانب برای فرا آموختن کتاب مکاسب شیخ انصاری به یکی ازدروس مشهوری رفتم که طلاب کثیری شرکت میکردند. پدرم از من پرسید برای مکاسب به درس چه کسی میروی؟ پاسخ دادم به فلان درس. او که به صراحت لهجه شهرت داشت بلافاصله گفت اوکه مکاسب را نمی فهمد!! خدایش غریق رحمت فرماید که دراین امر و در بسیاری امور دیگر راهنمائی برای ما بود که گاهگاه با روشنگری های صریح و نقادی های قداست شکنانه مسلّمات و جزمیّات ما را دگرگون میکرد و اینک در این مقطع از عمرخویش به مغز استخوانم درک کرده ام که چه بسا فلاکت ها وبدبختی ها عارض آدمی میشود که معلول جزمیات اوست. جزمیاتی که ناشی از عدم نقد فراورده های ذهنی انسان است. فکر میکنم محاسبه و مراقبه که درعلم اخلاق گفتهاند به همین معناست که آدمی همواره بایستی نقاد خویش باشد و موضوع نقد خویش را قبل از اعمال وکردار جوارحی ،اندوخته ذهنی قرار دهد. هیچ باوری را خط قرمز نقد خویش نداند. موجودی پویا ومتکامل باشد نه متوقف ومنجمد، رشد کند و بر و میوه بدهد، نه بپوسد تا او را بسوزانند. پس از نقد افکار و اندیشه هایش به خواسته ها وگرایش های خویش بپردازد ودانه به دانه با میزان عقل وخرد ارزیابی کند. به تجربه برای همه ثابت شده است که جذبهی شخصیت ها، ارادتها، علایق و فریفتگیها چه آفاتی برای آدمیان داشته و دارد. منکر نیستم که عشق میتواند موجب رشد شود ولی به نظر من یک شرط بسیار مهم و اساسی دارد، شرطش آن است که به جا افتد و مبتنی بر معرفت باشد. عشق همچون آتشی است که اگر در خانه اوفتد موجب روشنائی است و اگر بیجا اوفتد خانه و کاشانه را میسوزاند. اینجانب هرگز نمیتوانم نصایح آمده در غزل زیر مولوی را به اطلاقه بپذیرم هرچند به نحو مقید قبول دارم. آنجا که میگوید:
اندر دل هر کس که از این عشق اثر نیست
تو ابر بر او کش که بجز خصم قمر نیست
ای خشک درختی که در آن باغ نرستست
وی خوار عزیزی که در این ظل شجر نیست
بسکل ز جز این عشق اگر در یتیمی
زیرا که جز این عشق تو را خویش و پدر نیست
در مذهب عشاق به بیماری مرگست
هر جان که به هر روز از این رنج بتر نیست
در صورت هر کس که از آن رنگ بدیدی
میدان تو به تحقیق که از جنس بشر نیست
هر نی که بدیدی به میانش کمر عشق
تنگش تو به بر گیر که جز تنگ شکر نیست
شمس الحق تبریز چو در دام فکندت
منگر به چپ و راست که امکان حذر نیست
اگر توصیه مولانا مبنی بر اجتناب از نگریستن به چپ و راست، عدم چون وچرا یعنی نقد ارادت است ،جای این سئوال از آن بزرگوار باقی است که اگر چنین ارادتی ،هرچند مراد شمس الحق تبریزباشد، نه مبتنی بر معرفت و صرفا در یک کشش خلاصه شود به جز اطاعت کورکورانه چه نتیجه و باری میتواند بدهد؟
به هرحال اجازه بفرمایید ازین جمله معترضه بگذرم و نقل خاطره را دنبال کنم .به حضورشان عرض کردم: طلاب کثیری در درس ایشان شرکت میکنند. فرمودند شرکت انبوهی از طلاب دلیل مهارت استاد وعمق او نمی شود زیرا چه بسا بدان خاطر باشد که استاد مشکلات را مطرح نمی کند تا گرفتار حل آن گردد وطبعا تلامذه با یک درس ساده مواجه میشوند وآن را بیشتر میپسندند. آنگاه با جملهای عتاب آمیز فرمودند: تو نظر کارشناسانه مرا با نظر طلاب ابتدایی مقایسه میکنی؟! مرا با استدلال قانع فرمودند. آنگاه پرسیدم پس به درس چه کسی بروم؟ دو تن از شاگردانشان را نام بردند. فرمودند یکی آقای آشیخ حسینعلی(آیت الله منتظری طاب ثراه) و دیگری آقای آسید محمد حسینی بهشتی. درمورد ایشان فرمودند بروید از ایشان بخواهید برای شما درس بگویند. نگذارید ایشان خلاصه در دبیرستان بشود. با نگرانی وتاسف فرمودند: حیف است ایشان از حوزه منفک گردند![4]
این یک نظر است، درحالی که برخی به خلاف نظر دارند. میگویند مطهّریها، بهشتیها و ...اگر در حوزه میماندند مگر چه میشدند و چه میتوانستند بکنند ؟ کارِ کرده آنان در محیط بیرون وفضای جهانی بیش از آن است که برای آنان در محیط های سنتی امکان داشته است. گسترش اندیشه مطهری و هنگامهای که در بسط معارف اسلامی به پا کرده و ارائه نظام اندیشه اسلامی در آموزش وپرورش از یکسو و در مرکز اروپا توسط بهشتی ازسوی دیگر و قبضه کردن قلوب نسل جوان در خاورمیانه توسط امام موسی صدر و معرفی فلسفه اسلامی در قلب امریکا و کانادا توسط مهدی حائری یزدی آیا نتیجه مهاجرت نبوده است؟
داوری بسیار سخت است. البته به یک نکته میتوان اذعان نمود که تربیت یافتگان مکتب قم هرچند پس ازمهاجرت از قم به وظیفه خویش عمل کرده اندوحدیث شریف را تحقق بخشیدهاند که درباره شهر قم نقل شده است که :«منها تفیض العلم الی سائرالبلاد فی مشارق الارض و مغاربها» این حقیقتی است غیر قابل انکار ولی نمیتوان نادیده گرفت که در نتیجه همین مهاجرت محصولات مکتب قم بود که پس از چندی میبینیم حوزه قم روش مخصوص به خود را از دست میدهد و متاثر از سایرمکاتب میگردد.
نگارنده به هیچوجه قصد ارزیابی ندارد و صرفا میخواهد گزارش دهد. مجموع آثار و کردارحوزه قم را ازآغازتاحدود 5 دهه بعد اگر مورد ارزیابی قرار دهیم خواهیم دید که این حوزه نسبت به جمیع رشته های علوم اسلامی اعم از معقول ومنقول نظرداشته وعملا نه تنها به تحقیق که به تبلیغ هم پرداخته و به تمام معنی کلمه متکفل اندیشه شیعی بوده است. قم درمدت مزبور آثار متعددی در رشته های فقهی -اصولی - فلسفی- عرفانی-قرآنی -تاریخی -روایی- رجالی داشته است ودر هرکدام از این رشته ها انصافا طرحی نو درانداخته و پیشروبوده است.مثلا کتاب المکاسب المحرمه اثر امام خمینی(س) حدود سال های 1340نخستین بار منتشر شد که طبعا تالیف آن به سال های بسیار قبل برمیگردد.شخص منصف باید این اثر را با آثار همطراز در همان سالها مقایسه کند تا روش فقهی ویژه مکتب قم را دریابد.
از نسل بعد بگویم، جلد اول کتاب مستطاب القواعد الفقهیه به قلم آیت الله مکارم شیرازی اولین باردر سال 1382 قمری منتشرشده که درآن تاریخ یک بازنگاری برای فقه شیعه تلقی میشود و از نظر تاریخ نگارش بر آثار دیگر در این زمینه سبقت دارد. مطالعه این کتاب مستطاب توسط یک فارغ التحصیل 35 ساله حوزه ایرانی قم نشان میدهد که اولاً از نگارش متن عربی ادیبانه و زیبائی برخوردار است و ناگفته پیداست که این نکته خود از جهاتی قابل توجه وتکریم است و ثانیاً کاملا روشن است که نویسنده چه شوری در سر دارد وچه راه طولانی را آغازیده که در تاریخ نگارش این سطور برخی از آن تحقق یافته است وثالثاً در محتوای کتاب نظریاتی به چشم میخورد که نگارنده مدعی است برای نخستین بار در آثار فقهی مطرح میشود.[5]
دوره آثار کلامی ایشان با نگارشی بسیار روان وجذاب برای آن روز نسل جوان پرکننده جای خالی خود بودکه داوری در خصوص آن بدون مقایسه با موارد مشابه امکان پذیر نخواهد بود.
کتاب اصول فلسفه همراه با پاورقیهای استاد مرتضی مطهری برای نخستین بار درهمان ایام منتشر میشود و نه تنها طرح تالیف کاملا ابداعی که حاوی نظریات نو وجدیدی در حکمت اسلامی است.[6]
در زمینه تاریخ اسلام و تفسیر موضوعی قرآن مجید تا قبل از آثار آیتالله جعفر سبحانی اثر جذاب وخواندنی در دسترس عموم دیده نمیشود و هرچه وجوددارد همان آثارقدیمی و یا شبه آنها برای خواص است ولی کتاب مستطاب فروغ ابدیت در موضوع سیره نبوی و سلسله مقالات تفسیری به قلم ایشان در مجله وزین درسهایی از مکتب اسلام حجت موجهی برای ارائه آثار ابداعی مکتب قم است. نگارنده اگر به این آثار اشاره میکند به خاطر نشان دادن نمونهای از ابتکارات آن روزهای جوانی ما در حوزه علمیه قم است که نشان دهنده مکتب پرورده شده در این حوزه است، و اگر بخواهد متذکر تمام آثار فقهی و اصولی و کلامی الی الان گردد مثنوی هفتاد من کاغذ میشود .
نگارش فارسی برای مکتب قم نه تنها نقص محسوب نشد بلکه تا حدودی هنر نگارش به حساب میآمد. رمان «کودک اندلسی» به قلم مهدی حائری یزدی فرزند آیت الله موسس در سن بیست سالگی، دردرون حوزه قم نشان دهنده گسترش افق فکری واحساس رسالت ومسئولیت در این مکتب است.
این مکتب در سالهای بعد موفقیت خود را در روش بازسازی تفکر شیعی انصافا در چندین اثر نشان داد.برخی آثار آیت الله منتظری(ره) را میتوان نمونه ای از محصولات همان مکتب دانست. به نظر نگارنده این سطور رساله ای که ایشان در زمینه حقوق بشر و نیز در عنوان نظام الحکم فی الاسلام به رشته تحریر درآورده اند در مقایسه با تنبیه الامه مرحوم نایینی اگر از اهمیت بیشتری برخوردار نباشد کمتر نیست. در زمینه حقوق بشر کار بسیار شده بود ولی فقیهی در حد ایشان مفاهیم حقوق بشرجهانی را با متد فقهی سنتی مورد تحلیل قرارداده اند که کسی بر ایشان سبقت نداشت.
به طور کلی تالیف کتب فقهی به دنبال دیگران و طی کردن همان راهی که دیگران رفته اند و طرحی که از شیخ طوسی تابحال وجودداشته دنبال کردن ویکی از نظریات پیشین را تقویت کردن، هرچند به هرحال کار عظیمی است ولی نمی توان انکار کردکه اعظم ازآن، وقتی است که فقیهی همچون شیخ طوسی از ابتدا مساله را تفقه کند و خشتها را از پایه بچیند و سقف را برروی خشتهای نونهاده بناسازد. ایشان که خود درد بی حقوقی و پایمالی کرامت انسانی را در زندانها و غیرآن چشیده و به تمام معنی زجرکشیده و دردآشنا بود در این آثار چنین هنگامه ای به پا کرده اند.
سخن کوتاه کنم، به هرحال در مقطعی از تاریخ قم چندین تن از فارغ التحصیلان حوزه قم، مهاجرت کرده وروی به دیار دیگر نهادند ولی در فضای جدید به نوعی دیگر از خدمات علمی اشتغال وبه موفقیتهای چشم گیری دست یافتند. ونیز آنانکه به اقامت ادامه داده اند تمام تلاش خویش رادر پایداری نسبت به مکتب قم مصروف داشته اند .اینک سئوال این است که اشخاصی مانند مرحومان مهدی حائری یزدی، مطهری، بهشتی با فکر برنامه ریزی ومدیریت وتشکیلات دهی همراه با قدرت فقهی و کلامی و یا امام موسی صدر با تفکر آزاداندیشانه و روحیه تسامح و تساهل اگر در قم میماندند و همدرسان سابق خویش را تنها نمی گذاشتند و با استظهار یکدیگر آرمانهای حوزه را دنبال و روش و مکتب را محافظت مینمودند، آیا محصول کار قم کنونی چندین برابر و شاید بگوئیم چیزمتفاوت دیگری نبود؟ آیا آرمان بازخوانی الهیات شیعه تحقق نمی یافت؟ آیا امروز شاهد زدوده شدن وپالایش معارف والای اهل بیت عصمت(ع) از خرافات نبودیم؟ آیا دنیای امروز که تشنه معارف ،معنویت و اخلاق است و از جنگ، دشمنی، ترو رو وحشت رنج میبرَد، گم شده خویش را در محصولات قم نمییافت؟ آیاجهان از نرگس چشم قم، پیام صحیح صلح و دوستی دریافت نمیکرد؟
واقعا نمیدانم پاسخ چیست. شاید پاسخ داده شود که افراد مشارالیهم وقتی در فضای باز جدید قرار گرفته اند استعدادشان شکوفا شده است ومعلوم نیست در غیر این صورت چه اتفاقی رخ میداد، زیرا ناگفته پیداست که دانش الهیات در چالش با نقد صریح مخالف رشد میکند. مباحثات درون حوزوی که میان دوستان هم کیش وهم مسلک و همتا دور میزند بدان گونه نیست که جزمیات را به چالش بکشد و با سئوال مواجه سازد ، به قول ناصر خسرو:
با خصم گوی علم که بی خصمی علمی نه صاف شد نه شکوفا شد
زیرا که سرخ روی برون آمد هرکو به سوی قاضی تنها شد
آیا قابل انکاراست که گفتگوهای پروفسور کربن با علامه طباطبائی ایشان را به نوعی تفکر واداشته که هرگز بدون سئوالهای وی برای ایشان مطرح نبوده است؟ وقتی برخی نسبت به دوام گفتگوها به ایشان اعتراض کرده بودند شنیده شد که فرموده اند من که به دنیای غرب راهی ندارم این تنها دریچهای ست که برای من باز شده. بگذارید باز باشد.
نگارنده به خاطر دارد در سال 1361 در تهران در انجمن حکمت و فلسفه میزبان هیاتی از متکلمان برجسته آلمانی مسیحی بودیم و پیرامون «سعادت در ادیان ابراهیمی» گفتگو کردیم، گفتگوهایی که برای هر دوسوی بسیار مفید بود. رسانهها خبر این موضوع را اعلام کرده بودند. درهمان ایام یکی از ذوات حوزوی مرا دید و بلافاصله پرسید که در خبر آمده بود که هیاتی از متکلمان مسیحی به ایران آمده اند، مگر مسیحیان هم علم کلام دارند؟! طرح این گونه سئوال از سوی شخصی که از علم کلام تنها متونی نظیر شرح باب حادی عشر فاضل مقداد و یا نهایتا تجرید الاعتقاد خواجه طوسی را میشناسد و از هرگونه منبع دیگری به دور بوده و شاید تحت عنوان کتب ضلال اجتناب میکرده، کاملاقابل توجیه است و بیگمان اگر با آموختن زبانهای خارجی به منابع آن سوی مرزها سری میزد نگاهش گونهای دیگر بود.
والسلام.
1. بعضی از نگارندگان اصولی معاصر ایشان آنچنان مبانی اصولی را بر فلسفه مبتنی کرده اند که گویی اصول شاخهی از فلسفه است. شیخ مؤسس این طرز تلقی را افراط میدانسته و بر آن مهر تأیید ننهاده است. به طوری که مشهور است گاه در پاسخ به اعتراضات و انتقادات عقلی بعضی از شاگردان خویش که در مجلس درس ایراد نمودهاند میگفته است: «اگر معقول نخواندهام عقل که دارم» منظور از این جمله آن است که من بر این باورم که در علم اصول بایستی عقل به دور از شوائب و مغالطات و مجادلات فنی به کار گرفته شود. به عبارت دیگر: عقلِ نزدیک به عُرفِ سلیم.
[2] . کتاب النکاح، تقریرات درس مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، به قلم میرزا محمود آشتیانی، ص 167. برای آگاهی از تفصیل بیشتر میتوانید به مقاله مفضال ارجمند آقای علوی قزوینی، تحت عنوان بررسی نظریه طلاق حاکم و ماهیت حقوقی آن، چاپ شده در مجله نامه مفید، شمارة 11، پاییز 1367، مراجعه فرمایید.
[3] . رجوع شود به کتابی که فرزند رشدیه در بارة پدر نوشته است.
[4] .اینجانب به توصیه پدربزرگوار نزد آیت الله منتظری آمدم. ایشان که سالها بود مکاسب تدریس کرده بودند وبه علت کثرت مشاغل بنانداشتند مکاسب درس بگویند با توصیه استادشان که مواجه شدند بلا فاصله فرمودند بسیار خوب اتفاقا پسرم محمد(شهید محمدمنتظری) نیز میخواهد مکاسب بخواند. من برای شما شروع میکنم وشما با هم مباحثه کنید. از آغاز مکاسب محرمه شروع فرمودند. همزمان برای قسمت دوم مکاسب حضور مرحوم بهشتی شرفیاب شدم، پیام استاد را مطرح کردم قبول فرمودند که صبح های اول وقت قبل از وقت دبیرستان در منزلشان برای من مکاسب بگویند. از اول خیارات شروع کردند و چندتن از دوستان نیز بعدا ملحق شدند. منزل ایشان منزلی بسیار محقر بود و در انتهای خیابانی که آنروز به خیابان بهروز موسوم بودقرار داشت.
[5] .برای نمونه میتوان به قاعده لاضرر و قاعده میسور مراجعه کرد.
[6] .کتاب فلسفتنا اثر شهید بزرگوار سید محمد باقر صدر پس از سالها در حوزه نجف اشرف منتشر شد که چاپهای نخستین آن کتاب اصول فلسفه در فهرست منابع آن شمرده شده وکاملا به حق است زیرا مثلا در بحث وحدت و کثرت استاد مطهری نظری را ابداع کرده که حتی در آثار ملاصدرا هم یافت نمیشود ولی همان نظر در کتاب فلسفتنا عینا برگرفته از آن است. البته نمیتوان انکار کرد که مرحوم شهید صدر در «کتاب اقتصادنا» و «اسس المنطقیه» پیشگامیهای فراوان دارند.
پایگاه نشر آثار و اندیشههای شهید بهشتی
مکتب قم حوزه علمیه صدسالگی حوزه حوزه نجف حوزه تهران حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی آیت الله موسس آیتالله بروجردی محقق داماد
همرسانی






مطالب مرتبط
جدیدترین مطالب
15 دیماه در گذر تاریخ

نظر شما